رزمندهای بهنام علی اسیر نیروهای دشمن است. گروهی پاسدار زیر نظر احمد، با لباس مبدل، به پایگاه دشمن هجوم میبرند و پس از تار و مار كردن سربازان دشمن علی را نجات میدهند. مدتی بعد علی و احمد در پایتخت مأمور گشت شهری میشوند. گروهی از اعضاء سازمان مجاهدین در جریان سرقت از یك بانك با گروه گشت آنان روبهرو میشوند و احمد را از پا در میآورند. مرگ احمد ضربه روحی سختی بر علی وارد میسازد، اما علی به مرور به كمك دختر خردسالش تعادل خود را باز مییابد و در جریان عملیات ناموفق ترور یكی از فرماندهان سپاه، ضربه سنگینی به گروهی از مجاهدین وارد میآورد.