ـ دختر رقصندهای بهنام "سالی" (مورای) با گروهی نمایشگر از "منهتن" به کشور افسانهای مارشوویا در اروپا میرود تا نمایشی را روی صحنه ببرند. "سالی" در شب اول نمایش نظر ثروتمندترین مرد کشور، "بارون سادویا" (مارشال) را جلب میکند و به زودی حاضر به ازدواج با او میشود. اما در همان شب اول ازدواج، بیوه میشود. حالا، "سالی" بهعنوان تنها وارث دارائیهای "بارون سادویا" کشور را ترک میکند و به پاریس میرود. در حالیکه مارشوویا دچار بحران مالی است و شاه و ملت به آن دارائیها نیاز دارند. در اینجا، "شاه نیکیتا" (فاوست) به "شاهزاده دانیلو" (گیلبرت) مأموریت میدهد تا به پاریس، دنبال "سالی" برود و دل "بیوه شادان" را نسبت به خودش نرم کند..
ـ دومین نسخه سینمائی از اپرت محبوب لوهار (نسخه قبلی ـ دوحلقهای و صامت ـ، ۱۹۱۲). در این فیلم تمام دغدغهها و دلمشغولیهای فون استروهایم را میشود تشخیص داد: هجو اشرافیت (با تأکید بر اینکه اختلاف طبقاتی نابودکننده عشق است)، پرداختن به صحنههای مجلل، دقت به جزئیات (حتی لباسهای زیر بازیگران!) و.. لحن شوخ روایت و شوخیهای درخشان باعث میشود تا تلخی پایانی نمود بشتری بیابد. فیلم با استقبال بسیاری روبهرو میشود، اما مشکلات همیشگی کار با فوناستروهایم (این مردی که همه دوست داشتند از او نفرت داشته باشند؛ بهخصوص مورای) راه مترو ـ گلدوین ـ مایر را از راه استاد جدا کرد. فیلم، دو بار در سالهای ۱۹۳۴ (ارنست لوییچ، با همکاری موریس شوالیه و جانت مک دانلد) و ۱۹۵۲ (کورتیس برنهارت، با همکاری ریکاردو مونتالبان و لانا ترنر) بازسازی میشود. در نسخه فوناستروهایم، کلارک گیبل یکی از سیاهیلشکرها است.