اربابی به عوامل خود دستور داده است تا زمینهای روستائیان را، كه جزء املاك او خواهند شد، شخم بزنند. یدالله تنها كسی است كه مخالفت میكند. او با اشاره ارباب دستگیر و زندانی میشود. یدالله پس از سپری شدن ایام محكومیت همچنان معترض ارباب است. اهالی روستا را به مبارزه بر ضد ارباب دعوت میو خیلی زود گروهی با او همراه میشود. مرافعه بالا میگیرد. در نتیجه مداخله ژاندارمها، یدالله كه مسلح شده است، كشته میشود، اما تفنگ او بر زمین نمیماند. نوجوانی آن را بر میدارد تا راه یدالله را ادامه دهد.