اِبْنِ قَطّان، ابوالقاسم هبهٔالله بن فضل (477 یا 478ق - 28 رمضان 558ق/1084 یا 1085 - 300 - اوت 1163م)، شاعر، طبیب و محدث بغدادی. وی در بغداد زاده شد و در همانجا رشد یافت. از دوران نوجوانی او اطلاعی در دست نیست و نیز معلوم نیست شعر و ادب و طب را نزد چه کسانی آموخت، اما گفتهاند که حدیث را نزد پدر خود ابوعبدالله فضل بن قطان (د 498ق/1105م)، ابوالفضل احمد بن خیرون، ابوطاهر باقلانی، حسین بن احمد کرخی و دیگران فرا گرفت (ابن خلکان، 6/54؛ ابن جوزی، عبدالرحمان 10/207؛ ابن حجر، 6/189). گروهی نیز، از جمله ابن اخضر، ابوالفرج ابن حصری و ثابت ابن مُسرف از وی روایت کردهاند. برخی روایت از او را جایز ندانستهاند، اما ابوالفضل ابن شافع که خود در محضر وی حدیث شنیده، ضمن ستایش وی، سماع او را صحیح دانسته است (نک: همانجا). منابع موجود از وی با عنوان طبیب و کحال (چشم پزشک) نیز نام بردهاند (ابن اصیبعه، 1/283؛ حسینی، 120)، اما بیشتر شهرت وی در شعر و بهویژه اشعار هجایی اوست. او بیشتر صاحبان قدرت و خودبینان و متکبران را هجو میکرد، حتی هیچیک از بزرگان و نیز خلیفهٔ زمان از زبان وی در امان نبودند (ابن خلکان، همانجا؛ ابن جوزی، عبدالرحمان، همانجا؛ ابناثیر، 11/297). ابنابیاصیبعه(همانجا) اورا خبیثاللسان نامیده است، اما در شعر وی نشانهای از هرزه درایی و بدزبانیهای تند به چشم نمیخورد، بلکه بیشتر با بدگوییهای خود، زورمندان را به سخره میگرفته است. مآخذ موجود، در نادرهگویی و ذوق و ظرافت وی تردید روا نداشتهاند (ابن اثیر، ابن خلکان، ابن جوزی، عبدالرحمان، همانجاها). ابن خلکان اشاره میکند که وی گاه با رفتاری خندهآور و پرمعنا به هجو بزرگان میپرداخت. او خود چند نمونه از آنها را نیز آورده است: از جمله گوید چون علی بن طراد زینبی به وزارت رسید، شاعر در مجلسی که بزرگان و اعیان برای تهنیت گردآمده بودند، حاضر شد و پس از اظهار شادمانی بسیار، با رفتاری که یادآور مثل عامیانهٔ «ارقص للقرد فی زمانه» (به هنگام ضرورت برای میمون نیز برقص) بود، در برابر وی به رقص و پایکوبی پرداخت. وزیر که پیش از آن زخم طعنههای وی را چشیدهبود، بیدرنگ اشارتوی رادریافت (6/58 -61)؛ اندکیپیشتر، آنگاه که زینبی منصب قاضیالقضاتی را برعهده داشت، ابن قطان در قصیدهای که مشتمل بر 118 بیت بود، وی را هجو کرده و به زندان نیز افتاده بود (همو، 3/482، 6/57 - 58). باردیگر درمجلس ابنهبیره (جهمبن عمرو شیبانیوزیرالمستنجد)، نقیبالاشراف را که در مجلس حاضر بود، به سخره گرفت و رندانه با اشاره به ضربالمثلی، بخل و امساک او را آشکار ساخت، چندانکه موجب خندهٔ حاضران شد و شرمندگی نقیب را فراهم آورد (همو، 6/60). وی در قصیدهای گروهی از بزرگان را نام برده و به هریک از آنان عنوانی زشت داده است (همو، 6/59 -60). از این روی همهٔ کسانی که شرح حال او را نوشتهاند، وی را هجاگویی بدزبان و هرزه درا و اهل مجون دانستهاند، اما چنانکه گفته آمد، در شعرهایی که از وی باقی مانده است، الفاظ و عبارات زشت و رکیک دیده نمیشود. وی قصیدهٔ یاد شده را هنگامی سروده است که سپاهیان خلیفه برای رویارویی سلطان سنجر و گرفتن ترمِذ آماده میشدند و او به عنوان طبیب در اردوگاه خلیفه به سر میبرد. در بیتهایی از این قصیده که اکنون تنها 14 بیت از آن در دست است، سستی و بیکفایتی خلیفه و نیز بلند پروازی نابخردانهٔ او را که از نگهداشتن تکریت درمانده است، اما قصد گرفتن ترمذ را دارد، به سخره گرفته است (حسینی، 120-121؛ ابن ابی اصیبعه، 1/285). وی در شعر دیگری که در هجای یحیی بن سعید معروف به ابن مُرَخَّم سروده است، انتصاب او را به منصب قضا مورد نکوهش قرار داده و ضمن خردهگیری بر خلیفه، بر مسلمانان افسوس خورده است. این شعر چندان مورد توجه مردم قرار گرفت که آن را بر در و دیوار بازار و مسجد آویختند (نک: ابن جوزی، یوسف، 8(1)/187؛ برای هجای دیگری که دربارهٔ همین قاضی سروده، نک: ابن خلکان، 3/125). بنابراین، شاید بتوان این فضیلت را برای ابن قطان قائل شد که معایب و مفاسد اجتماع، خاصه بیلیاقتی برخی بزرگان را به نیکی درمییافته و گاه میکوشیده است، در قالب شعر هجایی و رفتار مسخرهآمیز، انگشت بر این معایب نهد و فاسدی را رسوا سازد. البته شیوهٔ مسخرگی و هجوسرایی در سراسر دوران عباسی رواجی تمام داشت و هجو امیر، وزیر و خلیفه چندان عجیب نبوده است. به خصوص که در رابطهٔ ابن قطان با دیگران، همان رقابتها و چشم و همچشمیهای معمول نیز دیده میشود؛ از جمله میدانیم که با شهابالدین ابوالفوارس معروف به حیص بیص رقابتی تند داشته که غالباً به همان حوادث خواندنی و شیرین معروف میان شعرا میانجامیده است (مثلاً نک: همو، 6/54 -56). نیز به قول ابن ابی اصیبعه (1/283) لقب مسخرهآمیز حیص بیص را همو به آن شاعر داده است. ابن قطان دیوانی نیز داشته و بیشتر اشعار او به گفتهٔ عمادالدین کاتب نیکو بوده است (ابن خلکان، همانجا). در اشعار باقیمانده از او چند مدیحه و نیز قصیدهای 92 بیتی، بر وزن دو بیتی، دیده میشود (نک: یاقوت، 11/205؛ ابن ابی اصیبعه، 1/285- 288؛ ابن جوزی، عبدالرحمان، همانجا). قصیدهٔ یاد شده در مدح سدیدالدوله محمد بن انباری کاتب الانشاء بغداد سروده شده و ابن ابی اصیبعه (همانجا) تمام آن را نقل کرده است. وی این قصیده را برپایهٔ ساختمان کهن قصیدهٔ عربی با نسیب آغاز کرده و سپس به مدح خود پرداخته است. وزن این شعر خارج از بحرهای عروضی معروف است و ابن قطان نخستین کسی است که بر این وزن شعر سروده است. برخی ابداع این وزن را به بهاءالدین زهیر نسبت دادهاند، حال آنکه قصیدهٔ ابن قطان که وزن آن «فِعْلن مُتَفاعلن فعولن» است، حدود 100 سال پیش از وی سروده شده است (ابن حجر، همانجا؛ فروخ، 3/315). وی در بغداد درگذشت و در مقبرهٔ معروف کرخی به خاک سپرده شد (ابن جوزی، عبدالرحمان، همانجا). این آثار را به ابن قطان نسبت دادهاند: 1. تعالیق طبیهٔ؛ 2. مسائل و اجوبتها؛ 3. دیوان شعر؛ 4. عروض ابن القطان (ابن ابی اصیبعه، 1/290؛ حاجی خلیفه، 1/767، 2/1134)، که اکنون هیچیک از آنها در دست نیست.