در زمان امپراتوری ̎دقیانوس̎، گروهی از جوانان دربار به یکتاپرستی روی میآوردند و از بتپرستی دست میکشند. دقیانوس بر آنان خشم میگیرد. جوانان از شهر فرار میکنند و به کوه و دشت پناه میبرند و در آنجا با چوپانی یکتاپرست و خداجوی آشنا میشوند. چوپان آنها را در غاری پنهان میکند و در آنجا به امر خداوند به خواب عمیقی فرو میروند.