پیرمرد ثروتمندی پسران و عروسهایش را فرامیخواند تا پیش از مرگ میراثش را میان آنها تقسیم كند. تنها كسانی كه به مال پیرمرد چشم ندارند پسر بزرگتر و خدمتكار پیر خانهاند. پیرمرد زمانی كه در زیر زمین خانه مشغول موعظه برای فرزندان و عروسان است میمیرد و همزمان با مرگ او زلزلهای راه زیر زمین را به بیرون مسدود میكند. دارائی پیرمرد به ویرانهای تبدیل میشود. بازماندگان او پس از كش مكش بسیار تصمیم میگیرند پس از خلاص شدن از زیر ”آوار“ ویرانه را بازسازی كنند.