ـ "پروفسور ایمانوئل رات" (بانینگس)، معلم متشخص و محجوب، عاشق "لولا" (دیتریش) خواننده کاباره "فرشته آبی" میشود، کارش را رها میکند و شأن و عزتنفس خود را از کف میدهد. اما حتی ازدواج هم نمیتواند سبکسریهای "لولا" را چندان تعدیل کند و "پروفسور رات" دلشکسته و شرمسار میرود تا در کلاس درس خالی و تاریک سابق خود، در انتظار مرگ بنشیند...
ـ فیلم فناناپذیر فون استرنبرگ هنوز تصویری نافذ و تکاندهنده از سقوط یک شهروند "محترم" است. فوناسترنبرگ و دیتریش هر دو با این فیلم به شهرت رسیدند و یانینگس ستاره حیثیتی سینمای آلمان این دوره و دارائی نفیس کمپانی فیلمسازی اوفا یکی از نقشهای طلائیاش را بازی میکند. فون استرنبرگ دنیائی استودیوئی خلق میکند که در آن نور و سایه و صدا و دکور جلوهگری میکنند و پیشگام سبک پرتزئین و فراواقعی صحنهپردازی فیلمهای بعدی او (بهویژه با دیتریش) میشود. ضمن اینکه فضای خفه و ظاهر جلف کاباره "فرشته آبی" الگوی تصویری چنین محیطی در بسیاری از فیلمهای بعدی بود. فیلم را بازتاب تکاندهندهای از حال و هوای آلمان دهه ۱۹۲۰ دانستهاند و میگویند هیتلر چنان آن را دوست داشت که دستور داده بود تمام نسخههایش را از بین ببرند تا تنها یکی را در مجموعه شخصی خویش، نگه دارد. یک بار نیز در آمریکا (ادوارد دمیتریک، ۱۹۵۹) بازسازی شد.