اِبْنِ جَد، نام چند تن از مشاهیر خاندان بنوجدّ در اندلس، در سدههای 5 -7ق/11-13م. این خاندان از لبله1 و اشبیلیه برخاسته و در آن نواحی ثروت فراوان نیز اندوخته بودند، ولی نسبشان به بنی محارب ابن فهر از طوایف قریش میرسد که بعد از فتح اندلس به دست مسلمانان، در آن دیار اقامت گزیده بودند. مشاهیر این خاندان بیشتر به فقه و ادب شهرت داشتند و گاه در دربار سلاطین عصر خود صاحب نفوذ و دارای مقام رسمی بودند. امروزه نیز تیرهای از اعقاب آنان، معروف به بنو فاسی، در فاس مراکش روزگار میگذرانند و تاکنون دانشمندان و سیاستمدارانی از میانشان برخاستهاند (شکیب ارسلان، 1/292، 3/240). شرح حال برخی از مشاهیر این خاندان به شرح زیر است: 1. ابوالحسن (ابوالحسین) یوسف بن محمد بن جد، شاعر و کاتب. وی در نظم و نثر از ذوقی سرشار برخوردار بود. هنگامی که ابن عمار به حکومت مرسیه رسید. او را به دبیری گماشت (ابن سعید، 1/340)، و چون امیر یوسف بن تاشفین مرابطی در 479ق/1086م بر اندلس غلبه یافت، ابن جد به خدمت وی درآمد و در قصیدهای که در مدح او سرود، از غفلتها و بیبند و باریهای ملوک اندلس انتقاد کرد (ابن خطیب، 242). 2. ابوالقاسم محمد بن عبدالله بن جد فهری (د 515ق/1121م)، ملقب به اَحْدَب (مراکشی، 173)، فقیه، محدث، ادیب، کاتب و شاعر. وی اهل لبله بود و مدتی در اشبیلیه اقامت گزید (ابن بشکوال، 2/544) و هنگامی که معتمد بن عباد فرزندش یزید الراضی را به حکومت الجزیرهٔ الخضراء گماشت (ابن ابار، حلهٔ السیراء، 2/70)، وی نیز به وزارت یزید منصوب شد (ابن سعید، 1/341؛ قس: فروخ، 5/109- 110) و چون یزید به حکومت رنده رسید، او نیز راهی آن دیار شد و تا هنگام کشته شدن یزید به دست یوسف بن تاشفین همراه او بود. سپس از مناصب سیاسی برکنار شد و به زادگاه خویش لبله بازگشت و به تدریس پرداخت (عمادالدین، 3/393؛ قس: فروخ، 5/110). در همانجا نیز به سرپرستی دستگاه قضایی شهر (خطهٔ الشوری) برگزیده شد (ابن سعید، همانجا؛ دربارهٔ «خطهٔ الشوری»، نک: مؤنس، 2/202، حاشیه)، بعد از استقرار حکومت مرابطون در اندلس، در زمانی که دقیقاً روشن نیست، به قول ابن خاقان (ص 109)، «امیر المسلمین» او را به مراکش دعوت کرد، تا سمت دبیری وی را عهدهدار شود. احتمال میدهیم که مراد او از «امیرالمسلمین» برخلاف نظر مؤنس III/748) , 2 EI)، علی باشد نه پدرش یوسف، زیرا هیچ دلیلی که این اقدام را به یوسف منسوب سازد، در دست نیست، و به عکس زمان اکثر نامههایی که ابن جد از جانب امیرالمسلمین نوشته، به شهادت ابن خاقان (صص 109-114) پس از 500 ق (سال درگذشت یوسف) است. به هر حال وی نیز پذیرفت و به مراکش رفت و تا 515ق/1121م که سال مرگ اوست، در همان شهر و در سمت دبیری، باقی ماند (ابن خاقان، 109). از دوران کودکی و تحصیل و همچنین استادان و شاگردان وی اطلاع دقیقی در دست نیست. فقط میدانیم که از فقه، حدیث، انساب و ادب توشهای فراوان اندوخته بود (ابن دحیه، 190). ابن خاقان که با وی دوستی داشت، مقام علمی و همچنین سبک او را در نظم و نثر سخت ستوده و قطعاتی از رسایل و قصاید او را آورده است (صص 109-114). اشعار ابن جد اغلب در وصف و مدح و اخوانیات است (همانجا)، اما احتمالاً نثر پر تکلف او علت اصلی شهرتش بوده است (نک: ابن فضلالله عمری، 8/224)، چنانکه مراکشی (ص 173) او را در ردیف دبیران برجستهٔ آن عصر شمرده است. 3. ابو عامر احمد بن عبدالله بن جد فهری (مق 550ق/1155م)، نحوی و فقیه اشبیلی. وی از یاران خاص ابن اخضر بود و الکتاب سیبویه را نزد وی فراگرفت و به دقایق و رموز آن آگاهی یافت (سیوطی، 2/25). ابوعامر بر فقه نیز احاطه داشت، چنانکه ابن ابی زرع (ص 195) از او به عنوان فقیه یاد کرده است. وی مدتی الکتاب سیبویه را تدریس میکرد، اما پس از چندی به دلایلی که بر ما پوشیده است، به انزوا گرایید و مردم نیز از او کناره گرفتند، تا آنکه به اصرار یکی از شاگردانش دیگر بار به تدریس الکتاب سیبویه و الکامل مبرد پرداخت، اما پس از چندی باز عزلت گزید و چون جنگ میان مرابطون و موحدون بالا گرفت، رهسپار لبله شد، اما این شهر در 550 ق به محاصرهٔ کامل موحدون درآمد و ابن جد در اثنای قتل عام مردم شهر کشته شد (سیوطی، همانجا). ابن سعید چند بیت از اشعار تغزلی ابوعامر را نقل کرده است (1/342). 4. ابوبکر محمد بن عبدالله بن جد فهری (496-586ق/1103- 1190م)، فقیه و نحوی اشبیلی. در تاریخ ولادت وی اختلاف است. ضبّی که هم عصر او بوده و احتمالاً نامههایی بین آن دو رد و بدل شده، تاریخ ولادتش را 491ق (ص 99) دانسته است و مخلوف (1/159) 499ق، اما برخیدیگر از تاریخنگاران چونمنذری(1/145)، ابن ابار ( تکملهٔ، 2/543) و ذهبی (21/178) تولد او را در 496ق در لبله نوشتهاند. وی در اشبیلیه لغت و ادب و به ویژه الکتاب سیبویه را نزد ابن اخضر فراگرفت (منذری، همانجا؛ صفدی، 3/335). در 515ق/1121م به قرطبه سفر کرد (ذهبی، همانجا) و از استادان مبرزی چون ابن رشد (ه م)، فقیه مالکی بهره برد (منذری، همانجا) و به تشویق همو و مالک ابن وهیب به مطالعهٔ فقه و حدیث و علم خلاف روی آورد و صحیح مسلم را نزد ابوالقاسم هوزنی و جامع ترمذی را نزد ابوبکر بن عربی و حدیث را نزد ابوالحسن شریح بن محمد فراگرفت، اما از آنان حدیث نقل نکرد. چون در فقه پیرو مذهب مالکی بود، به فراگیری فروع آن پرداخت. وی علاوه بر آنچه یاد شد، از انساب و تاریخ اندلس و مخصوصاً تاریخ زادگاهش اشبیلیه و نیز حوادثی که در دولت لمتونی اتفاق افتاده بود، به خوبی آشنایی داشت. وی در 521 ق مفتی اشبیلیه شد (ابن ابار، تکملهٔ، 2/542؛ ابن عبدالملک، 6/323-324) و در مدت بیش از 60 سال یعنی تا هنگام مرگ از فقهای بزرگ اندلس شمرده میشد (منذری، همانجا) و نزد سلاطین عصر خود از منزلتی والا برخوردار بود. مثلاً با یوسف بن عبدالمؤمنموحدی(حک 558 -580ق/1163-1184م) همنشینیداشت (ابن ابی زرع، 207)، هنگامی که یوسف به حکومت مراکش رسید، ابن جد را نزد خود فراخواند و از مال و مکنت فراوان بهرهمندش ساخت. مقام و منزلت ابن جد در دورهٔ حکومت یعقوب (580 - 595ق/1184- 1199م)، فرزند یوسف، نیز همچنان پایدار بود (ابن عبدالملک، 6/324- 325)، اما با وجود مقامی که در بارگاه لمتونیان و مؤمنیان داشت و به نام آنان نیز به کرسی خطابه مینشست، به علتی نامعلوم در لبله دستگیر و زندانی شد، ولی چندی بعد آزاد گشت (همو، 6/324). وی شاگردان بسیاری داشت، اما به رغم مقام شامخ علمی تألیفاتی از خود برجای نگذاشته است. ابن عبدالملک مراکشی (همانجا) گوید که ابن جد در جوانی کتاب مختصری در باب زکات به شاگردان خود تقریر کرده بوده است. چند بیت از اشعار او را نیز ابن سعید (1/343) و صفدی (3/335-336) نقل کردهاند. 5. ابوعبدالله محمد بن عبدالملک بن جد فهری (د 618ق/ 1221م)، فقیه و محدث اشبیلی. وی از جدش ابوبکر و دیگران حدیث نقل میکرد و نزد مردم عصر خود و حکومت مؤمنیان مقامی ارجمند داشت. او را فردی متواضع و سخاوتمند شمردهاند که همچون نیاکانش ریاست دینی را بر عهده داشته است (ابن عبدالملک، 6/406-407). ابن ابار در اواخر عمر وی چندی در محضرش حاضر شد و حکایاتی از پایان کار اشبیلیه از او شنید ( تکملهٔ، 2/606). 6. عبیدالله بن جد فهری، از فقیهان و عالمان خاندان بنوجد در لبله. ابن ابار ( تکملهٔ، 2/932) گوید که وی به علم خلاف آگاهی داشته و کتاب الاشراف اثر قاضی عبدالوهاب مالکی را مختصر کرده بوده است. از زندگی او جز این چیزی دانسته نیست.