اِبْنِ اَحْمَر، ابوالوالید، اسماعیل بن یوسف بن خزرجی، ادیب، شاعر، فقیه و مورخ سدهٔ 8 -9ق/14- 15م و از مقربان خاص ابوعنان مرینی در مغرب. مخلوف کنیه او را ابوالفدا (؟) آورده است (ص 232). «احمر» شهرت یکی از نیاکان او بوده است. تاریخ ولادت او معلوم نیست، اما دایه به استناد برخی قراین تولد او را بین 725-727ق/ 1325/1327م حدس زده است (مقدمهٔ نثیر فرائد، 69 -71). او که نسب به بنو نصر، حکام غرناطه، میرساند به گفته خود درپی اختلافاتی که در اندلس با عموزادگان خویش (ملوک احمر) و فرمانروایان بنونصر داشت به ناچار جلای وطن کرد و به مغرب، دیار بنومرین، روی آورد (ابن احمر، نثیر الجمان، 21-22)، زیرا که ملوک احمر ریختن خون او را مباح دانسته بودند (نک: همان، 26). گویا ابن احمر اندلس را به عهد امیر یوسف اول (حک: 725ق - 733ق) و هنگامی که پدرش برای مأموریتی به بِجایه گسیل شده بود، ترک گفته و هنگامی که به مغرب پای نهاده است که ابوالحسن علی مرینی بر اریکهٔ قدرت بوده است (دایه، مقدمهٔ نثیر الجمان، 7). ابن احمر از مقربان خاص ابوعنان پسر ابوالحسن مرینی شد و تا مرگ او، پیوسته مصاحبش بود، چنانکه در 758ق/1357م که ابوعنان به افریقیه لشکر کشید، ابن احمر را نیز به همراه برد (ابن احمر، نثیر الجمان، 69). با مرگ ابوعنان اقتدار سلاطین مرینی رو به زوال نهاد و وزرا، کاتبان و حاجبان بر امور چیره گشتند و پیوندِ ابن احمر نیز با بارگاه سلاطین سست شد و حاجبان و کاتبان بر اریکهٔ قدرت نشستند و ابن احمر آنان را ضمن مدایحی ستود (دایه، مقدمهٔ نثیر فرائد، 73- 75). ابن احمر در فاس درگذشت و تاریخ وفات وی به درستی دانسته نیست، ابن قاضی آن را در 807ق ( جذوهٔ، 167؛ همو درهٔ الحجال، 1/213) و تنبکتی در 810 ق دانسته است (س 99). استادان و شاگردان: ابن احمر محضر بسیاری از پرآوازهترین استادان زمان خویش را در فقه، حدیث، انساب، تاریخ و ادب دریافته بود که از آن جمله است: ابن آجرّوم، و انشریشی، فشتالی و مکناسی که از برخی از اینان به کسب «اجازه» نائل آمده بود (ابن احمر، نثیر الجمان، 23-24؛ تنبکتی، 99؛ دایه، مقدمهٔ نثیر فرائد، 82 -86). وی با بزرگان عصر خویش نیز پیوند داشت. از جمله برجستهترین ایشان لسانالدین ابن خطیب است، اما در این باره اطلاع کافی در دست نیست و گم شدن بخش بزرگی از شرح حالِ ابن خطیب در نثیر الجمان ابن احمر براین ابهام افزوده است. ابن احمر در نثیر فرائد بخشی در حدود یک چهارم کتاب را به تحلیل شعر و نثر او اختصاص داده و با وجود انتقاد از لحن گزندهٔ ابن خطیب او را ستوده است (ص 242-243). اگرچه درمنابع دقیقاً ذکری از شاگردان ابن احمر به میان نیامده است، اما وی از کسانی چون ابراهیم سدراتی معروف به شهبون و عبدالرحمان جادری به عنوان راویان یاد کرده است ( نثیر الجمان، 448-449؛ دایه، مقدمهٔ نثیر الجمان، 8). سبک: ابن احمر در شعر و نثر خویش از اسلوب خاصی پیروی نکرده است. نثر وی در اکثر موارد مشحون از صنایع بدیعی است و تنها در کتب تراجم خویش، نثیر الجمان، نثیر فرائد الجمان و مستودع العلامهٔ به نثر مرسل روی آورده است. وی به اقتباس از بیشتر آیات قرآن و احادیث نیز پرداخته و نیز واژگان خاص علوم مختلف چون فقه، تاریخ، نجم و اسامی کتابها را در خلال نثر خویش میآورد. اینگونه نگارش تنها به نثر وی اختصاص ندارد، بلکه شعر او را نیز که اغلب «شعر مناسبات» است، در بر میگیرد. قصاید او که اغلب مدایحی در وصف سلاطین، کاتبان و حاجبان ایشان و آراسته به صنایع بدیعی است، ارزش ادبی چندانی ندارد. وی گاه غزل و رثا نیز سروده است و در میان اینگونه اشعار است که میتوانیم آثار دلنشینی از او باز یابیم (نک: دایه، مقدمهٔ نثیر فرائد، 149-203). آثار: آثار ابن احمر بیشتر در زمینهٔ تاریخ، شعر و ادب است، نثیر فرائد الجمان فی نظم فحول الزمان، به کوشش محمدرضوان دایه، 1967م. این کتاب جنگ شعری است همراه با شرح حال شاعران؛ نثیر الجمان فی شعر من نظمنی و ایّاه الزمان، به کوشش محمد رضوان دایه، 1987م. موضوع این کتاب نیز چون نثیر فرائد است؛ شرح البردهٔ بوصیری. ابن قاضی ( جذوهٔ، 166)، تنبکتی (ص 99) و کتانی (1/145) از آن یاد کردهاند؛ عرائس الامراء و نفائس الوزراء (نک: تنبکتی، همانجا)؛ المنتخب من درر السلوک فی شعر الخلفاء الاربعهٔ و الملوک، از این کتاب تنها خود ابن احمر یاد کرده است ( نثیر الجمان، 114)؛ فرید العصر فی شعر بنی نصر (همان، 78، 81)، این کتاب شرح احوال و اوصاف کسانی از خاندان نویسنده است که از ملوک و سلاطین بنونصر بودهاند؛ مستودع العلامهٔ و مستبدع العلامهٔ، به کوشش محمد ترکی تونسی، 1384ق/1364م. ابن احمر این کتاب را به ابن ابی دلامه، از کاتبان مرینی، تقدیم داشته است؛ روضهٔ النسرین فی اخبار بنی مرین، به کوشش لوی پرووانسال، 1382ق/1062م، که از معروفترین کتب ابن احمر است. دایه آن را همان نفحهٔ النسرینیهٔ و اللمحهٔ المرینیهٔ دانسته است (مقدمهٔ نثیر فرائد، 126)؛ مشاهیر بیوتات فاس، رباط، 1972م، ابوزید فاسی آن را تلخیص کرده است؛ تأنیس النّفوس فی تکمیل نقط العروس (نک: همانجاها).