اِبْنِ سِکیّت، ابویوسف یعقوب بن اسحاق (186-244ق/ 802 - 858م)، لغوی، نحوی، راوی ایرانی تبار شیعی. سکیت لقب پدرش اسحاق بود که به سبب افراط در سکوت بدان ملقب گردید (قفطی، 1/220). ابن سکیت در دورق، از شهرهای خوزستان، به دنیا آمد و سپس همراه خانوادهاش راهی بغداد شد (صدر، 155). برخی نیز ولادت او را با اظهار تردید در بغداد دانستهاند ( 2 .(EIپدر وی نیز خود مردی عالم در نحو و به ویژه در لغت و شعر بود (ابن انباری، 123) و از اصحاب کسایی به شمار میرفت (قفطی، همانجا؛ فروخ، 2/281). او علاقهٔ وافری به تحصیل فرزند خود داشت (قفطی، 4/51؛ خطیب بغدادی، 14/273) و شاید انگیزهٔ مهاجرت او به بغداد نیز همین بوده باشد. ابن سکیت از مجلس درس استادانی چون ابوعمرو شیبانی، فرّاء، ابن اعرابی (ه م)، اثرم و نصران خراسانی که همه از مشاهیر علم و ادب آن روز بودند، بهره برد (قفطی، 3/343؛ ابن ندیم، 71؛ ابوطیب، 96) و مدتی را نیز به منظور آشنایی بیشتر با زبان فصیح و اصیل عربی به رسم آن روز در صحرا نزد بدویان گذراند (یافعی، 2/147؛ 2 و چون به بغداد بازگشت، ضمن بهره گرفتن از محضر دانشمندان به تعلیم و تربیت کودکان پرداخت و از جمله چندی با پدر خود در محلهٔ درب القنطرهٔ بغداد به این کار مشغول شد. سپس آموزش فرزندان بزرگان از جمله فرزندان محمد بن عبدالله بن ابی طاهر و متوکل خلیفهٔ عباسی را برعهده گرفت (ابن انباری، 123؛ ابن خلکان، 6/398). وی حتی آنگاه که به تدریس در رشتههای گوناگون ادب مانند نحو، لغت، شعر، روایت و علوم قرآنی میپرداخت، باز از دانشاندوزی باز نایستاد (خطیب بغدادی، همانجا؛ یاقوت، 20/50؛ سیوطی، 2/349) و دیری نپایید که به جرگهٔ دانشمندان عصر خود همچون ابن اعرابی و ابوالعباس ثعلب پیوست (ابوطیب، 95؛ ازهری، 1/23) و به عنوان یکی از بزرگترین لغتشناسان و سخنسنجان شناخته شد (ابن انباری، 122؛ ذهبی، 12/19). یاقوت (همانجا) او را پس از ابن اعرابی سرآمد همهٔ لغویان خوانده و ابوطیب لغوی (ص 95) علم کوفیان را منتهی به او دانسته و در کار تألیف از ثعلب برترش شمرده است و ابن تغری بردی (2/318) او را علامه خوانده است، اما با اینکه دانش وی در لغت این چنین مورد ستایش قرار گرفته، او خود را در علم نحو چیرهدستتر میدانسته است (نک: ابن انباری، 123). بنابراین، باید به برخی گزارشها دربارهٔ ضعف وی از جمله مناظرهٔ او با ابوعثمان مازنی در حضور عبدالملک بن زیات و یا به گفتهای (قفطی، 1/250) در حضور متوکل که به سبب عجز و ناتوانیش در برابر مازنی سرزنش شده است (نک: ابن سیده، 1/4؛ ذهبی، 12/17؛ یاقوت، 7/117؛ ابن خلکان، 6/397)، به دیدهٔ تأمل نگریست، چه ممکن است این گزارشها ساختگی و زاییدهٔ اختلافات بین مکتبهای نحوی و فرقههای مذهبی آن زمان بوده باشد. ابن سکیت علاوه بر فعالیتهای چشمگیرش در نحو و لغت، در نهضت گردآوری و تدوین اشعار عرب که از نیمهٔ دوم سدهٔ 2ق با رغبتی فزاینده آغاز شده و تا اواخر سدهٔ سوم با شور و شوق در شهرهای بصره و کوفه و بغداد ادامه یافته بود (بلاشر، 177، 178)، نقش بسیار مهمی برعهده داشت. او که شاگرد اصمعی و ابوعبیدهٔ معمر بن مثنی بود و از آن دو که از پیشگامان این نهضت بودند، روایت میکرد (ابن خلکان، 6/395)، در ادامهٔ کار آنان، به گردآوری دیوانها و آثار پراکندهٔ بسیاری از شعرای کهن از جمله امرؤالقیس، زهیر بن ابی سلمی، نابغهٔ ذبیانی، اعشی، عنترهٔ بن شداد، طرفهٔ بن عبد، عمرو بن کلثوم و بسیاری دیگر از شعرای اسلامی و اموی، که ذخایر گرانبهایی برای ادبیات عرب محسوب میشد و بیم فراموشی و نابودی آنها میرفت، همت گماشت (نک: ابوطیب، 96؛ سیرافی، 60؛ ابن انباری، 49؛ بهبهانی، 374). ابن سکیت با کوشش بسیار افزون بر گردآوری این آثار، به شرح و تفسیر برخی از آنها نیز پرداخت (برای دیوانهایی که گردآوری یا شرح کرده، نک: 120...445 117, II/112, ؛ GAS, نجاشی، 313). کمتر دیوانی است که او آن را روایت (شفاهی و یا کتبی) یا شرح و تفسیر نکرده باشد. او با حفظ این ذخایر گرانبها از خطر نابودی، خدمت ارزندهای به ادبیات عرب کرد. و به جرأت میتوان گفت که در مقایسه با همگنانش بیشترین سهم را در این کار داراست. ابن سکیت که به سنت پیامبر و عقاید دینی خود بسیار پایبند بود، افزون بر گردآوری و تدوین اشعار به جمع و نقل روایات دینی نیز پرداخت. ذهبی او را بسیار دیندار و نیکوکار خوانده است (12/16) و برخی منابع دیگر اشاره کردهاند که وی حتی جان بر سر عشق به اهل بیت نهاد (نک: دنبالهٔ مقاله). نجاشی او را از نزدیکان و خاصان امام محمدتقی(ع) و امام علیالنقی(ع) به شمار میآورد و به روایات او از امام محمدتقی(ع) اشاره میکند (ص 312-313؛ قس: علامهٔ حلی، 1/379). علاوه بر این در برخی روایات، از ملاقات وی با امام علی بن موسیالرضا(ع) سخن رفته است (نک: ابن بابویه، 2/79). او در نقل روایت مورد وثوق و اعتماد علمای رجال است (نک: ابوطیب، 95؛ یغموری، 319؛ قفطی، 4/50؛ مجلسی، 169؛ خویی، 20/129). شاگردان بسیاری از وی بهره بردهاند که معروفترینشان اینانند: ابوالبشر بندنیجی (ابن شاکر، 4/336)، حرانی که به گفتهٔ خود او از 225ق تا هنگام مرگ ابن سکیت در محضر او بوده است (ازهری، 1/23؛ قفطی، 2/115)، ابوسعید سکری، ابوعکرمهٔ ضبی و ابوحنیفهٔ دینوری (ابن ندیم، 78؛ ابن انباری، 122). گروه بسیاری نیز از او روایت کردهاند از جمله: ابوالعباس ثعلب نحوی معروف، احمد بن فرج مقری، محمد بن عجلان اخباری و میمون بن هارون کاتب (همو، 111؛ ابن خلکان، 6/395؛ ذهبی، 12/16؛ یافعی، 2/147). ابن سکیت شعر نیز میسرود، ذهبی شعر او را ستوده است (12/18). حدود 20 بیت از اشعار وی در آثار ابوحیان توحیدی (3/39)، خطیب بغدادی (14/274)، شمشاطی (2/51)، ابن خلکان (6/397-399)، ابن شاکر (1/292) و ابوحیان غرناطی (102) برجای مانده است. هنگامی که ابن سکیت به سامرا رفته بود، در آنجا مورد توجه عبدالله بن یحیی بن خاقان قرار گرفت. چون عبدالله متوکل را از مقام علمی وی آگاه کرد، خلیفه او را به کار تعلیم و تربیت فرزندانش معتز و مؤید گماشت (خطیب بغدادی، همانجا) و وی با آنکه برخی او را از رفتن به دربار متوکل برحذر داشتند (نک: یاقوت، 20/50؛ سیوطی، 2/349)، و به رغم تعصب شدیدی که در تشیع به او نسبت میدهند، مدتی را در دربار متوکل گذراند و به گفتهٔ ذهبی (12/17) ماهیانه 000 ،2درهم دریافت میکرد و افزون بر آن گاه از پاداشهای گرانبهایی نیز بهرهمند میشد، چنانکه در مجلسی خلیفه 000 ،50درهم به او بخشید (ابن خلکان، 6/399). او به تدریج چنان مورد توجه خلیفه قرار گرفت که در شمار ندیمان وی درآمد (ابن زبیر، 117). به تأیید اکثر منابع علت قتل او اظهار محبت شدید نسبت به خاندان علی(ع) در برابر متوکل بود که پرسیده بود: «فرزندان من معتز و مؤید نزد تو عزیزترند یا حسن و حسین فرزندان علی»؟ او با اینکه تقیه میکرد (قمی، 1/315)، اختیار از کفداد و درپاسخ گفت: «قنبرخادمعلی(ع) از تو و فرزندان تو برتر است». متوکل از این گفته چنان برآشفت که در دم دستور داد زبان وی را از قفا بیرون کشیدند (ابن خلکان، 6/400- 401؛ سیوطی، 2/349؛ قس: زبیدی، 202)، اما برخی از منابع (ابن انباری، 124؛ ازهری، 1/23) علت قتل او را سرپیچی از فرمان خلیفه دانستهاند که از او خواسته بود به مردی قرشی ناسزا گوید. بعید نیست که روایت قتل او اندکی به افسانه نیز آمیخته و علت واقعی همانا اختلافات مذهبی - سیاسی آن زمان، خاصه شیعه ستیزی متوکل بوده باشد. احتمالاً ماجرای قتل وی نقشهای بوده که از پیش آن را تدارک دیده بودهاند. به خصوص که گویند بیدرنگ 000 ،10درهم دیهٔ او را به خانوادهاش (ازهری، 1/23) پرداختند و نیز اشاره شده است که همیشه گروهی درپی تحریک متوکل برضد او بودند (یغموری، 320). در تاریخ مرگ او بین 243 و 244 و 246ق اختلاف است (نک: خطیب بغدادی، 14/274؛ زبیدی، 204؛ یغموری، همانجا). آثار چاپی: 1. اصلاح المنطق، کتابی است در لغت که از معروفترین آثار اوست و تا دیرگاهی پس از وی توجه و ستایش علمای لغت را برانگیخته و مورد استناد آنان بوده است (نک: ابن خلکان، 6/400؛ ذهبی، 12/19؛ ابن جوزی، 1/79، 166، 201؛ بغدادی، 3/552، 553). مؤلف در این کتاب بسیاری از واژههای عربی را به صورت صحیح آن ضبط کرده و آنها را از جنبههای صرفی، فصاحت و عدم فصاحت، نادر یا شاذ بودن و جز آنها مورد بررسی قرار داده است. این اثر از معتبرترین کتابهای لغت به شمار میرود و شرحها و تلخیصهای بسیاری که بر آن نوشته شده، دلیل این مدعاست. سزگین به تفصیل در مورد شرحها، تلخیصها و ردّیههای آن بحث کرده است VIII/130-132) .(GAS, این اثر نخستین بار در قاهره (1368ق/1949م) به کوشش عبدالسلام محمدهارون و احمد محمد شاکر به چاپ رسیده و در 1956م نیز در همانجا تجدید چاپ شده است. 2. الاضداد. این اثر که به شرح معانی متضاد کلمات پرداخته است، در 1912م به کوشش اگوست هافنر به همراه دو اثر دیگر از اصمعی و سجستانی با عنوان ثلاثهٔ کتب فی الاضداد در بیروت به چاپ رسیده و در 1980م نیز در همانجا تجدید چاپ شده است. 3. الالفاظ، کتابی است دربارهٔ واژههای متشابه در 148 فصل. روش کار ابن سکیت در این اثر براساس تقسیمبندی موضوعی است، از قبیل: الغنی و الخصب، الفقر و الجدب، الجماعهٔ، الکتائب و جز آنها. ابن قتیبه بیشتر این فصول را در کتاب ادب الکاتب خود بدون اشاره به اثر و نام ابن سکیت آورده است. این کتاب در بیروت با عنوان تهذیب الالفاظ به همراه اضافاتی از نسخههای گوناگون (1896- 1898م) به چاپ رسیده است. نام دیگر این کتاب کنز الحفاظ است و گویا با کتابی که ازهری (1/23) آن را به همین نام و در 30 جلد معرفی کرده، یکی نیست. مختصر تهذیب الالفاظ نیز با تعلیقاتی از شیخو در 1897م در بیروت به چاپ رسیده است. 4. القلب و الابدال، این کتاب در 1903م به کوشش اگوست هافنر در بیروت و در 1905م در لایپزیگ در مجموعهای به نام الکنز اللغوی فی اللسن العربی و نیز در 1978م با عنوان الابدال به کوشش محمد شرف در قاهره به چاپ رسیده است.5. شرح دیوان الحطیئهٔ، نخستین بار در 1958م در قاهره منتشر شد و بار دیگر در 1987م به کوشش نعمان محمد امین طه به چاپ رسید. 6. شرح دیوان الخنساء، در بیروت (1896م) به کوشش لویس شیخو به چاپ رسیده است. 7. دیوان طرفهٔ بن عبد به روایت ابن سکیت، به کوشش احمد بن امین شنقیطی در قازان (1909م) چاپ شده است. 8. شرح دیوان عروهٔ بن ورد. این کتاب نخستین بار در 1923م ضمن مجموعهای شامل 5 دیوان در قاهره و بار دیگر به کوشش عبدالمعین ملوحی در دمشق به چاپ رسیده است. 9. شرح دیوان قیس بن خطیم، به کوشش کووالسکی در لایپزیگ (1914م) به چاپ رسیده است. 10. شرح دیوان مزرّد، به کوشش خلیل ابراهیم عطیهٔ در بغداد (1962م) چاپ و منتشر شده است. 11. شرح دیوان نابغهٔ ذبیانی نخستین بار (1968م) به کوشش شکری فیصل در بیروت و نیز به کوشش محمد طاهر بن عاشور در تونس (1976م) به چاپ رسیده است. قسمتی از کتاب المثنی و المکنی نیز با نام کتاب الحروف التی یتکلم بها فی غیر موضعها، به کوشش عبدتواب در قاهره (1969م) به چاپ رسیده است. آثارخطی: 1. البحث، سهنسخه ازآن در دارالکتب (قاهره) و یک نسخهٔ دیگر در کتابخانهٔ تیموریه موجود است (نک: VIII/132 )؛ GAS, 2. المقصور و الممدود، نسخهای از آن در کتابخانهٔ عارف حکمت در مدینه به کتابت ابویوسف موجود است که صحت انتساب آن به ابن سکیت دقیقاً روشن نیست (نک: IX/137 )؛ GAS, 3. منطق الطیر و منطق الریاحین، نسخهای از آن در کتابخانهٔ آستان قدس رضوی موجود است (آستان، 7/864). آثار منسوب: 1. الابل؛ 2. الاجناس الکبیر (یاقوت، 20/52)؛ 3. الارضین و الجبال و الاودیهٔ؛ 4. الاصوات (نجاشی، 313)؛ 5. الامثال (یاقوت، همانجا)؛ 6. الانساب (بغدادی، 537)؛ 7. الانواع VII/347) )؛ GAS, 8. الایام و اللیالی؛ 9. البیان (حاجی خلیفه، 264)؛ 10. التصغیر IX/138) )؛ GAS, 11. التوسعهٔ فی کلام العرب (حاجی خلیفه، 507، 1406)؛ 12. خلق الانسان (ابن خیر، 382)؛ 13. الدعاء VIII/135) )؛ GAS, 14. الزبرج (ابن ندیم، 72-73؛ یاقوت، همانجا)؛ 15. السرج و اللجام (ابن ندیم، همانجا)؛ 16. سرقات الشعرا و ماتواردوا علیه (یاقوت، همانجا)؛ 17. الطرق (ابن ندیم، همانجا)، 18. الطیر (نجاشی، همانجا)؛ 19. فَعَلَ و اَفْعَلَ (ابن ندیم، یاقوت، همانجاها)؛ 20. المثنی و المبنی و المکنی؛ 21. المذکر و المؤنث (ابن ندیم، همانجا)؛ 22. معانی الابیات (ابن خیر، همانجا)؛ 23. معانی الشعر الکبیر؛ 24. معانی الشعر الصغیر؛ 25. النبات و الشجر (یاقوت، همانجا)؛ 26. النوادر (ابن ندیم، همانجا)؛ 27. الوحوش؛ 28. الحشرات (ابن ندیم، یاقوت، همانجاها)؛ 29. ماجاء فی الشعر و ما حُرّف عن جهته (قفطی، 4/56).