اَبو اَحْمَدِ عَسْکَری، حسن بن عبداللـه بن سعید (293-7 ذیحجۀ 382ق/906- فوریۀ 993م)، لغتشناس، ادیب و محدّث ایرانی. وی اهل عسکر مُکْرَم از شهرهای خوزستان بود و نسبت عسکری وی از همین جاست (سمعانی؛ 9/298؛ قفطی، 1/310؛ ابوالفداء، 4/26). در منابع کهن صریحاً به محل ولادت او اشاره نشده، اما برخی معاصران (زرکلی، 2/196؛ EI2) زادگاه او را نیز عسکر مکرم دانستهاند. ظاهراً ابواحمد تحصیلات خود را نزد پدر و عموی خود آغاز کرد (نک : ابواحمد، المصون، 64، 99، 176، جم(. سپس برای ادامۀ تحصیل به بغداد، بصره و واسط سفر کرد. در بغداد نزد ابن دُرَید (ﻫ م) جمهره اللغه و اشعار امرؤالقیس و نزد محمدبن قاسم تمیمی، نسّابۀ معروف، علم انساب را فرا گرفت (نک : همو، تصحیفات، 50، 75، شرح مایقع، 259، 261، 262؛ یاقوت، 8/236). همچنین از محضر استادان دیگری چون ابوبکر ابن انباری، ابوبکر صولی، محمد بن جریر طبری، ابوالحسن اخفش، ابوبکر بن سراج، نفطویه، عبدان اهوازی، ابن زُهیر تُسْتَری، ابوالقاسم بغوی و ابوداوود سجستانی که همه از دانشمندان برجستۀ روزگار خود به شمار میروند، بهره برد (نک : ابواحمد، المصون، 55، 62، 72، 80، 122، شرح مایقع، 3، 60، 249؛ یاقوت، 8/237؛ صفدی، 12/76؛ یوسف، 13). وی در طول عمر خود استادان بسیاری داشته که دست کم 95 تن از آنان را تنها در کتاب خود، تصحبفات المحدّثین یاد کرده است. ابواحمد در 349ق برای کسب علم و نیز دیدار برادرش ابوعلی محمد به همراه ابوبکر جِعابی راهی اصفهان شد و در آنجا نیز از استادانی چون محمدبن علی بن جارود و احمد بن موسی بن اسحاق انصاری و فضل بن خصیب حدیث شنید (نک: ابواحمد، تصحیفات، 4، 6، 93؛ ابونعیم، 1/272؛ سمعانی، همانجا؛ یاقوت، 8/258). به گفتۀ ابونعیم (همانجا) وی چندینبار دیگر، از جمله در 354ق، به اصفهان سفر کرد و مدتی را نیز در ری گذراند (ابواحمد، همان، 3). سپس به موطن خود بازگشت و در شهرهای مختلف خوزستان از جمله عسکر مکرم و تستر (شوشتر) به تدریس پرداخت و دانشپژوهان از اطراف و اکناف نزد وی شتافتند و مجالس درسش با اقبال شدید مردم و به خصوص دانشمندان روبهرو گردید. به زودی شهرتش بالا گرفت و سرآمد علمای روزگار خود شد (یاقوت، 8/236؛ صفدی، همانجا). وی مدتی را نیز در بصره به نقل اخبار و نوادر و شعر و ادب گذراند (نک : ابواحمد، همان، 28؛ یاقوت، 8/244). ابواحمد در مدت عمر خود شاگردان بسیاری تربیت کرد که در میان آنان گروهی از دانشمندان لغت و ادب و حدیث به چشم میخورند. از معروفترین شاگردانِ وی خواهرزادهاش ابوهلال، ابونعیم اصفهانی (ﻫ م م) و شیخ صدوق (نک : ﻫ د، ابن بابویه) را میتوان نام برد (ابونعیم، همانجا؛ ابوهلال، 1/52؛ سیوطی، 1/506؛ افندی، 1/200؛ خویی، 4/376). بسیاری نیز از او روایت کردهاند که یاقوت (8/237-240) آنان را شمار ناپذیر دانسته و تنها حدود 20 تن از آنان را نام برده است. ابوسعد احمدبن محمد بن عبداللـه مالینی و ابوالحسین محمد بن حسن اهوازی که از استادان خطیب بغدادی بودهاند و نیز ابوبکر محمد بن احمد بن عبدالرحمن وادعی، عبدالواحد بن احمد بن محمد باطِرقانی و ابوالحسن احمد بن محمد بن زَنجویه در زمرۀ راویان او بودهاند. ابواحمد از راویان خطبۀ شقشقیه بوده (امینی، 7/83) و روایات دیگری نیز از حضرت علی(ع)، از جمله وصیت آن حضرت به فرزندش امام حسن(ع) را نقل کرده است (نک : افندی، همانجا)، از همینرو برخی او را شیعه خواندهاند (نک : امین، 5/145)، اما به گفتۀ ابن جوزی (7/191)، وی به معتزله گرایش داشته است. ابواحمد با برخی از ادیبان و شاعران روزگار خود از جمله ابورِیاش قبسی و ابن لَنکَک (ﻫ م م) مراوده داشته (یاقوت، 8/244) و صاحب بن عباد، وزیر مؤیدالدوله نیز سخت شیفتۀ او بوده است. به نوشتۀ برخی منابع (ابن جوزی، 7/191-192؛ یاقوت، 8/248-251؛ قفطی، 1/131)، صاحب چندینبار از او دعوت کرد تا همچون دیگر علما نزد وی رود، اما ابو احمد هر بار بیماری و سالخوردگی را بهانه کرد و از حضور در دستگاه وی امتناع ورزید، تا سرانجام صاحب، مؤیدالدوله را ترغیب کرد تا از نواحی خوزستان بازدید کند و به این بهانه توانست همراه مؤیدالدوله، ابواحمد را در عسکر مکرم ملاقات کند. صاحب در این دیدار بیش از پیش به گستردگی دانش وی پی برد و او را عطایای فراوان داد و مقرریی برایش تعیین کرد که تا اواخر عمر از آن بهرهمند بود. علاقۀ صاحب نسبت به ابواحمد به حدّی بود که پس از مرگ وی در رثایش ابیاتی سوزناک سرود (نک : یاقوت، 8/248-251). برخی (ابن جوزی، 7/192؛ ابن اثیر، 9/137؛ ابوالفداء، همانجا؛ ابن تغری بردی، 4/196) وفات ابواحمد ا در 387ق دانستهاند که با توجه به قراینی صحیح نیست. از جمله اینکه صاحب بن عباد که وی را رثا گفته، خود در 385ق درگذشته است. برخی منابع کهن به علت مشابهت نام و نسبت ابواحمد با نام و نسبت ابوهلال عسکری بین آن دو خلط کردهاند (یاقوت، 8/258-259) و گاه معاصران نیز دچار این اشتباه شدهاند (نک : هارون، «ج»؛ فروخ، 2/543، که شغل بزازی ابوهلال را به اشتباه به ابواحمد نسبت دادهاند) و حتی امروزه کتاب تصحیفات المحدّثین ابواحمد (چ 1408ق) اشتباهاً به نام ابوهلال عسکری منتشر شده است. آثار: الف ـ چاپی: 1. تصحبفات المحدّثین. ابو احمد در این اثر به ذکر تصحیفات و تحریفاتی که از جانب برخی محدّثان صورت گرفته، پرداخته است. وی کتاب را به 3 بخش عمده تقسیم کرده است: بخش اول را به تصحیفات محدّثان و راویان اختصاص داده و در آن به اشتباهاتی که آنان در نقل و ضبط اشعار و اخبار و حتی آیات قرآن مرتکب شدهاند، اشاره کرده است. در بخش دوم به شرح تصحیفاتی که در احادیث پیامبر(ص) رخ داده، پرداخته و بخش سوم را که بیشترین حجم کتاب را تشکیل میدهد، به اشتباهاتی که در ضبط اسامی برخی از صحابه و تابعین و محدّثان پدید آمده، اختصاص داده است (نک: ص 103). این کتاب گرچه موضوعش تصحیفات و تحریفات است، حاوی اطلاعات و اخاری بکر و تازه، به خصوص دربارۀ صحابه و تابعین و برخی از محدّثان و شعرا و دیگر دانشمندان نیز هست. به گفتۀ خود مؤلف، وی کتابی جامع دربارۀ تصحیفاتی که راویان اخبار و احادیث پیامبر(ص) و ناقلان آثار منظوم و منثور مرتکب شدهاند، تألیف کرده که به درخواست برخی از علمای روزگار خود، به دو کتاب مجزا تقسیم نموده و یکی را تصحیفات المحدثین و دیگری را شرح مایقع فیه التصحیف و التحریف نام داده است (نک : تصحیفات، 3. شرح مایقع، 1/4). مؤلف کتابی به نام اخبار المصحّفین نیز داشته که گزیدهای از آن در ظاهریه موجود است (نک : GAS, VIII/182). حال بر ما روشن نیست که این همان کتاب جامعی است که ابواحمد از آن نام برده و یا بخشی دیگر و یا گزیدهای از آن است. کتاب تصحیفات المحدّثین در قاهره (1311، 1318، 1322ق) در حاشیۀ النهایه فی غریب الحدیث ابن اثیر به چاپ رسیده است. در 1408ق/1988م نیز احمد عبدالشافی آن را اشتباهاً به نام ابوهلال عسکری در بیروت به چاپ رسانیده است. 2. التفضیل بین بلاغتی العرب و العجم، از نخستین رسالههایی است که در علم بلاغت نوشته شده است. مؤلف در این رساله علم بلاغت را منحصر به عرب ندانسته و از اینرو در مقدمۀ رساله بهطور خلاصه به تعریفاتی که برخی رومیان، یونانیان و ایرانیان دربارۀ بلاغت کردهاند، پرداخته و سپس ابیاتی کوتاه از اشعار عرب و پارههایی از سخنان و نوشته های بزرگان عرب و عجم از جمله اسکندر، انوشیروان و اردشیر بابکان را که از نظر او دارای نکاتی بلاغی بوده، آورده است. این رساله ضمن کتاب التحفه البهیّه و الطرفه الشهیّه در قسطنطنیه (1302ق) به چاپ رسیده است. 3. شرح مایقع فیه التصحیف و التحریف، از نخستین کتابهایی است که در باب تصحیف نوشته شده است و چنانکه گفتیم، جزئی است از کتابی جامعتر در همین موضوع. حمزۀ اصفهانی (د ح 360ق)، نویسندۀ معاصر ابواحمد، کتاب التنبیه علی حدوث التصحیف را اندکی قبل از وی تألیف کرده و اگرچه بسیاری از روایات این دو کتاب با یکدیگر اشتراک دارند (نک : حمزۀ اصفهانی، 7، 12؛ قس: ابواحمد، شرح مایقع، 62، 64، 65، جم(، به یقین نمیتوان گفت که ابواحمد از کتاب حمزۀ اصفهانی بهره برده است. زیرا در هیچجا از کتاب ابواحمد نامی از حمزۀ اصفهانی به میان نیامده است. ابواحمد در این کتاب بیشتر به شرح واژههایی که رسم خط مشابه دارند و گاه خواننده را دچار اشتباه میکنند، پرداخته است. وی کتاب را به 41 باب تقسیم کرده و همانگونه که در مقدمۀ آن (ص 5) میگوید، گرچه اساتیدش اغلب بصری بودهاند و خود نیز به مکتب بصره تمایل داشته، بدون هیچ تعصبی کتاب خود را با ذکر اشتباهات بصریان شروع کرده است. در بخش نخست کتاب روایاتی در باب مذمت تصحیف جمعآوری کرده و اشتباهات و تصحیفاتی را که برخی از راویان نخستین در نقل متون عربی مرتکب شدهاند، یادآور شده است. در بخش دوم به شرح مشکلات و گرفتاریهایی که اینگونه تصحیفات به وجود میآورند، پرداخته و بخش سوم را به ذکر نمونههایی از تصحیفات و تحریفات مضحک اختصاص داده است. از بخش 4 تا بخش 32 نمونههایی از تصحیفات و اشتباهات راویان معروف کهن، از جمله عموبن علا، خلیل بن احمد، عیسی بن عمر، ابوعبیده معمر بن مثنّی آورده و بخشهای پایانی را به اشتباهاتی که در نقل اشعار شاعران کهن از جمله امرؤالقیس، نابغۀ ذُبیانی، زُهَیر و اعشی و نیز تصحیفاتی که در نام شاعران، ایّام العرب، انساب و اماکن وارد شده، اختصاص داده است. این کتاب بارها به چاپ رسیده است، ازجمله در قاهره (1324ق) در حاشیه تلخیص النّهایۀ ابن اثیر و نیز در همانجا (1963م) به کوشش عبدالعزیز احمد و همچنین در دمشق (1401ق/1981م) به کوشش محمد یوسف. 4. المصون فی الادب، اثری است در نقد ادبی، اما نه نقد ادبی به معنای امروزی آن، بلکه به همان معنای ابتدایی که مایههای نخستین آن را در روایات و آثار کهن عرب با عباراتی از قبیل «هو اشعر من...» یا «هذا افضل بیت...» میتوان یافت. این کتاب تنها از لحاظ گزینش روایاتی در زمینۀ نقد شعر و نثر حائز اهمیت است و از اینرو میتوان آن را مجموعهای نسبتاً مفید خواند، گرچه نکات عمدهای افزون بر آنچه در آثار پیشینیان نامداری چون ابن قتیبه و جاحظ آمده، ندارد. مؤلف که در این اثر مانند معاصرانش از آثار راویان شعر بهره جسته، تنها به نقل روایات اکتفا کرده و کمتر به داوری دربارۀ اشعار پرداخته است. این کتاب از جمله مآخذ مورد استفادۀ نویسندگان در نسلهای بعد بوده و به خصوص شاگرد وی ابوهلال عسکری در کتابهای الصناعتین و دیوان المعانی از آن بهرۀ بسیار برده است، چندانکه در کتاب اخیر کمتر روایتی است که از قول ابواحمد عسکری نقل نشده باشد (نک : ابوهلال، 1/52، 54، جم(. از اینرو این کتاب را درواقع باید از آنِ ابواحمد و به روایت ابوهلال دانست (قس: سلیمان، 13). ابوهلال خود نیز در مقدمۀ کتاب (ص 50) از آن به عنوان اثری یاد میکند که گردآوری شده و نه تصنیف. کتاب المصون فی الادب به کوشش عبدالسلام محمد هارون در کویت (1984م) به چاپ رسیده است. ب ـ خطی: الحکم و الامثال. نسخهای از آن در کتابخانۀ زکی پاشا در قاهره نگهداری میشود (نک : یوسف، 16؛ زیدان، 2/354). ج ـ آثار یافت نشده: 1. تصحیح الوجوه و النظائر؛ 2. راحه الارواح؛ 3. الزواجر و المواعظ؛ 4. صناعه الشعر (یا علم النظم)؛ 5. علم المنطق؛ 6. ما لحن فیه الخواص من العلماء؛ 7. المختلف و المؤتلف (نک : یاقوت، 8/236؛ قفطی، 1/311-312؛ ابن خلکان، 2/84).