ناصر، احمد، قاسم و محمد مأموریت مییابند تا یك پل تداركاتی را در خاك عراق منهدم كنند. در كردستان عراق یك راهنمای كرد به آنان ملحق میشود و كار پیشروی را آسان میسازد. راهنما در یك درگیری كشته میشود. در یك درگیری دیگر پس از آن كه پل تداركاتی را منهدم میكنند، قاسم و محمد اسیر و محمد اعدام میشود.
ناصر پس از اسارت میگریزد، او كه حافظه خود را از دست داده است پس از حمله موفقیت آمیز نیروهای ایرانی در بیمارستان بستری میشود و توسط دوستش احمد، كه از مهلكه گریخته بود، شناسایی میشود و گذشتهاش را بهخاطر میآورد.