گروهی از زندانی عادی و یك زندانی سیاسی به زندانی در شمال كشور فرستاده میشوند. اتوبوس آنان به دره سقوط میكند. مأموران و چند تن از زندانیان كشته میشوند و شش نفرموفق میشوند فرار كنند.
چهار نفرشان به مرور دستگیر میشوند، اما محمد انصاری، زندانی سیاسی و عبدالله خانی بیك، مجرم سابقه دار، به كاروانسرای متروكی پناه میبرند و دستبندهای خود را باز میكنند. محمد برای بررسی وضع ایستگاه قطار و ادامه راه از عبدالله جدا میشود. عبدالله دستگیر میشود. پلیس با شكنجه دادن او در پی كشف محل اختفای محمد است، اما عبدالله از پاسخ تن میزند.