اِبْنِ مُعْطی، ابوالحسین یحیی بن معطی (یا عبدالمعطی) بن عبدالنور زواوی (564 -628ق/1169-1231م)، نحوی و ناظم مغربی، معاصر موحدون مغرب و ایوبیان مصر. وی منتسب به زواوه از قبایل معروف بجایه بود. مقدمات علوم را در زادگاه خود فراگرفت و از استادانی همچون ابوموسی جزولی نحو و فقه آموخت (یاقوت، 19/35؛ ابوالفدا، 3/151؛ ذهبی، العبر، 3/202؛ گنون، 1/162). در زمانی که تاریخ آن به درستی روشن نیست، به شام رفت و نزد مشایخ آنجا، از جمله قاسم ابن عساکر، به تحصیل پرداخت (منذری، 3/293؛ ذهبی، سیر، 22/324). علت مهاجرت او به شرق نیز به درستی روشن نیست، اما افزون بر انگیزههای علمی، احتمالاً آشفتگیهای سیاسی دولت موحدون نیز در این امر تأثیر داشته است (نک: سالم، 2/797-817). برخی از محققان معاصر (گنون، همانجا؛ فروخ، 5/663) بر آنند که وی ابتدا به مصر رفت و پس از بهرهگیری از مجالس درس علمای آن سامان راه دمشق را درپیش گرفت، ما این گفته مورد تأیید منابع کهن نیست (نک: یاقوت، همانجا؛ ابن خلکان، 6/197). ظاهراً وی بیشتر عمر خود را در دمشق گذراند (همانجاها) و مدتی در مدرسهٔ عادلیه به تدریس و تألیف پرداخت و گویا الفیهٔ مشهور خود را در همانجا نوشت (ابوالفدا، منذری، همانجاها؛ تمیمی، 2/1005). وی که در آغاز مذهب مالکی داشت، در دمشق به اقتضای اوضاع به مذهب شافعی گرایید و بعدها در مصر به جمع حنفیان پیوست (نک: بستانی ). از شاگردان او ابن سویدی و رضیالدین قسنطینی (ابن شاکر، 1/48؛ نعیمی، 2/130؛ سیوطی، 1/470) را میتوان نام برد. وی با دربار ایوبیان ارتباط داشت و مدتی از طرف الملک المعظم ناظر بر امور مساجد بود (گنون، همانجا). در واپسین سال زندگی او الملک الکامل وی را به مصر فراخواند و چون مقام علمی او را برتر از همگنانش یافت، برایش مقرری تعیین کرد و او را به امامت جامع عتیق برگزید (ذهبی، سیر، همانجا؛ یاقوت، ابن خلکان، همانجاها)، اما دیری نپایید که وی در قاهره درگذشت (یافعی، 4/66؛ دلجی، 123). در تشییع پیکر او الملک الکامل و جمعی از بزرگان از جمله ابوشامه شرکت داشتند (ابوشامه، 160). ابن معطی در بین نحویان چندان مشهور نیست و اگر ابن مالک در مقدمهٔ الفیهٔ خود (ص 9) نامی از وی نمیبرد، چه بسا به همین اندک شهرت هم نمیرسید. آثار او نیز همچون آثار معاصرانش از چندان ارزشی برخوردار نیست. میدانیم که از میانههای سدهٔ 5ق/11م به بعد که علم نحو دچار رکود شد (نک: ه د، ابن مالک)، تقریباً همهٔ آثاری که در این زمینه نگارش یافت، شرح و تفصیل و حاشیه و اختصار بود؛ بهگونهای که تقریباً هیچیک از این تألیفات را نمیتوان ابداعی به شمار آورد. آثار ابن معطی نیز از این امر مستثنی نیست. او علاوه بر شرح و اختصار برخی از آثار گذشتگان، برخی از آنها را در قالب ارجوزه به نظم در آورد و اگرچه قبل از او ارجوزههایی در علوم مختلف نوشته شده بود، ظاهراً وی نخستین کسی است که قواعد نحوی را به شکل الفیه به نظم در آورده است (قس: 2 EI) و از این روی وی، در عین حال، پیشرو ابن مالک به شمار میرود. بیش از نیمی از 17 اثر وی که از برخی از آنها جز نامی به جای نمانده، روایتهایی است منظوم از کتابهایی همچون جمهرهٔ ابن درید، صحاح جوهری، شرح ابیات سیبویه و بقیه شرح و حواشی و ذیل است، از این رو ستایشهای مبالغهآمیز برخی از تذکره نویسان را دربارهٔ او نباید چندان جدی تلقی کرد (نک: دلجی، همانجا؛ سیوطی، 2/344). آثار چاپی: 1. الدرهٔ الالفیهٔ، معروف به الفیهٔ ابن معطی، منظومهای است در صرف و نحو، بالغ بر 021 ،1بیت که تألیف آن در 595ق/1198م به پایان رسیده و ابن مالک حدود نیم قرن بعد الفیهٔ خود را به تقلید از آن نوشته است. شرح و تعلیقاتی نیز بر این کتاب نوشته شده که از آن حمله شرح ابن وردی با نام ضوء الدرهٔ (ابن وردی، 2/232)، شرح ابن خباز موصلی، شرح احمد بن یوسف غرناطی و شرح محمد بن احمد شریشی (حاجی خلیفه، 1/155-156؛ را میتوان نام برد. سترستن1 نخست گزیدهای از این اثر را با ترجمه و شرح آن به زبان سوئدی در 1895م در لایپزیگ منتشر کرده و سپس متن کامل آنها را در 1900م با مقدمهای به زبان آلمانی به چاپ رسانیده است؛ 2. الفصول الخمسون، اثری است در نحو مشتمل بر 5 باب که هر باب آن شامل 10 فصل است. نخستین بار شوگرن2 دو باب اول و دوم آن را در 1899م در لایپزیگ به چاپ رسانید. متن کامل آن نیز در قاهره (1977م) به کوشش محمود محمد طناحی منتشر شده است.اثر خطی: البدیع فی صناعهٔ الشعر. نسخههایی از آن در توپکاپی با نام بدیع فی علم البدیع ، TS) شم 8734 )، ظاهریه (ظاهریه، 208)، چستربیتی با نام القاب البدیع ( آربری، شم و لایپزیگ (فولرس، شم موجود است. آثار یافت نشده: 1. حواشی علی اصول ابن السراج؛ 2. دیوان خطب؛ 3. دیوان شعر (یاقوت، 19/35)؛ 4. شرح ابیات سیبویه (سیوطی، همانجا)؛ 5. شرح بعض الجزولیهٔ (ابوحیان، 356)؛ 6. شرح الجمل فی النحو؛ 7. العقود و القوانین فی النحو (سیوطی، همانجا)؛ 8. قصیدهٔ فی القراءات السبع؛ 9. قصیدهٔ فی العروض؛ 10. المثلث فی اللغهٔ؛ 11. نظم الجمهرهٔ؛ 12. نظم صحاح جوهری (ناتمام) (یاقوت، همانجا). قطعاتی کوتاه از اشعار او نیز در آثار یاقوت (20/36) و ابن وردی (همانجا) آمده است.