اِبْنِ مُنْذِر، ابوالولید محمد بن عمر منذر (د 558ق/1163م)، از سیاست پیشگان و بزرگان شِلب در غرب اندلس و از رهبران قیام مریدون وی از مولدون - مسلمانان بومی اندلسی - بود و از کودکی در اشبیلیه به تحصیل پرداخت و در ادبیات و فقه مهارت یافت. از ابومحمد عبدالوهاب بن محمد لخمی حدیث شنید و از وی روایت کرد. به عضویت خطهٔ الشوری (هیأت مشاوران قضائی امیر) در شهر شلب درآمد، سپس به زهد گرایید و در رباط ریحانه در ساحل دریا گوشهنشینی اختیار کرد (ابن ابار، الحلهٔ السیراء، 2/202-203، التکملهٔ، 1/445). ملاقات و مصاحبت ابن منذر با ابن قسی رهبر نهضت مریدون در غرب اندلس، سبب شد که وی مردم شلب را به این نهضت دعوت کند. آنگاه با همکاری دوست خود ابومحمدِ سیدرای ابن وزیر که قبلاً در یابُره در غرب اندلس قیام کرده بود، به جانب دژ مرجیق - در شرق شلب - که مرابطون آن را در اختیار داشتند، حرکت کرد و بر آنها غلبه یافت و دژ را به تصرف در آورد و با کمک نیروهایی که ابن وزیر در اختیارش گذاشته بود، شهر باجه را نیز گشود و در ربیعالا¸خر 539 در دژ میرتُلَه به حضور ابن قسی رسید و با وی بیعت کرد و ابن قسی او را به عنوان فرمانروای شلب و اطراف آن منصوب کرد. در دیدار بعدی میان آن دو پیمان همکاری تجدید شد و ابن منذر از سوی ابن قسی ملقب به العزیز بالله شد (همو، الحلهٔ السیراء، 2/203-204). ابن منذر با همکاری یوسف بن احمد بطروحی، از رؤسای نهضت مریدی، وَلبه لَبلَه را گشود و مرابطون را از آنجا بیرون راند، و آن را بر قلمرو خود افزود. آنگاه درصدد برآمد که اشبیلیه را نیز بگشاید، پس دژهای قصر طلیاطه و زاهر در غرب را گشود و در خارج طریانه (اطریانه) با لشکریان ابوزکریا یحیی بن علی غانیه سردار مرابطون که از قرطبه برای مقابله با او آمده بود، مواجه گشت. در جنگی که میان آن دو در گرفت جمعی از یاران ابن منذر کشته شدند و او با بقایای نیروهای خود شبانه به لبله فرار کرد. سپس یوسف بطروحی را برای دفاع از شهر لبله گمارد و خود به شلب بازگشت (همان، 2/204-206). شورش ابن حَمْدین در قرطبه سبب شد که ابن غانیه از جنگ با یاران ابن منذر منصرف شود و بعد از 3 ماه توقف در اطراف شهر لبله به اشبیلیه بازگردد. ابن قسی پس از آگاهی از شورش قرطبه ابن منذر را مأمور فتح آنجا کرد، ولی به سبب حوادثی ابن منذر موفق به فتح قرطبه نشد و به شلب بازگشت. پس از آنکه روابط ابن قسی با هم پیمان سابقش ابن وزیر، فرمانروای باجه تیره شد، وی ابن منذر را به جنگ ابن وزیر فرستاد (همان، 2/207؛ ابن خطیب، 251). او در این نبرد شکست خورد و شلب را از دست داد و خود اسیر شد و به دستور ابن وزیر کور و زندانی گردید (ابن ابار، همانجا؛ عنان، 1/327- 328). سپس در شعبان 540 ابن وزیر میرتله، جایگاه ابن قسی را گشود و او را از رهبری مریدون بر کنار کرد و مردم را به تبعیت ابن حمدین فرمانروای قرطبه فراخواند (ابن خطیب، همانجا؛ عنان، 1/310). ابن منذر در زندان بود تا اینکه موحدون، غرب اندلس را در541ق گشودند و او که در باجه (ابن ابار، همان، 2/207) یا در بطلیوس (عنان، 1/330) زندانی بود، آزاد شد و به شلب بازگشت. به سبب فتح اندلس ابن قسی دیگر بار به زمامداری شلب رسید. وی که اطاعت از موحدون را پوششی برای دعوت خود قرار داده بود، به مسیحیان روی آورد، در نتیجه مردم شلب در صدد قتل او برآمدند. ابن منذر، دوست و هم پیمان سابق ابن قسی، رهبری این طرح را برعهده داشت. در جمادیالاول 546 ابن قسی به قتل رسید و ابن منذرِ نابینا فرمانروای شلب شد (ابن ابار، همانجا؛ ابن خطیب، 251؛ عنان، 330). احتمالاً در همین موقع بود که ابوبکر بن منَخّل به عنوان وزیر ابن منذر انتخاب شد (ابن ابار، همان، 2/208). در اینکه آیا ابن منذر به عنوان رهبر مریدون فرمانروای شلب شد یا به عنوان حاکمی که به موحدون وفادار بود، اختلاف هست. ابن ابار (همان، 2/207) میگوید ابن منذر مردم را به مهدویت یعنی همان دعوت ابن قسی فراخواند، ولی براساس نظریهٔ عنان (همانجا)، با کشته شدن ابن قسی ریاست مریدون به پایان رسیده است. مدت زیادی از فرمانروایی ابن منذر نگذشته بود که ابن وزیر شلب را بر قلمرو خود افزود و برای اینکه ابن منذر مجدداً قیام نکند او را به اشبیلیه برد و در آنجا تحت نظر قرار داد. ابن منذر از اشبیلیه به مراکش رفت و در سَلا اقامت گزید تا اینکه در 558ق درگذشت (عنان، 1/331). ابن منذر شعر نیز میسروده و ابن ابار (همان 2/208-210) اشعاری از وی نقل کرده است.