̎سرکار خراسانی̎ پس از انتقال به تهران، در یک شب به دزدی به نام ̎جعفر̎ بر میخورد، اما دزد از دستش فرار میکند. خواهر سرکار خراسانی با برادر جعفر آشنا میشود. خانوادهٔ جعفر به خواستگاری دختر میروند و جعفر حیلههائی به کار میگیرد تا با سرکار خراسانی رو در رو نشود. سرانجام در شب عروسی طی اتفاقی آن دو در مقابل هم قرار میگیرند و سرکار خراسانی موفق میشود جعفر را دستگیر کند اما برای اینکه مراسم عروسی به هم نخورد به نحوی با هم کنار میآیند.