ارتباط ايران با کشورهاى اروپائى و همچنين کشورهاى همسايه از طريق روابط سياسى و بازرگانى از عصر صفوى قوت گرفت. هر يک از دول اروپائى سعى مى‌کردند با علايق مشترکى مانند تجارت با ايران با تضعيف دولت عثمانى و با اتخاد با ايران باب روابط را بگشايند. در اين ميان انگلستان با تأسيس شرکت انگليسى مسکوى و ورود نماينده آن دولت، آنتونى جنکينسون (Anthony Jenkinson)، به ايران در سال ۹۶۸ق فتح‌ باب کرد و سپس يا تأسيس شرکت انگليسى هندشرقى و ورود نماينده آن، ادوارد کاناک (Edward Connock)، به ايران در سال ۱۰۲۶ق و داير کردن نمايندگى در بندر جاسک و شهرهاى شيراز و اصفهان وارد مرحله‌ جديدى شد.


وينيش (Vinich) يکى از تجار هلندى بود که در سال ۱۰۳۲ق با فعاليت نماينده خود، هوبرت، موفق شد با شاه‌عباس اول به توافق برسد و در بندرعباس دفتر نمايندگى خود را بگشايد.


فرانسويان ديرتر از ديگر رقبا پا به عرصه سياست و اقتصاد ايران گذاشتند و با اعزام چند نماينده سرانجام درسال ۱۰۷۷ق دفتر تجارتى خود را در بندرعباس داير کردند.


روابط ايران با کشورهاى همسايه مانند روسيه و عثمانى بيشتر داراى جنبه‌هاى سياسى و نظامى بود تا بازرگانى و نقطه عطف اين روابط سياسى در برخوردهاى متقابلى بود که در مناطق مرزى به‌ويژه نواحى غرب و شمال‌غربى به‌وجود مى‌آمد.


با سقوط دولت صفوى به‌وسيلهٔ افغان‌ها، روسيه تزارى و دولت عثمانى فرصت يافتند از منازعات داخلى و عدم ثبات سياسى کشور استفاده کنند و نواحى شمالى و غربى ايران را تسخير کنند.


سرانجام نادر توانست از طرفى با انعقاد قراردادهاى متعددى با روس‌ها توافق‌هاى به‌عمل آمده بين عوامل تزارى و عثمانى‌ها را خنثى کند۱ از طرف ديگر ترک‌ها را نيز در نبردهاى متعددى که قريب بيست‌سال به درازا انجاميد شکست دهد و عهدنامهٔ زهاب را که به سال ۱۰۴۹ق بين دو دولت منعقد شده بد به قوت خود نگاه دارد.


(۱اريخ روابط خارجى ايران از ابتداى دوره صفويه تا پايان جنگ دوم جهاني؛ ص ۱۴۰ - ۱۵۷. و پري، جان کريم‌خان زند؛ ص ۳۵۰-۳۵۱).

روابط ايران با عثمانى

در عهد زنديه روابط ايران و عثمانى بيشتر جنبه سياسى داشت، هر چند نمى‌توان روابط بازرگانى را ناديده گرفت. مرزهاى طولانى بين دو کشور، اختلاف سياسى بر سر اشغال مناطق مرزى و گاه جانبدارى يکى از دو کشور از برخى اعراب مرزنشين، وجود اماکن مقدس شيعيان در خاک عثمانى و علاقه ايرانيان به زيارت اين اماکن و سرانجام گشادن راه تجارتى ايران به بازارهاى جهانى از طريق عثماني، به‌طور کلى موضوعات اصلى در روابط دو دولت ايران و عثمانى بود. زمانى به‌دليل بروز بحران در يکى از بخش‌ها و زمانى به‌علت تشديد تشنجى ديگر روابط دو کشور تحت شعاع قرار مى‌گرفت (تاريخ سياسى و اجتماعى ايران در عصر زنديه؛ ص ۱۹۲).


در سال ۱۱۷۸ق موقعى که کريم‌خان براى سرکوبى اعراب بنى‌کعب به نواحى مرزى در غرب ايران رفته بود، از عمر‌پاشا، والى بغداد، پيامى مبنى بر ارسال کمک به ايران دريافت داشت. اما با اينکه کريم‌خان با اعراب بنى‌کعب وارد جنگ شد از جانب والى بغداد کمکى به او نرسيد (تاريخ گيتى‌گشا؛ ص ۲۶). همچنين در سال ۱۱۷۹ق وقتى که وکيل مصمم شد اعراب عمان را سرکوب کند، از والى بغداد درخواست کرد به سپاه ايران اجازه دهد از طريق خشکى عازم آن ديار شود؛ اما اين بار هم عمر‌پاشا نه تنها به تقاضاى وکيل توجهى نکرد، بلکه براى کمک به اعراب عمان اقداماتى انجام داد.


سرانجام در سال ۱۱۸۲ق در جريان سرکوبى ميرمهنا که وکيل قصد داشت او را دستگير کند و او به بصره فرار کرد، بدون اطلاع وکيل، به‌دستور والى بغداد و يا به‌وسيله او ميرمهنا به قتل رسيد. اين امر باعث اعتراض شديد کريم‌خان شد، به‌طورى که ادعاء خسارت نمود. در هر حال، نارضائى‌ها به‌حدى رسيد که ايران تصميم به تسخير بصره گرفت.


در ايامى که سپاه ايران بصره را به محاصره درآورده بود، سلطان عثمانى اعتراضات در‌خواست‌هاى قبلى کريم‌خان را بيشتر مورد توجه قرار داد. بدين ترتيب که محمد وهبى را با نامه‌اى که در آن به دوستى دو کشور اشاره شده بود به دربار ايران فرستاد. وى مأمور بود مسئله بصره را با کريم‌خان مورد بحث قرار دهد تا با طولانى کردن مذاکرات فرصت بيشترى به‌دست آورد؛ چه احتمالاً با مرگ وکيل که سالخورده و بيمار بود خودبه‌خود مسئله بصره حل مى‌شد. سفارت محمد وهبى بى‌آنکه به نتيجه موردنظر دولت عثمانى برسد به پايان آمد و وى به کشور خود بازگشت (رستم‌التواريخ؛ ص ۴۰۲).


در سال ۱۱۸۹ق عمرپاشا، به‌دست حافظ مصطفى به قتل رسيد و شخص اخير والى بغداد شد. چندى بعد شيخ‌درويش، کلانتر بصره، از جانب حاکم بصره به نزد صادق‌خان که شهر را محاصره کرده بود رفت و پس از انجام دادن برخى مذاکرات سپاه ايران وارد بصره شد (رستم‌التواريخ؛ ص ۴۰۲).


دولت عثمانى هنگامى که با دولت روسيه وارد جنگ شد سفيرى را با نامه‌اى محبت‌آميز به دربار کريم‌خان فرستاد. سلطان عثمانى مى‌خواست مطمئن شود که ايران به سپاه روسيه اجازه نخواهد داد از طريق شهرهاى بادکوبه و رشت، از جبهه جديدى دولت عثمانى را تهديد کند.


کريم‌خان بلادرنگ به فتحعلى‌خان قبه‌اى نامه‌اى نوشت و دستورهائى مبنى بر حفاظت از سواحل ايران در غرب درياى مازندران و شهرهاى آن نواحى صادر کرد. چنين برخوردهائى باعث گرديد روابط دو کشور جز در چند مورد از آرامش نسبى برخوردار شود. در زمان على‌مرادخان هم از طرف سلطان‌عثمانى سفيرى براى تبريک جلوس وى بر تخت سلطنت فرستاده شد (رستم‌التواريخ؛ ص ۳۲۶). از آن پس تا انقضاء پادشاهى حکمرانان اين سلسله و تثبيت قاجارها واقعه مهمى در روابط بين دو کشور اتفاق نيفتاد.

روابط ايران با روسيه

پس از آنکه در زمان نادرشاه افشار روس‌ها مناطق مازندران و گيلان و ديگر نواحى شمالى ايران را تخليه کردند، به‌علت آشفتگى اوضاع داخلى روسيه پس از مرگ پطر تا روى کار آمدن کاترين دوم، برخورد نظامى شايان توجهى با ايران نداشتند و چيزى که معلوم است اين است که در زمان زنديه هم ايرانيان با قدرت در برابر تجاوزات مرزى روس‌ها ايستادگى مى‌کردند. گلستانه درباره درگيرى ايران و روس مى‌نويسد که در هنگام محاصره بصره به کريم‌خان خبر رسيد که ”پادشاه خورشيد کلاه روس“ قصد دارد چهل هزار سوار را با کشتى به دربند فرستد تا از راه خشکى به خاک عثمانى روانه شوند. کريم‌خان به فتحعلى‌خان، حمکران قبه، فرمان داد از پياده شدن قشون روس جلوگيرى کند و اگر روس‌ها برخواسته خود اصرار ورزيدند با آنها وارد جنگ شود و چنانچه به کمک احتياچ داشت به وکيل اطلاع دهد. فتحعلى‌خان به فرمان کريم‌خان با روس‌ها به مقابله پرداخت و با تقسيم به‌ موقع ده هزار تفنگچى لزگى که در اختيار داشت، شبانه از چند جهت به قشون روسيه حمله کرد و شکست سختى بر آنان وارد ساخت (مجمل‌التواريخ پس از نادر؛ ص ۴۳۹-۴۴۰).


در سال ۱۱۸۰ق هيئتى به رياست مستر اسکيپ با هداياى بسيار از روسيه به ايران آمد. اين هيئت يک ماه در دربار کريم‌خان اقامت کرد، سپس به روسيه بازگشت. همچنين در سال ۱۱۹۲ق سفير ديگرى از جانب روسيه به حضور کريم‌خان رسيد و به وى پيشنهاد داد برضد دولت عثمانى با هم متحد شوند. در اين زمان چون وکيل از قتل على‌محمدخان زند در بصره سخت متأثر و آشفته بود، پيشنهاد روس‌ها را پذيرفت؛ اما به‌دليل مرگ کريم‌خان اين اتحاد سياسى و نظامى به مرحله اجراء در نيامد (تاريخ روابط خارجى ايران از...؛ ص ۱۷۹).


در سال ۱۱۹۹ق پوتمکين (Potemkin) ژنرال روسي، در اصفهان به حضور على‌مرادخان زند رسيد و تقاضاى دولت روسيه را مبنى بر انحصار تجارت در گيلان و مازنداران و اجازه احداث يک باب ساختمان در شهر دربند به اطلاع خان زند رساند. على‌مرادخان به‌علت جنگ‌هاى داخلى و آشفتگى اوضاع با اين درخواست موافقت کرد. در همين زمان دولت فرانسه نيز نماينده‌اى به نام فرير دو سووبوف (Ferrieres de Sauveboeuf) به منظور جلوگيرى از گسترش تجارت روس‌ها در ايران به دربار فرستاد و با على‌مرادخان به مذاکرده پرداخت (هدايتي، هادي؛ تاريخ زنديه؛ ص ۲۴۸).


از روابط ايران و روسيه بعد از على‌مرادخان اطلاع چندانى در دست نيست، اما هرج و مرج اوضاع داخلى در زمان جعفرخان چنان بالا گرفت که ميرزامحمد کلانتر در مقام مقايسه اوضاع ايران با روسيه نا بسامان اين دوره ايران خبر مى‌دهد و آرزو مى‌کند ”کاش مثل اروس، زنى به هم مى‌رسيد و صاحبکار بود“ (روزنامه؛ ص ۸۱).

روابط ايران با هندوستان

ايرانيان از گذشته‌هاى دور با هندى‌ها روابط نزديکى داشتند. در عصر صفويه و افشاريه بسيارى از ايرانيان به دلايل مختلف سياسى و اجتماعى هندوستان را براى زندگى انتخاب کردند. روابط ايران و هندوستان در عهد زنديه، به‌ويژه در زمان کريم‌خان، بسيار دوستانه بود و بيشتر جنبه بازرگانى و تجارى داشت. در اين زمان چندين بار هيئت‌هاى سياسى به دو کشور سفر کردند. در سال ۱۱۸۴ق نماينده رسمى هند، حيدرعلى‌خان بهادر، در شيراز به حضور کريم‌خان رسيد و هداياى بسيارى از جمله چند زنجير فيل و پلنگ و ببر به او تقديم کرد. هنگام مراجعت سفير هند، کريم‌خان نيز ميرزاابراهيم خراسانى را از اجانب خود به هندوستان فرستاد. چندى بعد نماينده ديگرى به نام محبعلى‌خان از جانب هندوستان به ايران آمد. در زمان على‌مرادخان هم دولت هندوستان سفيرى براى تبريک جلوس وى بر تخت سلطنت به ايران فرستاد (رستم‌التواريخ؛ ص ۴۴۱).


چنين برمى‌آيد که در اواخر حکومت لطفعلى‌خان، ميرزامحمدحسين فراهانى (وفا)، وزير وي، در صدد ارسال کتابخانه گرانبهاء خود به هند برآمد و از سرهارفوردجونز که در سال ۱۱۷۹ق به دعوت وى براى خريد جواهرات معروف درياى نور و تاج‌ماه به ايران سفر کرده بود تقاضا کرد، کتابخانه وى را براى صيانت متون ارزنده‌اى که گرد آورده بود به هندوستان انتقال دهد (آخرين روزهاى لطفعلى‌خان زند؛ ص ۴۰-۴۱).


عامل ديگرى که در روابط دو کشور تأثير داشت، وجود ملوانان و سربازان هندى‌اى بود که در خدمت شرکت هندشرقى بودند. دولت ايران براى تشويق بازرگانان هندى به تجارت با ايران، کاروانسرائى مخصوص آنان در شيراز احداث کرده بود (نيبور، کارستن؛ سفرنامه؛ ص ۱۵۷). هر چند شرکت انگليسى هندشرقى سعى مى‌کرد تجارت ايران و هند را خود به‌دست گيرد، ارتباط دو کشور کمابيش ادامه داشت و کالاهائى مانند ادويه، ابريشم خام، پارچه ابريشمي، مرواريد، چيني، شکر، پشم بزکرمانى و ميوه‌هاى خشک بين آن دو رد و بدل مى‌شد (تاريخ سياسى و اجتماعى ايران در عصر زنديه؛ ص ۱۹۵-۱۶۹).