دانشجوئی كه عضو یك سازمان سیاسی و مذهبی است بر ضد حكومت شاه فعالیت میكند. پدر او، كه پزشك است، پس از اطلاع از فعالیت سیاسی پسر او را از خانه میراند. مدتی بعد به پدر خبر میدهند فرزندش در تصفیه درون سازمانی سر به نیست شده است، اما جوانی از دوستان او، كه از زندان مرخص شده، به پدر میگوید كه پسرش با توطئه گارد دانشگاه كشته شده است. دكتر در یك جلسه پزشكی علیه رژیم افشاگری میكند. او را دستگیر و به جزیرهای پرت افتاده تبعید میكنند. او در جزیره با گروهی مخفی، كه همان جا فعالیت دارند همكاری میكند و چندی بعد با كمك آنها از تبعیدگاه میگریزد.