̎منوچهر شایان̎ مدیر عامل یک آموزشگاه هنری است. او که چند سال پیش همسرش را از دست داده است، قصد ازدواج دارد، اما فکر میکند قبلاً باید ̎کمند̎ دختر نوزدهسالهاش را شوهر دهد. کمند راضی به ازدواج نیست، چون میبیند در صورت ازدواج کسی نیست از خواهر کوچکش که از ناحیه پا معلول است، مواظبت کند. از طرفی کند با زنی به نام ̎ گیسو̎ روابط دوستانهای دارد. او وقتی پی میبرد که پدرش قرار است با گیسو ازدواج کند، بر آشفته میشود و واکنشهای منفی شدید از خود نشان میدهد.