اِبْنِ رائِق، ابوبکر محمد بن رائق (مق 330ق/942م)، نخستین امیرالامرا (ه م) در خلافت عباسیان. از تاریخ تولد و چگونگی پرورش وی چیزی نمیدانیم. این قدر پیداست که پدرش رائق، یکی از غلامان خاص معتضد خلیفهٔ عباسی (خلافت: 279- 289ق/892 -902م) بود. ابن رائق و برادرش ابراهیم در 317ق/929م به دستور مقتدر خلیفه، اما به خواست مؤنس، فرمانده قدرتمند و کهنهکار و مستبد بغداد، به ریاست شرطه گمارده شدند. ابن رائق در این سمت بیش از برادر شایستگی نشان داد (قرطبی، 125؛ ابوعلی مسکویه، 1/202). در 320ق مؤنس پس از بیرون راندن یاقوت و پسرش از بغداد، ابن رائق و برادرش را که به فرمانبرداری و خانهزادی شهره بودند، به جای آنان به سمت حاجبی مقتدر برگزید، به این امید که با وی مخالفت نخواهند کرد، اما از این پس ابن رائق به سبب نزدیکی به خلیفه به صف مخالفان مؤنس پیوست و همراه با یاقوت و مفلح و ابوالقاسم وزیر به توطئه بر ضد او پرداخت و در برافروختن آتش جنگ میان خلیفه و مؤنس نقش مهمی ایفا کرد (قرطبی، 137- 138، 142، 150). پس از پیروزی مؤنس و کشته شدن مقتدر در 27 شوال 320، ابن رائق با محمد بن یاقوت و عبدالواحد پسر مقتدر به اهواز گریختند و در مسیر خود دست به ویرانی و غارت شهرها زدند. چندی بعد، رفتار خودسرانهٔ محمد بن یاقوت به ویژه در تقسیم اموال غارت شده، مخالفت ابن رائق و هواخواهانش را برانگیخت. ابوعبدالله بریدی (نک: آل بریدی، ه د) که در اندیشهٔ تسلط بر اهواز بود، به ابن مقلهٔ وزیر (ه م) نوشت که از اختلاف ابن رائق و محمد بن یاقوت استفاده کند و با فرستادن سپاهی به اهواز آنان را متفرق سازد و گرنه با اموال کلانی که از اهواز تاراج کردهاند. عبدالواحد پسر مقتدر را به خلافت خواهند نشاند. از این رو مؤنس سپاهی به سرداری یلبق برای سرکوب آنان فرستاد که به سبب فرار آنان، نتوانست بر ایشان دست یابد. سرانجام ابن رائق در 321ق به دوران خلافت قاهر، در برابر دستیابی به حکومت بصره از محمد بن یاقوت و یارانش جدا شد. در پی این جدایی بود که مخالفان بر اثر ضعف به یلبق تسلیم شدند (ابوعلی مسکویه، 1/237، 254-256)، اما ابن رائق به بصره بسنده نکرد و در جمادیالا¸خر 322 - اواخر ایام قاهر - بر اهواز و نواحی اطراف آن چیره شد. چندی بعد در دوران خلافت راضی، حکومت واسط نیز به قلمرو وی ضمیمه گردید (ابوعلی مسکویه، 1/287، 295؛ همدانی، 84؛ ابن اثیر، 8/283-284، 287). در 323ق ابن رائق غلامان ترک مرداویج را که پس از کشته شدن او به بغداد رفته و مورد بیمهری سران حجریه (ه م) و ابن مُقله واقع شده بودند، به واسط دعوت کرد و به ویژه سرکردهٔ قدرتمند آنان بجکم (ه م) را بسیار تکریم کرد، تا آنجا که وی به بجکم رائقی معروف گردید. ابن رائق به یاری بجکم سپاهی بزرگ از غلامان ترک و دیلم فراهم ساخت و بدینگونه مقتدرترین امیر خوزستان در آن روزگار گردید. او در 234ق از فرستادن مالیات واسط به بهانهٔ هزینهٔ سنگین سپاه خودداری کرد تا هم خلیفه را به تنگنا بکشاند و هم قدرتنمایی کرده باشد، اما ادامهٔ این وضع بیگمان خلافت را بر اثر ضعف مالی به نابودی میکشید، از این رو ابن مقلهٔ وزیر، راضی را به سرکوب ابن رائق متقاعد کرد و طی نامهای به ابن رائق خواستار رسیدگی به میزان مالیات واسط و بصره گردید، اما ابن رائق، با تطمیع قاصدان مخفیانه به راضی پیغام داد که اگر خلیفه تدبیر مملکت را به وی واگذارد، او پرداخت کلیهٔ هزینههای حکومت از جمله خرج سپاه و دربار را به عهده خواهد گرفت و امور خلافت را به بهترین وجه اداره خواهد کرد، ولی خلیفه پاسخی به او نداد. در این میان ابن مقله که به دنبال امتناع ابن رائق از پرداخت مالیات واسط، در تدارک حمله به وی بود، توسط حجریه دستگیر گردید (صولی، 62؛ ابوعلی مسکویه 1/331-336؛ همدانی، 93-94). بعد از دستگیری ابن مقله، عبدالرحمان بن عیسی و ابوجعفر محمد بن القاسم کرخی و سلیمان بن حسن بن مُخلد در عرض یک سال عهدهدار وزارت گردیدند، ولی یکی بعد از دیگری به سبب ناتوانی در پرداخت مطالبات خلیفه و سپاه از کار کناره گرفتند. دیگر هیچ وزیری قادر به ادارهٔ امور خلافت نبود، زیرا ابن رائق و دیگر عاملان خلیفه از جمله بریدیان در اهواز، علی بن بویه در فارس و ابن الیاس در کرمان از فرستادن مالیات سرباز میزدند و هر یک در نواحی خود به استقلال فرمان میراندند. علت این امر ضعف و بیکفایتی سپاه بغداد، متشکل از غلامان ترک حجریه و غلامان دیلم ساجیه بود که بر اثر تنازع امیران بر سر کسب قدرت و ثروت نه تنها قادر به دفاع از خلافت نبودند، بلکه به سختی از عهدهٔ حفاظت از بغداد برمیآمدند. به این ترتیب زمینهٔ ظهور یک رهبر نظامی قدرتمند در بغداد فراهم شد، و مردم نیز از این وضع تازه جانبداری کردند. سرانجام راضی که از پایان دادن به رقابتهای میان سپاه عاجز بود، پیشنهاد قبلی ابن رائق را پذیرفت و وی را به بغداد فرا خواند. ابن رائق در اواخر ذیحجهٔ 324 وارد بغداد شد و به عنوان نخستین امیرالامرا از طرف خلیفه، سرفرماندهی سپاه و تدبیر تمام امور نظامی و اداری و مالی را در سراسر حوزهٔ خلافت به دست گرفت (صولی، 76، 85، 86؛ ابوعلی مسکویه، 1/350-352؛ همدانی، 98- 99؛ متحده، 83 .(84, اعطای لقب امیرالامرا از سوی راضی به ابن رائق از دید مورخان اسلامی به عنوان نشانهٔ انحطاط و تسلط امیران بر دستگاه خلافت تلقی شده است؛ پس از آن دیگر مقام خلافت چیزی جز یک مقام تشریفاتی نبود (نک: قلقشندی، مآثر الانافهٔ، 1/298؛ همو، صبح الاعشی، 4/417؛ ابن طقطقی، 383). اما راضی نیز تباهی کار خلافت را به پیش از خود نسبت میداد (صولی، 41). در این زمینه شاید ژرف نگری ابوعلی مسکویه به حقیقت نزدیکتر باشد، به تعبیر او عمل مؤنس در کشتن مقتدر خلیفه سبب گستاخی و طمع دشمنان در دستیابی و تسلط بر پایتخت خلافت بود، امری که پیشتر حتی از اندیشهٔ آنان نمیگذشت. وی آغاز فروپاشی و ضعف خلافت را از این زمان میداند و رویدادهای بعدی از جمله امیرالامرایی ابن رائق را پیامد این حادثه دانسته است (1/37؛ 19 I/18, , 2 EI). با وجود این، ابوعلی مسکویه یادآور شده است که از بین رفتن امر وزارت و برچیده شدن دیوانها و تباه شدن بیتالمال همگی از زمان به قدرت رسیدن ابن رائق رخ داد، زیرا او و کاتبش بر کلیهٔ امور نظارت میکردند و اموال نواحی یکسره به خزاین او سرازیر میشد و به دلخواه او تقسیم میگردید و به خلیفه هر قدر که میخواست نفقه میپرداخت و وزیر تنها جنبهٔ تشریفات داشت و این وضع بعد از وی رایج شد (1/352). در حدود دو سالی که ابن رائق امیرالامرا بود، بیشتر همّ خود را صرف جنگ و جدال و گاهی سازش با رقبای قدرتمندی کرد که هریک به نوبهٔ خود قصد تصرف و در اختیار گرفتن خلافت را داشتند. در این بین درگیری او با بریدیان بیش از دیگران بود. این درگیریها از سرکوب نگهبانان و لشکریان محلی خلیفه، مرکب از قوای ساجیه و حجریه آغاز شد. اینان قبل از ابن رائق بر بغداد و امور خلافت تسلط کامل داشتند و با آمدن وی به بغداد مخالف بودند. اما ابن رائق پس از درگیریهای خونین به کمک بجکم بر آنان چیره شده و بسیاری از سران و افراد آنها را کشت یا به بند کشید و اموال آنان را غارت کرد (صولی، 76، 85 -87؛ ابوعلی مسکویه، 1/351، 357- 358). چون ابن رائق از ساجیه و حجریه - رقبای داخلی خود - آسوده گشت، بر آن شد تا برای سرکوب بریدی به اهواز بتازد، اما بریدی از سر نیرنگ پرداخت مالیات و تسلیم سپاه را پذیرفت و ابن رائق را از لشگرکشی بازداشت. حسین بن علی نوبختی، کاتب و عامل ابن رائق - که ابن رائق موفقیتهای خود را مدیون او میدانست - حیلهٔ بریدی را دریافت و خطر از دست رفتن اهواز را به او هشدار داد، اما ابن رائق که بیشتر تمایل به نرمش داشت، رأی ابوبکر بن مقاتل (یکی دیگر از کاتبانش) را پذیرفت و با بریدی صلح کرد و به اتفاق راضی به بغداد بازگشت. این ابن مقاتل که نسبت به مقام حسین بن علی نوبختی، دوست و معرف خود به ابن رائق، حسد میورزید، به گفتهٔ ابن اثیر (8/330) جانب بریدی را نگاه میداشت. او ابن رائق را به اتحاد با بریدی برانگیخت. پس از موافقت ابن رائق، احمد بن علی کوفی نمایندهٔ ابوعبدالله بریدی به بغداد آمد. چندی بعد، ابن مقاتل از بیماری نوبختی استفاده کرد و کوفی را به جای نوبختی عامل ابن رائق ساخت و بدینسان بریدیان در بغداد نفوذ کردند. پس از آنکه کوفی بر کارهای ابن رائق مسلط شد، به همدستی ابن مقاتل با ترفندی چند ضمان (درآمد) بصره را از ابن رائق برای ابویوسف بریدی (برادر ابوعبدالله) گرفت. ابوعبدالله بریدی که قبلاً مقدمات حمله به بصره را از طریق خشکی و آب تدارک دیده بود، زمانی که ابن رائق درگیر غائلهٔ ابوطاهر قرمطی بود، به بصره حمله کرد و با کمک فراوان مردم، آنجا را به تصرف درآورد. ابن رائق نامهای به او نوشت و ضمن مماشات خواستار خارج شدن وی از بصره شد، اما بریدی نپذیرفت. این وضع نابسامان رفتهرفته بجکم را به سودای گرفتن قدرت انداخت. در آن زمان دستیابی به اهواز برای تسخیر واسط و سرانجام بغداد جنبههای استراتژیک داشت، از این رو بجکم بر آن شد تا ابن رائق را وادارد که مأموریت مقابله با بریدی در اهواز را به او وانهد و برای انجام این کار به ابن مقاتل رشوه داد (ابوعلی مسکویه، 1/375-377). بجکم به شوش رفت و دو بار با سپاه عظیم بریدی روبهرو شد که حاصل آن پیروزی و تسلط بر اهواز بود. در پی آن ابوعبدالله بریدی به بصره گریخت. ابن رائق سپاهیانی از دریا و خشکی به بصره فرستاد که کاری از پیش نبردند. سپس خود به اتفاق بجکم به بصره تاخت، لیکن این بار هم حملهٔ آنها با مقاومت سخت مردم درهم شکست و ناچار به عسکر ابیجعفر عقب نشستند و پس از آن بجکم به اهواز و ابن رائق به واسط بازگشتند. بدینگونه، بصره از قلمرو ابن رائق بیرون رفت. در اوایل 326ق، ابن رائق بار دیگر بجکم را مأمور کرد تا با ابوعبدالله بریدی و احمد بن بویه که قصد تصرف اهواز را داشتند، مقابله کند، اما بجکم پس از دوبار جنگیدن از احمد بن بویه شکست خورد و به واسط رفت. بدین سان اهواز نیز از قلمرو ابن رائق جدا شد؛ دیگر جز بغداد و حومهٔ آن برای خلیفه و ابن رائق نماند (صولی، 88، 90، 98، 99؛ ابوعلی مسکویه، 1/358-374، 378). از این پس اوضاع بغداد چنان نابسامان شد که ابن فرات که در این زمان وزارت را بر عهده داشت. تنها برای آنکه خود را از بغداد دور سازد، ابن رائق را به طمع تصرف اموال مصر و شام انداخت و با این بهانه رهسپار آن دیار شد. در 326ق ابن رائق علی ابن خلف بن طناب را به سوی بجکم فرستاد تا همراه او برای بازپس گرفتن اهواز از احمد بن علی بویه اقدام کند، اما بجکم پس از رسیدن علی بن خلف، او را وزیر خویش ساخت و اموال واسط را تصاحب کرد و با این کار قصد نهفتهٔ دیرین خود را در دستیابی به مقام ابن رائق و تسلط بر بغداد آشکار ساخت. ابن رائق برای مقابله با خطر بجکم ناگزیر با بریدی صلح کرد و به وی وعده داد که در صورت غلبه بر بجکم حکومت واسط را به او واگذارد. ولی بجکم پیشدستی کرد و با حمله به بریدیان و شکست آنها این توطئه را خنثی کرد. او برای دستیابی به بغداد و جدا کردن بریدیان از ابن رائق، حکومت واسط را به ابوعبدالله بریدی وعده داد و با وی صلح کرد. از طرف دیگر ابن مقله که اموال و املاکش به وسیلهٔ ابن رائق مصادره شده بود، بجکم را به تصرف بغداد برانگیخت. همچنین از راضی خواست تا ابن رائق را دستگیر کند و بجکم را به بغداد فرا خواند. ظاهراً راضی این پیشنهاد را پذیرفت. ولی چون ابن مقله به او پناهنده شد، او را تسلیم ابن رائق کرد. ابن رائق دست و زبان ابن مقله را برید. این رفتار ظالمانه که به مرگ ابن مقله انجامید، موجب شد که بعدها ابن رائق را به بدی یاد کنند و اشعاری در هجو وی بسرایند (برای نمونه نک: صفدی، 146). بجکم ذیقعدهٔ 326 از واسط آهنگ تسخیر بغداد کرد و در کنار نهر دیالی سپاه ابن رائق را شکست داد. ابن رائق و یارانش در بغداد نیز با همهٔ استحکامات و تمهیدات جنگی نتوانستند مقاومت کنند و ناچار از بغداد گریختند، و بجکم در 13 ذیقعده به بغداد درآمد و از طرف راضی به مقام امیرالامرایی منصوب گشت. بدین سان دورهٔ نخست امیرالامرایی ابن رائق پس از یکسال و 10 ماه چند روز به پایان رسید (ابوعلی مسکویه، 1/383-396؛ العیون و الحدائق، 4(2)/55 - 68). دربارهٔ اشتباهات سیاسی ابن رائق که به سقوط وی انجامید، گزارش صولی و گفتههای بجکم بعد از رسیدن به مقام امیرالامرایی روشنگر تواند بود. صولی (ص 106) نوشته است که مردم هنگام گریختن ابن رائق خطاب به وی فریاد میزدند که این سزای توست، زیرا که به کوفی مقام کتابت دادی و او را بر مردم مسلط کردی. از این رو نه تنها مردم بغداد به یاری ابن رائق برنخاستند، بلکه در ابتدا از آمدن بجکم شادمان نیز بودند، علاوه بر این بنابر اعتراف بجکم - در گزارش ابوعلی مسکویه (1/375-377) - گرفتن مأموریت مقابله با بریدی دستیابی به امارت اهواز - همان گونه که یاد شد - گامی مهم در راه رسیدن وی به قدرت بوده است. به این ترتیب ابن رائق با همهٔ قدرت نظامی و مالی به وسیله بجکم که به هوش و ذکاوت و جنگاوری مشهور بود، برکنار شد، اما ابن رائق برای بازیابی مقام نخستینش از پای ننشست، چنانکه در آغاز سفر 327، هنگامی که راضی و بجکم برای دریافت مالیات موصل و دیار ربیعه از ابن حمدان، بغداد را ترک گفته بودند، از مخفی گاه خود بیرون آمد و با یاری مردم که از ستم بجکم ناخشنود بودند، یاران بجکم را شکست داد و داراییهای آنان را غارت کرد و بر بغداد مسلط شد. در این زمان ابن مقاتل نیز به ابن رائق پیوست و وی را که در اندیشهٔ به خلافت نشاندن یکی از پسران فضل بن مأمون بود، با توجه به هزینهٔ سنگین این کار منصرف ساخت. در این حال بجکم به سرعت با ابن حمدان مصالحه کرد و عازم بغداد شد، اما پیش از آنکه همراه با راضی بدانجا رسد، ابن رائق در برابر گرفتن حکومت طریق فرات و دیار مُضّر و جند قِنَّسرین و نواحی آن از خلیفه، در سوم ربیعالاول از بغداد به قصد شام بیرون رفت (صولی، 117-122، 130؛ ابوعلی مسکویه، 1/405- 409؛ العیون و الحدائق، 4(2)/73- 79). ابن رائق در شام حاکم رمله را بیرون راند و آنجا را متصرف شد. از این رو محمد بن طغج الاخشید والی مصر خود را آمادهٔ مقابله با او کرد و در محرم 328 رهسپار شام شد. ابن رائق نخست پذیرفت که از رمله خارج شود و با او صلح کرد، ولی پس از بازگشت محمد بن طغج پیمان را نقض کرد و در شعبان همان سال به قصد دستیابی به شهرهای مصر از دمشق بیرون آمد، اما در نبردی که در 15 رمضان در ناحیهٔ عریش درگرفت، از محمد بن طغج به سختی شکست خورد و ناچار به دمشق بازگشت. محمد بن طغج بار دیگر در 11 ذیقعده برادرش ابونصر بن طغج را با سپاهی عظیم به سرکوب ابن رائق فرستاد، اما این بار در نبردی که در ناحیهٔ لَجوّن پیش آمد، ابونصر کشته شد و ابن رائق به پیروزی دست یافت. با اینهمه پسرش را به عنوان فدیه نزد محمد بن طغج فرستاد و در قبال خارج شدن از رمله و دریافت ضمان آنجا، میان آن دو صلح برقرار گردید (کندی، 288-290؛ ابوعلی مسکویه، 1/414؛ ابن عدیم، 1/100-102). در 329ق اوضاع اقتصادی سیاسی پایتخت خلافت بعد از مرگ راضی و کشته شدن بجکم (در 21 رجب) سخت متشنج گردید، چنانکه بسیاری از گرسنگی و بیماری جان سپردند و امیران قدرتمند نیز بر سر دستیابی بر پایتخت و در اختیار گرفتن خلیفهٔ جدید (ابراهیم بن مقتدر ملقب به المتقی بالله، خلافت: 329-333ق؛ 941-944م) کشمکش داشتند. همچنین به دنبال مرگ بجکم میان سپاهیان ترک و دیلم اختلاف افتاد. دیلمیان به بصره نزد بریدی رفتند. بریدی که با پیوستن آنها قدرتمند گردیده بود، به واسط درآمد و در برابر چشمپوشی از تصرف بغداد از خلیفه نیم میلیون دینار باج خواست. از طرف دیگر ترکها نیز برای حافظت بغداد در برابر حملهٔ بریدی نزدیک به همین مبلغ را از متقی خواستار شدند. متقی تنها توانست مبلغ درخواستی ترکها را بپردازد. با اینهمه آنان نه تنها در برابر بریدی مقاومت نکردند، بلکه به هنگام نزدیک شدن بریدی به بغداد عدهای به وی پیوستند و عدهای نیز به موصل نزد ابن حمدان رفتند. سرانجام بریدی بیهیچ مقاومتی وارد بغداد شد و با تهدید از خلیفه باج گرفت، ولی چون آن را میان سپاهیان تقسیم نکرد، آنان بر او شوریدند و دیلمیان به رهبری کورنکیج با کمک مردم که سخت از بریدی در وحشت بودند، وی را از بغداد بیرون راندند. از این رو در سوم شوال کورنکیج از طرف متقی به امیرالامرایی برگزیده شد. از سوی دیگر، ترکهای بجکمی چون از ابن حمدان حاکم موصل طرفی نبستند، در شام به ابن رائق پیوستند و او را برای گرفتن پایتخت برانگیختند. ابن رائق پس از دعوت متقی در 20 رمضان به سوی بغداد حرکت کرد و پس از نبردهای سنگین سرانجام با کمک مردم که از ستم دیلمیها در عذاب بودند، به بغداد درآمد و در 26 ذیحجه برای دومین بار به مقام امیرالامرایی دست یافت (صولی، 205- 208؛ ابوعلی مسکویه، 2/2-3، 12-22). دورهٔ دوم امیرالامرایی وی که کوتاه بود، یکسره صرف کشمکش و نبرد با ابوعبدالله بریدی گردید، در محرم 330 ابن رائق برای گرفتن مالیات واسط و بصره که بریدیان بار دیگر در پرداخت آن تأخیر کرده بودند، به واسط رفت. بریدیان از آنجا به بصره گریختند، اما با سعی کوفی، بریدی در مقابل تعهد پرداخت ضمان سالانهٔ واسط حکومت را به دست آورد. کمی پس از بازگشت ابن رائق به بغداد در دوم ربیعالا¸خر سردارانش بر او شوریدند و به بریدی پیوستند. و ابن رائق ناچار با بریدی مدارا پیشه کرد و مقام وزارت را به وی سپرد، اما سپس چون دریافت که بریدی آهنگ تصرف بغداد دارد، او را از وزارت برداشت و مردم را برای جنگ با او بسیج کرد. در جمادیالا¸خر سپاه بریدیان به سرداری ابوالحسین برادر ابوعبدالله از آب و خشکی به بغداد حمله برد. در پی چندین روز نبرد، سرانجام مقاومت مردم بغداد در هم شکست و بریدیان پس از کشتار و غارت بسیار بر دارالخلافه دست یافتند. ابن رائق و باقیماندهٔ سپاهش همراه با متقی و پسرش از بغداد خارج شدند. به گفتهٔ ابن اثیر (8/382) در این ایام ستمی بر مردم بغداد رفت که هرگز مانند آن شنیده نشده است. ابن رائق و متقی در تکریت به سپاهی پیوستند که ابومحمد حسن بن عبدالله بن حمدان حاکم موصل برای مقابله با بریدی به کمک آنان فرستاده بود. با توجه به درگیریهای بعدی ابن حمدان با ابن رائق به نظر میرسد به موقع نرسیدن این سپاه به بغداد عمدی بوده است. در موصل ابن حمدان که در این زمان از قدرت زیادی برخوردار بود، از ابن رائق به گرمی استقبال نکرد و کدورت میان آن دو بسیار بالا گرفت و شایع گردید که وی قصد کشتن ابن رائق را دارد. با وجود این، ابن رائق که سپاه و اموالش را از دست داده و بسیار ناتوان شده بود، بیتوجه به هشدارهای جدی اطرافیانش همراه با پسر متقی نزد ابن حمدان رفت تا برای بردن خلیفه به دمشق از وی کمک مالی بگیرد، اما همان گونه که پیش بینی شده بود، به هنگام بازگشت غلامان ابن حمدان در 21 رجب 330ق/12 آوریل 942م بر وی تاختند و او را کشتند (صولی، 219-226؛ مسعودی، مروج، 4/248، 260؛ همو، التنبیه و الاشراف، 344؛ ابوعلی مسکویه، 2/22- 28؛ العیون و الحدائق، 2/107-120).