یک کارگردان سینما در روستائی در شمال کشور زندگی میکند. او به کمک اهالی روستا فیلمی میسازد که برای نمایش آن در جشنواره بینالمللی فیلم فجر باید به تهران بیاید. فیلم در جشنواره توفیقی نمییابد. او مورد ملامت پدرش و دیگر روستائیان قرار میگیرد. همه از او میخواهند که دست از هنر بردارد و شغل آبرومند دیگری بیابد، اما ذهنیت کارگردان گرفتار کودکان مظلوم، آواره و تحت ستم جهان، کودکان فلسطینی، بوسنیائی و... است.