اِبْنِ یَزْداد، شهرت چند تن از خاندان ایرانی که در سدههای 2-4ق/8-10م در عرصۀ سیاست و علم و ادب عصر عباسیان به مقامات مهمی دست یافتند. قدیمترین اطلاعات مربوط به این خاندان در اشعاری که بحتری (د 284ق/897م) در مدحشان سروده و آنان را بنو سُوَیْد و بنویزداد خوانده، آمده است (1/283، 2/659، 1124، 1324) و چنانکه از این اشعار بر میآید، خاندان بنوسوید از شهر مرو شاهجان (در خراسان) بودهاند (همو، 2/861، 1324) و از اینرو به مروزی شهرت یافتهاند. نیاکان بنویزداد زرتشتی بودند. به گفتۀ ابن طقطقی نخستین کسی از آنان که اسلام آورد، سوید نام یافت. وی که در کودکی پدرش را از دست داده بود، برای آموزش به یکی از دبیران ایرانی سپرده شد. پس از فراگیری بسیاری از آداب دیوانی ایران پیش از اسلام، به عنوان کاتب در دیوان مرو مشغول کار گشت و به تدریج صاحب عنوان و مال شد (ص 227-228). به گفتۀ بحتری آن دسته از اخلاف سوید که از نسل یزداد، پسر او (ساکن در مرو) بودند، بنو یزداد نامیده شدند و هر یک از آنان نیز به ابن یزداد شهرت یافتند. شاخصترین چهرههای این خاندان اینانند: 1. ابوعبداللـه محمدبن یزداد بن سوید مروزی (د 230ق/845م)، ادیب، شاعر، کاتب و ه روایتی وزیر مأمون، خلیفۀ عباسی. وی در مرو به دنیا آمد. از دوران جوانی او آگاهی چندانی در دست نیست. محمد احتمالاً در دوران استقرار مأمون در مرو (193-202ق/809-817م) به دست او اسلام آورده، زیرا روایتی در دست است که در آن از او با عنوان «مولی مأمون» یاد شده است (مجمل التواریخ، 356). همچنین میتوان احتمال داد که او از جمله کسانی بوده که همراه مأمون از خراسان به بغداد رفتهاند. محمد در بغداد هنگامی که بزرگانی چون فضل بن سهل، احمد بن ابی خالد احول، احمد بن یوسف، ابوعباده ثابت بن یحیی بن یسار و عمرو بن مسعده بن صول به ترتیب متصدی مقام وزارت در عصر مأمون بودند، عهدهدار سمت کتابت در دیوان بود. پس از آنان محمدبن یزداد و فضل بن مروان در اواخر عمر مأمون (217ق به بعد) در او نفوذ یافتند و از دیگران پیش افتادند (نک : مسعودی، مروج، 7/3، التنبیه، 304-305). دربارۀ آخرین منصب او منابع متفق القول نیستند. بنابر برخی روایات محمد بن یزداد در اواخر دوران مأمون سمت وزارت یافت (همانجا؛ مرزبانی، 363؛ ابن عمرانی، 66)، اما براساس روایات دیگر مأمون پس از فضل بن سهل یا حسن بن سهل منصب وزارت را حذف کرد و دیگر کسی را به این مقام نگماشت (مسعودی، همان، 304؛ العیون، 3/379). به گفتۀ مسعودی این اختلاف نظر مورخان از شیوۀ خلافت مأمون سرچشمه میگرفت، زیرا پس از فضل بن سهل وی شخصاً به رتق و فتق امور میپرداخت و به کاتبانش منصب وزارت محمدبن یزداد صحیح باشد، اختیاراتی بیش از آنچه بعدها برای «وزیر تنفیذ» (در مقابل وزیر تفویض) برشمرده شده، برعهده نداشته است. محمد در سفری که مأمون عرم غزای روم داشت، همراه او بود. مأمون در همین سفر بیمار شد و درگذشت (طبری، 8/652-653؛ ابوعلی مسکویه، 6/468-469) و به روایتی، نامهای که وی در آخرین روزهای عمرش در باب ولیعهدی ابواسحق المعتصم نوشت، اثر محمدبن یزداد بود (همو، 6/466). با آغاز خلافت المعتصم در 218ق محمد معزول شد و سرانجام پس از سالها خانهنشینی در 230ق در سامرا جان سپرد (صفدی، 5/214). محمد در ادب و شعر نیز دست داشت و شعری که وی در رثای مأمون سروده، شهرت یافته است. نمونههایی از اشعار او را میتوان در آثار نویسندگان سدههای بعد یافت (مرزبانی، صفدی، همانجاها). از آثار اوست: 1. کتاب رسائل؛ 2. دیوان شعر (ابن ندیم، 138) گفتهاند وی شعر اندک میسروده است (همو، 191). 2. ابوصالح عبداللـه بن محمدبن یزداد بن سوید (د 261ق/875م)، کاتب، شاعر، مورخ، وزیر مستعین و مهتدی عباسی. شهرت او از دوران خلافت متوکل (232-247ق/847-861م) آغاز شد و به رغم سعایت دشمنان، مورد اعتماد خلیفه بود (ابن ابار، 166). وی از جمله کاتبانی بود که در 243-244ق به همراه المتوکل به دمشق سفر کردند (نک : ابن عساکر، ذیل عبداللـه بن محمد بن یزداد). از روایت طبری (9/217) بر میآید که ریاست «دیوان زمام ضیاع» در 245ق با او بوده و ظاهراً در کنار این مسئولیت منصب مهمتری نیز برعهده داشته است، زیرا همو یادآور میشود که ابوصالح شخصی را به نیابت خود بر دیوان مذکور گماشته بوده است (همانجا). به هنگام کشته شدن متوکل (247ق)، به سبب مأموریتی که از جانب خلیفه برعهده داشت، در فارس به سر میبرد. در آغاز خلافت المستعین (248ق) وزیر وقت، احمد بن خصیب او را از فارس به سامرا فرا خواند (ابن ابار، همانجا)، اما وزارت احمد بن خصیب به سبب مخالفت ترکان بیش از 2ماه دوام نیاورد و او در جمادیالاول 248 عزل و تبعید شد (طبری، 9/259؛ ابن عساکر، همانجا؛ ابن طقطقی، 242؛ یعقوبی، 2/494). در مورد وزیر بعدی المستعین، منابع اتفاق نظر ندارند. به گفتۀ مؤلفان سدههای 7 تا 8ق/13 تا 14م که بسیار جای تردید است، مستعین، ابوصالح را به جانشینی ابن خصیب گماشت. بنلبر نقل همین منابع وینیز پس از مدتی بسیار کوتاه به علت مخالفت ترکان متواری گشت و خلیفه شجاع بن قاسم را به جای او نشاند، اما پس از کشته شدن شجاع، وزارت مجدداً به ابوالح عبداللـه محول شد (ابن ابار، همانجا؛ ذهبی، 12/339؛ صفدی، 17/494؛ قس: ابن طقطقی، همانجا، که تنها از وزارت اول او سخن گفته). در برابر این روایات، طبری تصریح کرده است که پس از عزل احمد بن خصیب، اوتامش در 248ق به وزارت رسید و با کاتبش شجاع زمام امور را در دست گرفت و تنها پس از قتل این دو (249ق/863م) بود که مستعین، ابوصالح را به وزارت منصوب کرد (9/263-264). یعقوبی نیز بدون اشاره به وزارت ابوصالح، اوتامش را جانشین ابن خصیب ذکر میکند (2/494، 496). ابوصالح در دوران وزارتش در تنظیم مالیه و مقابله با افزونخواهی ترکان کوشش بسیار کرد. چنین به نظر میرسد که وی درصدد بود تا با محدود کردن اقطاعاتی که در اختیار سرداران ترک قرار داشت، موجبات کاهش قدرت ایشان را فراهم آورد. به همین سبب با تهدید بغای صغیر که پس از مرگ بغای کبیر و اوتامش از اقتدار بسیار برخوردار بود، مواجه شد و پس از 4 ماه وزارت جهت حفظ جان خویش از سامرا به بغداد گریخت و پنهان شد (طبری، 9/264؛ ذهبی، 12/339-340؛ صفدی، ابن طقطقی، همانجاها). پس از معزول شدن مستعین توسط ترکان و آغاز خلافت معتز، ابوصالح هنوز از چنان اعتباری برخوردار بود که خلیفه درصدد برآمد تا او را به وزارت بگمارد، اما مخالفت ترکان با او و تمایل آنان به جعفر ابن محمود اسکافی مانع از این کار شد (طبری، 9/388). ابوصالح از این پس به جمع یاران صالح بن وصیف که با عزل معتز، مهتدی را به خلافت رسانده بود، پیوست و در دستهبندیها و دسیسههای معمول در دستگاه خلافت شرکت میجست (همو، 9/398، 440-441). ظاهراً این تغییر مشی در ارتقای منزلتش بیتأثیر نبوده، زیرا نه تنها طبری (9/440) او را یکی از دبیران بزرگ این دوره خوانده است، بلکه شماری از مورخان نیز از او به عنوان وزیر مهتدی یاد کردهاند (مجمل التواریخ، 365؛ ابن کثیر، 11/26)، اما این بار نیز منزلت والای او چندان نپایید و با ورود موسی بن بغا به سامرا به قصد جلوگیری از تغییر خلیفه و گریختن صالح بن وصیف، ابوصالح در 256ق دستگیر شد (طبری، 9/438-440؛ ابن کثیر، همانجا). دربارۀ وقایع زندگانی او پس از دستگیری چیزی نمیدانیم و آنچه ابن کثیر (همانجا) در باب رهایی او و ادامۀ کاترش به عنوان وزیر مهتدی آورده، نیز مورد تأیید منابع دیگر نیست. برخی گفتهاند که ابوصالح در رجب 261 در حال اختفا در بغداد درگذشت. پس از انتشار خبر مرگ وی، برای اطمینان از صحت این خبر قبرش را شکافتند و مجدداً او را به خاک سپردند (ابن عساکر، همانجا؛ صفدی، 17/494-495). از این مطلب میتوان دریافت که سالهای پایانی عمر وی نیز به آرامش نگذشته است. ابن عبدربه (4/170) وی را از کسانی شمرده که شایستۀ ورود به کار دبیری نبودهاند و ابن ابار (ص 165) نیز او را ناتوان در کتابت خوانده است. با این حال، تردید نیست که ابوصالح در نظم و نثر دست داشت و از نزدیکان و مشوّقان بحتری شاعر بود (صولی، اخبار البحتری، 113، 115-116٩ و در دیوان این شاعر اشعاری در مدح وی وجود دارد (نک : 1/282-284، 2/658-661، 685، جم(. آثار شناخته شدۀ او اینهاست: کتاب الرسائل (ابن ندیم، همانجا)؛ دیوان شعر در 30 برگ (همو، 192). این دیوان در دست نیست، ولی نمونههایی از اشعار او را در آثار دیگران میتوان یافت (مرزبانی، 389؛ ابن عساکر، همانجا؛ ذهبی، 12/340)؛ کتاب التاریخ (ابن ندیم، 138). ابن ندیم (همانجا) از اثری دیگر از او با عنوان کتاب البارع نام برده که فرزندش ابو احمد ]بن[ عبداللـه بن محمد بن یزداد آن را تکمیل کرده است (نک : دنبالۀ مقاله). 3. ابواحمد ]بن[ عبداللـه محمد بن یزداد بن سوید (د بعد از 300ق/913م)، کاتب و مورخ. از نام، مراتب علمی و زمان ورودش به امور دیوانی اطلاعی در دست نیست. در عصر معتضد عباسی (279-289ق) به دبیری اشتغال داشت (صابی، 12-13). به گفتۀ ابن ندیم (همانجا) وی کتاب البارع پدرش را تکمیل کرد و حوادث مربوط به سالهای پس از 261ق تا سال 300ق را بر آن افزود. 4. ابومحمد یزداد بن عبدالرحمن بن محمد بن یزداد بن سوید (د 327ق/939م)، محدّث و کاتب. وی از ابوسعید اشجّ و محمدبن مثنی عنزی و زبیر بن بکّار حدیث استماع کرد و شماری از محدثان نامآور از جمله دارقطنی، ابن شاهین و دیگران از او حدیث روایت کردهاند. ابومحمد نیز با سمت دبیری به خدمت تشکیلات اداری عباسیان درآمد و سرانجام در دوران خلافت الراضی درگذشت (خطیب، 14/355-356؛ صولی، الاوراق، 123).