̎ آیت̎ خانه شاگرد ̎ آراز̎ نوزانده کهنه کار است. او با ̎ستاره̎ دختر آراز ازدواج میکند. جنگ در میگیرد و آیت عازم آوردگاه میشود. ستاره تنهاست و آیت آنچه را که در جبهه با گوشت و پوست خود لمس میکند برای او مینویسد. تمام این خاطرات در تابلوهای ستاره نقش میبندد. یک شب در میدان مین همه همرزمان آیت در کاری قهرمانه شهید میشوند و او با ترکشی در سر به خانه باز میگردد.