اِبْنِ نَصوح، شاعر پارسیگوی (د 793ق/1391م). نام وی به درستی معلوم نیست و در آثار مورخان و تذکرهنویسان همزمانش ذکری از او نیامده است، ولی بعضی از متأخران نام وی را فضل اللـه (تقیالدین، 250)، کمالالدین (اوحدی، 104) و یا محمود (دارالکتب، 129) نوشتهاند. با اینهمه، در این منابع نیز آگاهیهای اندکی دربارۀ زندگانی و احوال شاعر وجود دارد. اصلش از شیراز بوده و به همین سبب به ابن نصوح فارسی یا شیرازی شهرت داشته است (دولتشاه، 169؛ تقیالدین، هامنجا) و شاعر خود نیز همه جا ابن نصوح تخلص کرده است (محبت نامه، 398، 410؛ تقیالدین، جم(. پدرش از بزرگان شیراز بود و چنانکه تقیالدین کاشی نوشته است، ابن نصوح از کودکی نزد مشایخ و اهل معرفت پرورش یافت. وی در صوفیآباد به خدمت شیخ علاءالدولۀ سمنانی رسید و در تصوف و سیر و سلوک مدتها شاگرد او بود و شیخ به خواهش ابن نصوح رسالهای در اسرار حالات نبوت برای وی نوشت (همو، 250-251). تقیالدین قسمتی از این رساله را عیناً آورده است (ص 251-254)، اما آنچه او نقل کرده، فصلی از رسالۀ «بیان الاحسان لاهل العرفان» علاءالدولۀ سمنانی است که برای یکی از مریدانش به نام محسنالدین محمد نوشته است و در آن نامی از ابن نصوح دیده نمیشود (علاءالدوله، 227-236؛ مایل هروی، 31). این رساله در حدود 712-713ق/1312-1313م تألیف شده و ابن نصوح که پس از این زمان 80 سال زنده بوده، در این تاریخ اگر هم به دنیا آمده بوده، کودکی بیش نبوده است. بنابراین مطالب تقیالدین در این مورد درست به نظر نمیآید و احتمالاً ابن نصوح در سالهای آخر عمرِ علاءالدولۀ سمنانی (د 736ق/1336م) محضر وی را درک کرده است. آغاز شاعری ابن نصوح را در روزگار ابوسعید بهادرخان ایلخانی (736ق) دانستهاند و به گفتۀ تذکرهنویسان، وی مثنوی مشهور دهنامۀ خود را به نام غیاثالدین محمدبن رشیدالدین (د 736ق) وزیر نامور و ادبپرور این سلطان به نظم کشید (دولتشاه، همانجا؛ رازی، 210؛ اوحدی، 105). ابن نصوح در شاعری خود را شاگرد سلمان ساوجی (د 778ق) دانسته و بدین امر افتخار کرده است (تقیالدین، 255، سطر 10). وی ظاهراً مدتها در مصاحبت سلمان به سر میبرده است. پس از فروپاشی حکومت ایلخانان و بنیان نهادن حکومت جلایریان به دست شیخ حسن ایلکانی (741-757ق/1340-1356م)، ابن نصوح به دربار جلایریان راه جست و نزد سلاطین این سلسله ارج بسیار یافت. ابن نصوح را باید شاعر عهد جلایریان دانست، زیرا تقریباً تا آخر عمر در خدمت پادشاهان این سلسله و مداح آنان بود، با اینهمه تنها قصیدهای چند از وی در ستایش سلطان حسین بن شیخ اویس و سلطان احمد جلایر باقی مانده است (نک : تقیالدین 256، 261). ابن نصوح در مرگ سلطان حسین جلایر که در تبریز به دست برادرش احمد کشته شد، مرثیهای مؤثر سروده و عجیب آنکه در انتهای همین مرثیه جلوس احمد را نیز تهنیت گفته است (همو، 265، 266). ابن نصوح غیر از سلاطین جلایری، کمالالدین علی (همو، 263، سطر 13) یعنی کمالالدین (یا جمالالدین) علی یلغز، وزیر سلاطین جلایری و عبدالرحمن نامی (همو، 261، سطر 11) را که ظاهراً از وابستگان دولت ایلکانی بوده، مدح کرده است. همچنین وی قصیدهای در ستایش خواجه غیاثالدین محمد معروف به شیخ کججی (د 778ق/1376م)، از اکابر عرفا و بزرگان تبریز، دارد. ابن نصوح چنانکه از اشعارش بر میآید، بیشتر عمر را در تبریز گذرانده و زمانی که به ناچار در خدمت سلاطین جلایری در بغداد به سر میبرده، همواره اشتیاق فراوان خود را به بازگشتبه تبریز اظهار میکرده است (همو، 264، سطر 7؛ 267، سطرهای 25-26؛ 268 سطر 13). با اینهمه از وی قصیدهای غرّا در ستایش بغداد باقی مانده که در آن بغداد با بهشت مقایسه شده است (همو، 262). ابن نصوح شیعی مذهب بود و علاوه بر اشارات پراکندهای که در اشعارش در اینباره دیده میشود، ترکیببندی از او در منقبت علی(ع) در دست است که به روشنی در آن اعتقاد خود را به وصایت و جانشینی آن حضرت بیان کرده است (همو، 255) و این امر البته با رواج تشیع در دورۀ سلاطین جلایری شگفت نیست. تقیالدین کاشی درگذشت ابن نصوح را در 793ق در تبریز گزارش کرده است (ص 254، سطر 21). مسلم است که ابن نصوح تا 788ق/1386م زنده بوده، زیرا در تحریری از مثنوی دهنامۀ خود، این تاریخ را ذکر کرده است (ص 8). در همین سال امیر تیمور تبریز را فتح کرد و این در حالی بود که سلطان احمد جلایر که یارای مقاومت نداشت، قبلاً به بغداد گریخته بود. ظاهراً بعد از فرار احمد بود که ابن نصوح در چند سال آخر عمر گوشۀ عزلت گزید و به زهد و سلوک روی آورد. چنناکه خود در دهنامه (ص 6) گوید: چو شهر خویش را پر فتنه دیدم بـه کنج انـزوا عزلـت گزیـدمچو عنقا پای بیرون بردم از دام به قاف عشقبازی کردم آراماما تقیالدین کاشی کنارهگیری ابن نصوح از ملازمت دربار و عزلت گزیدن او را پس از مرگ سلطان احمد جلایر دانسته است (ص 254) که باتوجه به اینکه سلطان احمد (د 813ق) 20 سال پس از مرگ ابن نصوح زنده بوده است، این سخن درست به نظر نمیرسد. برخی از معاصران نیز در اینباره دچار اشتباه شدهاند (نک : صفا، 3(2)/1113، 1114). آثار: دیوان ابن نصوح را تقیالدین کاشی در دست داشته و به نوشتۀ او دیوان شعر وی، شامل قصیده و غزل و انواع دیگر شعر، قریب 000‘4 بیت بوده و در عراق و فارس یافت میشده است. تقیالدین به ذکر چند قصیده و اندکی از غزلیات وی ــ مجموعاً حدود 000‘1 بیت ــ بسنده کرده است (ص 254-270). از نظر تقیالدین گرچه شعر ابن نصوح مرتبتی ندارد، اما پیش از این شهرت تمام داشته و مستعدان میپسندیدهاند (ص 254). به نظر میآید که داوری تقیالدین به مقتضای سلیقۀ مردمان روزگار وی و رواج سبک هندی ــ که با سبک عراقی معارضه میکرده ــ بوده باشد. به هر حال اگرچه مقدار کمی از قصاید و غزلیات وی باقی مانده، ولی همین اندک نیز نمودار استادی و مهارت او در سرودن قصاید استوار و غزلهای روان است. شیوۀ او در سخن همان شیوۀ استادش سلمان است و چون اغلب شاعران سدۀ 8ق، در اشعار وی مضامین عاشقانه و افکار عارفانه درهم آمیخته است. ابن نصوح غیر از دیوان، مثنوی مشهوری به نام محبتنامه یا دهنامه، از نوع دهنامه (ﻫ م)های سدۀ 8ق دارد که به بحر هزج مسدس مقصور یا محذوف سروده شده است. موضوع محبتنامه وصف حالات عاشق و معشوق و عشق است که در نامههای متعددی (دهنامه) به وسیلۀ واسطههایی مانند باد، نسیم صبحگه، شانه، آینه و جز آنها بین عاق و معشوق رد و بدل میگردد. در میان مثنوی گهگاه غزلیات شورانگیزی نیز به مناسبت آمده است. زبان محبتنامه روان و خوب و روی هم رفته از نظر ادبی مجموعۀ باارزشی است. از محبتنامه نسخههای متعددی وجود دارد (نک : منزوی، 4/3173؛ سبحانی، 20). همانگونه که گفته شد، ابن نصوح به نوشتۀ تذکرهنویسان، این منظومه را در روزگار سلطان ابوسعید و به نام وزیرش غیاثالدین محمد، فرزند خواجه رشیدالدین تألیف کرده بود، اما در نسخههایی از این منظومه که در فهرستها شناسانده شده و به ویژه در نسخۀ نسبتاً کامل محبتنامه که به شمارۀ 14/4925 در کتابخانۀ ملی ملک موجود است، نام این وزیر دیده نمیشود، بلکه در ابتدای نسخۀ مذکور (ص 401) از جمالالدین علی بوالعز ستایش شده که باید همان جمالالدین علی یلغزی (یا بلغری) از وزرای سلاطین جلایری باشد (نک : حافظ ابرو، 253). نسخۀ دیگری از محبتنامه با نام دهنامه با آغاز و انجامی غیر از آنچه در نسخ یاد شده آمده، وجود دارد (نک : ملک، 6/59) که در آن نام ابن نصوح و محبتنامه و تاریخ پایان تألیف آن به روشنی ذکر شده است (ابن نصوح، دهنامه، 8، سطر 9 و 12؛ منزوی، همانجا)؛ ز هجـرت حـا وفـــا وذال رفتـه مـه شـوّال را آغـاز هفتــهشب عشاق را شمع صبوح است محبتنامۀ ابن نصوح استاین نسخه که چند ورقی بیش نیست، با ابیاتی در ذم عشق مجازی و ستایش عشق حقیقی و عرفانی آغاز شده است. سپس شاعر به اوضاع دردناک و مصیبتهای مردم تبریز، در پی حملۀ تیمور از 788ق که خود شاهد عینی آن بوده است، اشاره میکند (ص 4-6). از برخی از ابیات این منظومه چنین بر میآید که شاعر آن را به صورت مؤخرهای سروده و بر تحریری از محبتنامۀ اصلی ضمیمه کرده و به دست وزیر برای شاه که در 788ق از پیش سپاه تیمور گریخته بود، فرستاده است.