اِبْنِ صَدَقه، چند تن از وزیران و امیران و دیوان سالاران خاندانی عراقی در سدهٔ 6ق/12م: 1. حسن بن علی، ابوعلی جلالالدین عمیدالدوله، در 459ق/ 1067م در نصیبین متولد شد (هندوشاه، 296) و حدود 20 سال داشت که پدرش درگذشت و او به جای پدر به خدمت ابراهیم بن قریش بن مسلم امیر موصل درآمد. چون ابراهیم در 482ق/1089م به دست ملکشاه سلجوقی توقیف شد (ابن اثیر، 10/320)، ابوعلی گریخت و به بغداد رفت. گویا در همانجا وارد امور دیوانی شد و به ریاست موکلان املاک خلافت در واسط و نقاط دیگر منصوب گردید (صفدی، 12/147). ابوعلی مدتی بعد با دختر ابوالمعالی هبهٔالله بن محمد وزیر مستظهر (وزارت: 501 -502ق/1108-1109م) ازدواج کرد (ذهبی، سیر، 19/552) و سپس به ریاست دیوان زمام (نظارت امور مالی) منصوب شد، ولی چندی بعد به علل نامعلومی از آن شغل استعفا کرد (صفدی، 12/148). گویا تا 503ق که سلطان محمد سلجوقی وارد بغداد شد و او را به جای ابن قضاعه به ریاست امور عمرانی بغداد منصوب کرد (ابن جوزی، عبدالرحمان، 9/163)، شغلی نداشت. از تاریخ انتصاب ابوعلی به امارت حلّه (ذهبی، سیر، 19/552 - 553) که گویا پس از ریاست امور عمرانی بغداد دست داد، اطلاعی در دست نیست و به نظر میرسد که در فترت میان حکومت صدقهٔ بن منصور و پسر او دبیس بن صدقه، بر آنجا امارت داشته است، اگرچه ذهبی ( سیر، 19/552) خاطرنشان ساخته که ابوعلی امارت مناطق مختلف را در دست داشت، ولی صفدی (12/148) بر آن است که وی پس از امارت حلّه، به دیوان بازگشت و در بغداد و اطراف آن به کار پرداخت. در 513ق که ربیبالدوله نظامالدین وزیر محمودسلجوقیدرگذشت، مسترشد خلیفه نیز پسر او را که به گفتهٔ ابن اثیر (10/560) در بغداد وزیر خلیفه بود و به قولی به نیابت از پدر در آنجا وزارت میکرد، معزول ساخت و ابوعلی حسن بن صدقه را که در آن وقت گویا در تکریت بود (صفدی، 12/148)، به بغداد خواند و وزارت داد و به جلالالدین صدرالوزراء صفیّ امیرالمؤمنین ملقبش ساخت (ابن عمرانی، 210؛ قس: ابن طقطقی، 409). سنجر سلجوقی نیز وزیر جدید خلیفه را هدایایی فرستاد و شحنگی بغداد را نیز به او واگذاشت (ابن جوزی، عبدالرحمان، 9/206) در اواخر همان سال یا اوایل 514ق دبیس بن صدقه امیر حله به سبب آنکه خلیفه به وعدهٔخود مبنی بر ارسال مال برای وی، در ازای دست برداری از حمایت عبدالله بن مستظهر که به نام المستنجد در واسط دعوی خلافت کرده بود، عمل نکرد، دست به قتل و غارت در اطراف بغداد زد، اما راه به جایی نبرد و بر اثر حملهٔ محمود سلجوقی، نزد طغرل سلجوقی که با گرجیان در پیکار بود، گریخت و چون طغرل شکست خورد، وی به عراق بازگشت (ابن عمرانی، 213، 214). دبیس این بار نیز با ایجاد آشوب بغداد را مورد تهدید قرار داد و به گفتهٔ سبط بن جوزی براساس گفت و گوی عفیف، خادم خلیفه با دبیس قرار شده بود که خلیفه وزیر خود ابن صدقه را هلاک کند تا دبیس به اطاعت خلیفه گردن نهد (ابن جوزی، یوسف، 8(1)/100)، ولی چون خلیفه از آن کار سرباز زد، دبیس حملات خود را تشدید کرد و آق سنقر برسقی را که به دستور محمود سلجوقی به او حمله برده بود، در 516ق/1122م شکست داد. با اینهمه از خلیفه صلح خواست، به شرط آنکه ابن صدقه از وزارت عزل و دستگیر شود (ابن اثیر، 10/59). از سبب دشمنی دبیس با ابن صدقه اطلاعی در دست نیست. شاید این دشمنی به روزگاری که ابن صدقه حکومت حله را داشت، بازگردد و بعید نیست که خلیفه به اشارت ابن صدقه از پرداخت مالی که به دبیس وعده کرده بود، سرباز زد و کار به نزاع کشید. به روایت ابن اثیر (همانجا) خلیفه شرط دبیس را پذیرفت و ابن صدقه را از وزارت عزل کرد (516ق) و اموال او را به تصرف درآورد. گفتهاند که خلیفه اسب وزیر را به نشانهٔ عزل او نزد دبیس فرستاد و او نیز مبلغ هنگفتی مژدهٔ این خبر داد (هندوشاه، 297). از آن پس خانهٔ ابن صدقه و یاران و منسوبان وی به غارت رفت و برادرزادهٔ او جلالالدین ابوالرضا از بیم به موصل گریخت (ابن اثیر، همانجا). با اینهمه ابن طقطقی (ص 409) بر آن است که خلیفه به سبب دشمنی شمسالملک عثمان پسر نظامالملک و وزیر محمود سلجوقی، ابن صدقه را از وزارت برداشت و سپس به درخواست سلطان برادر او احمد نظامالدین (و نه نظامالملک) یا قوامالدین را به وزارت خود برگزید (ابن اثیر، 10/602؛ اقبال، 169). وزیر جدید خواستار تبعید ابن صدقه بود و از این رو وزیر معزول، خود از خلیفه اجازه خواست تا به حدیثهٔ عانه نزد سلیمان بن مهارش رود و خلیفه نیز پذیرفت، ولی راهزنی ترکمن به نام یونس او را گرفت و ابن صدقه از بیم آگاه شدن دبیس، آن راهزن را وعدهٔ مال داد تا وی را آزاد سازد. سرانجام با حیلهای که عامل شهر فرات درچید، ابن صدقه رهایی یافت، در حالی که دبیس پس از آگاهی از واقعه حاضر شده بود، 6 هزار دینار در ازای تحویل ابن صدقه به یونس بدهد (ابن اثیر، 10/602، 603). عزل ابن صدقه چندان به درازا نکشید، چه بلافاصله پس از قتل شمسالملک عثمان وزیر سلبطان محمود، خلیفه نیز برادر او را معزول ساخت و ابن صدقه را باز به وزارت نشاند (همو، 10/614 - 615). دبیس بن صدقه که در آن وقت در شام بود، نزد طغرل نیز سلجوقی رفت و او را بر حمله به عراق و تسخیر بغداد تحریک کرد. طغرل در 519ق/ 1125م رهسپار عراق شد. خلیفه و ابن صدقهٔ وزیر نیز در 8 صفر همان سال برای مقابله از بغداد بیرون رفتند و در دسکره مقام گزیدند. دبیس ابن صدقه که با طغرل قرار گذاشته بود پس از عبور از رود دیالی و پل نهروان، به وی بپیوندد و شبانگاه بغداد را تصرف کنند، دچار باران شدید و سیل و طغیان رود شد، و طغرل نیز همان شب به بستر بیماری افتاد. از آن سوی شایع شد که دبیس بغداد را تصرف کرده است. از این رو خلیفه از دسکره به سوی نهروان به راه افتاد. چون به اردوی دبیس رسید، وی از در عذرخواهی درآمد و صلح خواست. ابن صدقه، خلیفه را از پذیرفتن درخواست دبیس بازداشت و کسانی را به دستگیری او فرستاد، ولی دبیس گریخت و به طغرل پیوست و هر دو به همدان عقب نشستند (ابن اثیر، 10/626 - 628؛ ابن جوزی، عبدالرحمان، 9/252، 253). از این پس از ابن صدقه تا هنگام بیماری و مرگ وی در 522ق/ 1128م (قس: یاقوت، 13/49) اطلاع چندانی در دست نیست، جز آنکه در اواخر 520 یا اوایل 521ق که میان محمود سلجوقی و خلیفه در بغداد نزاع شد و سلطان قصر خلیفه را به محاصره گرفت، ابن صدقه به میانجیگری پرداخت تا کار به مصالحه انجامید (عمادالدین، تاریخ دولهٔ آل سلجوق، 141). ابوعلی حسن بن صدقه را دیوان سالاری ماهر، و کاتب و ادیبی چیرهدست دانستهاند (ابن طقطقی، 409؛ هندوشاه، 296) که دانشمندان را بسیار ارج مینهاد (ابن عمرانی، 210) و در برابر آنها متواضع بود (ابن اثیر، 10/652) و گفتهاند که دختر قاضی القضاهٔ علیبن حسین زینبی را نیز به زنی داشت (هندوشاه، 298). وی چندان سیرت نیکو داشت که مورد علاقهٔ خاص و عام بود (ابن تغری بردی، 5/233) و امیران و بزرگان بغداد در کنارش پیاده به راه میافتادند (ابن طقطقی، 409-410). از داستانی که ابن طقطقی (همانجا) نقل کرده، برمیآید که ابن صدقه مردی ظالم و کین خواه نبوده و حتی در برابر سدیدالدولهٔ بن انباری که وی را هجو گفت، نرمش بسیار نشان داد. گفتهاند که ابن صدقه نیز خود شعر میسرود (عمادالدین، خریده، 1/96) و حریری صاحب مقامات، کتاب خود را به نام جلالالدین ابن صدقه تصنیف کرد (ابن خلکان، 4/64). پس از مرگ ابن صدقه ابن اقفاسی شاعر، مرثیهای برای او گفت (صفدی، 12/148). در باب القاب ابن صدقه میان نویسندگان اختلاف است. در حالی که ابن عمرانی (ص 210) او را جلالالدین، صدرالوزراء، صفیّامیر المؤمنین لقب داده، ابن طقطقی (ص 409) او را جلالالدین سید الوزراء، صدرالشرق و الغرب، ظهیر امیر المؤمنین نامیده، و یاقوت به جای جلالالدین، از وی با عنوان جلالالدوله یاد کرده است (13(49). 2. علی بن صدقهٔ بن علی بن صدقه، ابوالقاسم قوامالدین. وی برادرزادهٔ جلالالدین حسن بن علی است. از زندگی وی قبل از وزارت آگاهی چندانی در دست نیست، اما به نظر میرسد که روزگار خود را بیشتر به تحصیل ادب و حدیث گذرانیده باشد، چه گفتهاند که از جملهٔ دانشمندان زمان خود بود و از ابوغالب احمد بن حسن بن بنا و دیگران حدیث شنید (ابن فوطی، 4(4)/809) و مقامات حریری را نزد مصنف آن خواند (ابن انباری، 263). وی قبل از وزارت یک چند به خزانهداری مقتفی خلیفه منصوب شد (عمادالدین، تاریخ دولهٔ آل سلجوق، 203) و در 542ق/1147م پس از نظامالدین بن جهیر، خلیفه او را به وزارت برگمارد (ابن خلکان، 6/232) و به قوامالدین ملقب ساخت (ابن عمرانی، 225). ابن صدقه در دوران وزارت خود قدرت چندانی نداشت و در فتنهٔ ایلدگز سلطانی و ابن القش، کاری از پیش نبرد و حتی سلطان مسعود نامههای او را که به شکایت از دژم خویی مسعود بلالی شحنهٔ منصوب از سوی سلطان بر بغداد نوشته شده بود، بیجواب گذارد (ابن خلکان، 6/231-232). از این رو وزارتش به درازا نکشید و پس از دو سال از آن شغل عزل شد (ابن دبیثی، المختصر، 15/304). ابن فوطی که در دو موضع از ابن صدقه یاد کرده، یکجا در تاریخ وزارت او دچار اشتباه شده و سالهای 542 -544ق را از قول ابن نجار دوران خزانهداری او دانسته (4(4)/809) و در جای دیگر شرح حال او را ذیل نام قوامالدین ابولفضل هبهٔالله ذکر کرده و به روایت زینبی خاطرنشان ساخته که در 542ق رئیس خزانه بود و سپس به اشارت مسعود سلجوقی به وزارت نشست و جلالالدین لقب یافت. به گفتهٔ همو، ابن صدقه چون مخالف سربازگیری بود و آن را ویژهٔ سلطان میدانست در 4 جمادیالاول 543 از وزارت عزل و توقیف شد (4(4)/867 - 868). این واقعهٔ اخیر را عبدالرحمان بن جوزی نیز تأیید کرده و متذکر شده که خلیفه، ابن صدقه را توقیف کرد، ولی سپس او را به خانه فرستاد (10/132). از این پس تا هنگام مرگ وی در 23 جمادیالاول 552 (همان، 1/178، 179) اطلاعی از او در دست نیست. پیکر او را در باب التین بغداد به خاک سپردند. 3. علی بن حسن بن علی بن صدقه، ابوالحسن شرفالدوله، به نیابت از پدر در دیوان مجلس مینشست و سپس عامل دیوان واسط شد (ابن نجار، 3/304). یاقوت از قول سمعانی، علی بن حسن را مردی فاضل و خردمند و نیکوکار دانسته که در مکه و مدینه و بغداد در مجالس حدیث سمعانی حضور مییافت (13/49). وی همچنین از ابوالحسن علی بن محمد بن علی بن علاف، علی بن حسین الربعی، علی بن احمد بن محمد بن بیان و دیگران حدیث شنید (ابن نجار، همانجا). ابن صدقه خطی خوش داشت و از سبک علی بن هلال بن بواب (تکمیل کنندهٔ اقلام ششگانهٔ محقق، ریحان، ثلث، نسخ، رقاع، توقیع) پیروی میکرد (یاقوت، 13/50). یاقوت همچنین متذکر شده که وی رابط معروف به الدرجه را در بخش غربی دجله بنا کرد و در آنجا با گروهی عزلتگزید و اموردولتی را تا هنگاممرگ ترکگفت (همانجا). به نظر میرسد که یاقوت این معنی را از عبدالرحمان بن جوزی گرفته باشد، در حالی که صدقهٔ بن وزیر واسطی که ابن جوزی (10/204، 205) از او یاد کرده، گویا صدقهٔ بن حسین بن احمد بن وزیر ابوالحسن واسطی (؟) از زاهدان و عابدان و سازندهٔ رباط در بغداد بوده است (ابن دبیثی، المختصر، 15/200-201)، نه علی بن حسن بن صدقهٔ مورد بحث، خاصه که ابن جوزی 557ق را تاریخ درگذشت او دانسته و ابن نجار اصولاً به رباط ساختن وی اشاره نکرده است. 4. محمد بن احمد بن علی بن صدقه، ابوالرضی (ابوالرضا) جلالالدین (498-556ق/1105-1161م). از فعالیتهای سیاسی محمد ابن احمد قبل از وزارت آگاهی در دست نیست و به رغم آنکه در 516ق پس از عزل عمویش جلالالدین ابوعلی از وزارت مسترشد، وی از بغداد به موصل گریخت (ابن اثیر، 10/599)، نمیتوان یقین کرد که شغلی رسمی و دولتی داشته است. با اینهمه به نظر میرسد که اندکی بعد عمویش باز به وزارت نشست، وی به بغداد بازگشت و احتمالاً در زمرهٔ نزدیکان ابوجعفر منصور پسر مسترشد درآمد، زیرا در ذیحجهٔ 529 که وی با لقب الراشد به خلافت نشست، ابن صدقه را بلافاصله به وزارت گمارد و همو برای خلیفه از مردم بیعت گرفت (ابن عمرانی، 222؛ قس: ابن جوزی، عبدالرحمان، 10/51، که خاطر نشان ساخته الراشد او را به ریاست دیوان گمارد نه وزارت). اما این وزارت چندان نپایید، زیرا نابسامانیهای سیاسی ناشی از نزاعهای سلاجقه با دستگاه خلافت و رقابتهای درونی سلاطین متأخر سلجوقی باعث شد که سلطان مسعود قصد تصرف بغداد کند. امیران نیرومندی چون اتابک عمادالدین زنگی از موصل و ملک داوود پسر محمود سلجوقی از آذربایجان برای حمایت خلیفه وارد بغداد شدند. الراشد که در همان اوقات تنی چند از بزرگان دولت بغداد را توقیف کرده بود، همراه ابن صدقهٔ وزیر به اردوی عمادالدین رفت و چون بازگشت، وزیر از بیم توقیف، نزد اتابک ماند و از او بر جان و مال خویش امان خواست. اتابک نیز کس فرستاد تا خانهٔ او را محافظت کند (ابن اثیر، 11/36-37؛ ابن جوزی، عبدالرحمان، 10/56). به روایت ابن دبیثی ( ذیل، 1/96) خلیفه سپس ابن صدقه را طلب کرد و چون از پناهندگی وی آگاه شد، دست از او بداشت، در حالی که به گفتهٔ ابن اثیر، مدتی بعد روابط ابن صدقه با خلیفه به گرمی گرایید و وی دوباره به وزارت بازگشت (11/37). ابن دبیثی همچنان بر آن است که چون عمادالدین به موصل بازگشت، ابن صدقه نیز با او به آنجا رفت، ولی مدتی بعد به بغداد بازگشت ( ذیل، همانجا). در 530ق/1136م سلطان مسعود بغداد را به محاصره گرفت و خلیفه ناچار شهر را ترک کرد و به موصل نزد عمادالدین زنگی رفت و ابن صدقه در این سفر خلیفه را همراهی کرد (عمادالدین، تاریخ دولهٔ آل سلجوق، 167؛ قس: ابن دبیثی، ذیل، همانجا، که به خلاف، بر آن است که وزیر با خلیفه به موصل نرفت)، اما چون میان عمادالدین و مسعود سلجوقی صلح افتاد، خلیفه موصل را نیز ترک گفت و ابن صدقه همانجا ماند و به روایتی وزارت عمادالدین را پس از مرگ وزیر او ضیاءالدین ابوسعید بهرام بن خضر (ابن خلکان، 5/143) در دست گرفت (عمادالدین، همان، 168). با اینهمه ابن دبیثی (همانجا) بر آن است که چون مقتفی به خلافت نشست، ابن صدقه را در دواوین به کار گمارد (هندوشاه، 304). ابوالرضی محمدبن احمدبن صدقه را مردینیکوکار و دیندار (ذهبی، العبر، 3/26) و از جملهٔ طالبان و راویان حدیث شمردهاند. چنانکه گفتهاند از ابوالحسن علاف حدیث شنیده و کسانی چون احمد بن شافع، علی بن احمد زیدی، قاضی عمربن علی قرشی، صبیح بن عبدالله عطاری، ابوالفرج مبارک بن عبدالله بن نقور و دیگران از او حدیث شنیدهاند (ابن دبیثی، ذیل، همانجا؛ همو، المختصر، 15/5).