وظیفه پرستاری از رزمندهای زخمی به یك زن جوان مسیحی به نام ماری سپرده میشود. پرستار احساس میكند كه چهره مجروج برایش آشنا است. در طول مدتی كه وظیفه پرستاری از مجروح را بهعهده دارد در صدد است تا به راز این آشنائی پی ببرد. ماری با خواندن نامههائی كه همراه رزمنده مجروح است نزدیكی بیشتری احساس میكند. سیر و سلوك در عوالم روحی، ماری را به درك تازهای از زندگی میكشاند.
جوان رزمنده فوت میكند. ماری در مییابد كه جوان حامل پیغام یكی از آشنایان او بوده كه در جبهه كشته شده است.