اِبْنِ فُوَرَّجه، ابوعلی محمد بن حمد بروجردی، شاعر و ادیب ایرانی سدهٔ 5ق/11م. معنای فورجه به درستی روشن نیست. خوارزمی آن را نامی زردشتی دانسته (نک: شروح سقط الزند، 3/1387) و شاید به استناد همین گفته، دجیلی (ص 12) آن را چنین توجیه کرده که از «فور» (پور) و علامت تصغیر «چه» (پسر کوچک) ترکیب یافته است. قرائتی که یاقوت (18/ 188) و سیوطی (1/96) پیشنهاد کردهاند (فورّجه1)، اگرچه با این اشتقاق تناسب بیشتری دارد، در تلفظ بسیار ثقیل میگردد. از بررسی منابع چنین برمیآید که ابن فورجه نام دو شخصیت جداگانه و معاصر به نامهای حمد بن محمد و محمد بن حمد بن محمد است که احتمالاً پدر و پسر بودهاند و تشابه نام و برخی دیگر از وجوه مشترک آن دو، موجب بروز آشفتگی و خلط در منابع شده است، به گونهای که به آسانی نمیتوان برای هریک شرح حال جداگانهای تدارک دید. نخستین منبعی که به زندگی محمد بن حمد اشارهای کرده، ثعالبی (1/123- 125) تذکرهنویس معاصر اوست که وی را بروجردی، اهل اصفهان و مقیم ری و شاعر و نویسندهای برجسته خوانده و حدود 20 بیت از اشعار او را آورده است. معاصر دیگر وی، باخرزی (مق 467ق)، بدون اشاره به نام کامل او، وی را وزیر خوانده و یادآور شده که او را در ری ملاقات کرده است (1/25). پس از باخرزی تا حدود دو قرن همهٔ منابع دربارهٔ این دو سکوت کردهاند. جالب توجه اینکه در سدهٔ 7ق قفطی (د 646ق) که گویا منابع بیشتری در دسترس داشته، دو شرح حال کاملاً جداگانه و متفاوت دربارهٔ این دو نوشته است. آنچه وی دربارهٔ محمد بن حمد به دست داده، با اندکی تفاوت، گفتههای ثعالبی است ( المحمدون، 1/349-351)، اما گفتههایش دربارهٔ حمد و اینکه او شاگرد ابوالعلاء معرّی بوده و صاحب دو کتاب الفتح علی ابی الفتح و التجنی علی ابن جنی است، تازگی دارد، ضمن اینکه وی ابیاتی از اشعار حمد را نیز آورده و متذکر شده که وی در 440ق در ری به تدریس اشتغال داشته است ( انباه الرواهٔ، 1/334- 335). با اینهمه، گمان میرود که قفطی دربارهٔ ارتباط حمد با ابوالعلاء و نیز نسبت دو کتاب مذکور به وی دچار اشتباه شده باشد، زیرا با توجه به قصیدهای که ابوالعلاء معری (نک: شرح التنویر، 2/80 -87)، در 400ق، در پاسخ محمد بن حمد نوشته و در بیت 4 آن او را ابن حمد خوانده، شک نمی توان داشت که صاحب این دو کتاب و کسی که با ابوالعلاء ارتباط نزدیک داشته، همان محمد بن حمد است، نه حمد بن محمد (قس: ابن فورجه، 92، 140، جم). اما به درستی نمیدانیم چرا ثعالبی در شرح حال او به این دو کتاب اشارهای نکرده و آیا تا زمان حیات ثعالبی (د 429ق) این دو کتاب نوشته نشده بوده و یا ثعالبی از آنها بیاطلاع بوده است. چه بسا همین امر نیز قفطی را به اشتباه انداخته باشد. از زمان قفطی به بعد همهٔ منابع، یا با استناد به گفتههای ثعالبی شرح حال محمد بن حمد را نوشتهاند (مثلاً صفدی، 3/24- 25؛ ابن شاکر، 3/344- 345) و یا با استفاده از اطلاعاتی که در انباه الرواهٔ (قفطی، همانجا) آمده، شرح حال حمد را آوردهاند (مثلاً فیروزآبادی، 74- 75؛ یمانی، 108)، اما بیشتر منابع هر دو را یکی پنداشته و شرح حال آن دو را با هم خلط کردهاند (مثلاً سیوطی، 1/96-97، 547). اندکی قبل از قفطی، یاقوت (18/188-189) نیز دو کتاب مذکور را به محمد بن حمد نسبت داده، اما ولادت او را در 330ق نوشته و یادآور شده که وی تا 455ق زنده بوده است و این اندکی شگفت مینماید. با توجه به آنچه گذشت و نیز اینکه اغلب منابع قابل اعتماد، محمد بن حمد را صاحب دو کتاب التجنی و الفتح دانستهاند، در این مقاله به شرح حال وی میپردازیم: برخی (صفدی، 3/25؛ ابن شاکر، 3/345، به نقل از یاقوت) ولادت او را 380ق در نهاوند دانستهاند، ولی یاقوت (18/188) بدون اشاره به زادگاه او، ولادتش را در 330ق نوشته، اما با توجه به برخی قراین از جمله قصیدهٔ یاد شدهٔ ابوالعلاء معری که در 400ق در جواب ابن فورجه نوشته و در خلال آن (نک: شرح التنویر، 2/83، بیت 5) او را در آغاز جوانی دانسته است، حدود 380ق برای تولد او صحیحتر مینماید. نیز در جایی دیگر (نک: همان، 2/84) صریحاً از بروجردی بودن ابن فورجه یاد شده است. ابن فورجه در جوانی به بغداد رفت تا از مجالس درس علمای آن روزگار بهره گیرد. ورود او به بغداد مقارن با دوران اقامت یک سال و نه ماههٔ ابوالعلاء معری در این شهر بود (نک: دیاب، 1/104) و ابوالعلاء اگرچه در آن روزگار نزدیک به 40 سال بیشتر نداشت و هنوز به اوج شهرت خود نرسیده بود، باز در علم و ادب اعتبار فراوان داشت (همو، 1/101)، از این رو، ابن فورجه نزد او شتافت و برخی از آثار ادبی آن روز از جمله دیوان متنبی را نزد او خواند (ابن فورجه، 92، 140، 162؛ دجیلی، 13-14). با توجه به اینکه ابوالعلاء در رمضان 400 بغداد را به قصد معرهٔ النعمان ترک کرد (دیاب، 1/104)، میتوان گفت که ابن فورجه در بغداد حدود 9 ماه بیشتر در ملازمت ابوالعلاء نبوده است. اما در همین مدت کوتاه پیوند عاطفی چنان عمیقی بین آن دو به وجود آمد که ابوالعلاء هنگام ترک بغداد، در قصیدهای، او را ستود و جدایی از او را سخت غمانگیز خواند (نک: شرح التنویر، 2/82، 86). گویا پس از بازگشت ابوالعلاء به معرهٔ النعمان نیز ارتباط بین آن دو قطع نشد و به گفتهٔ قفطی ( انباه الرواهٔ، 1/334) ابن فورجه برای کسب فیض بیشتر از محضر او به معره رفت. ابوالعلاء معری در زندگی علمی و ادبی ابن فورجه تأثیر شگرفی برجای گذاشت و او را همچون خود مجذوب اشعار متنبی ساخت، چنانکه در زمرهٔ راویان معروف شعر متنبی درآمد (ابوسویلم، 16). عصر ابن فورجه اوج درگیریها و کشمکشهایی بود که از اوایل سدهٔ 4ق بر سر اشعار متنبی آغاز شده بود (عباس، 252-253). ابن فورجه نیز - چنانکه از کتاب الفتح برمیآید - بیشتر شروح دیوان متنبی و ردیههای آن از جمله الفسر الکبیر و الفسر الصغیر ابن جنی، الکشف عن مساوی شعر المتنبی صاحب بن عباد و رسالهٔ ابوعلی محمد بن حسن حاتمی (د 388ق) که در آن متنبی متهم به سرقت افکار و اندیشههای ارسطو شده است، مورد مطالعه و ارزیابی قرار داد (نک: ص 69، 71؛ دجیلی، 15، به نقل از ابن عاشور) و در برابر انتقادات آنان و دیگر مخالفان متنبی به دفاع برخاست. دفاعیات او در بسیاری موارد تند و با انتقاد شدید همراه است، مخصوصاً هر جا که در مقام دفاع از متنبی، سخنی از صاحب بن عباد به میان آورده، صاحب را سخت مورد طعن و استهزا قرار داده است و گفتههای وی را دربارهٔ متنبی و اتهام سرقت عقاید و آراء فلسفی افلاطون را که صاحب بر آن تأکید بسیار داشته، بیاساس و از روی جهل و نادانی خوانده و انتقاداتش را مایهٔ فضاحت و رسوایی خود او دانسته است (ص 163). پس از ابن جنی و صاحب ابن عباد بیشترین حملات ابن فورجه متوجه قاضی جرجانی است و او را که با آنهمه دانش و فضل در فهم صحیح برخی اشعار متنبی درمانده، نمیبخشاید (ص 80، 150). با اینهمه، خود از خردهگیری بر برخی ابیات متنبی و اشاره به لغزشهای او خودداری نکرده است (قس: عباس، 393). ابن فورجه بیشتر شهرت خود را مدیون دو کتاب الفتح علی ابی الفتح و التجنی علی ابن جنی است. الفتح در واقع ردّیهای است بر کتاب الفسر الصغیر که ابن جنی در رد اشعار متنبی نوشته است و چنانکه میدانیم بر دیوان متنبی شرحها و ردیههای بسیاری نوشته شده و یکی از نقاط ضعف متنبی که همیشه دستآویز شارحان و منتقدان اشعار او بوده است، جنبهٔ لغوی اشعار اوست. شرح ابن جنی ( الفسر الصغیر ) نیز یکی از همان ردیههاست که بیشتر به این جنبهٔ شعر او توجه داشته است. بر این شرح ردیههای مفصل از سوی هواداران متنبی، از جمله زوزنی، ابوحیان توحیدی و ابن فورجه نوشته شده است که ردیهٔ ابن فورجه از معروفترین آنهاست. ابن فورجه در این کتاب با شواهد و دلایل متعدد به خردهگیریهای ابن جنی و اتهاماتی که وی به متنبی نسبت داده، پاسخ گفته است و در ضمن آن، ابیات مشکلی را که ابن جنی فروگذاشته، شرح کرده است. وی ضمن رد گفتههای ابن جنی به انتقادات و اتهامات دیگر ناقدان نیز پاسخ داده است. از این رو این کتاب عملاً به شرح ابیات مشکل متنبی بدل شده و در میان شرحهای دیوان متنبی جایگاهی ویژه دارد. ابن فورجه در این کتاب بیشتر بر اندیشهٔ نوشتههای استادش ابوالعلاء تکیه کرده است و حتی به نظر میرسد که گاه عین شرح او را با اندکی تفصیل آورده است (ص 58 - 59، نیز 63؛ قس: ابوالعلاء 2/338-339، نیز 2/440-441). با این حال دقتنظر و وسعت معلومات او را در ادب و لغت که در جای جای کتاب آشکار است، نمیتوان نادیده گرفت و در تأیید این گفته همین بس که استاد وی ابوالعلاء گاه در شرح دیوان متنبی (1/149) به گفتههای او استناد کرده است. افزون بر ابوالعلاء، دیگر شارحان دیوان متنبی نیز از جمله ابن عبیدالله صقلّی (نک: 1/196، 229) و عکبری (1/60، 71 جم) در شرح برخی ابیات به آراء او اشاره کردهاند. ابن سیده نویسندهٔ معاصر او نیز چنانکه خود در شرح مشکل متنبی اشاره کرده، از این اثر او اطلاع داشته (نک: دایه، 11) و حتی به نظر میرسد که گاه بدون اشارهٔ مستقیم به نام او از آن استفاده برده است (نک: ابن سیده، 120؛ قس: ابن فورجه، 89 -90). ابن سیده و ابن فورجه اگرچه در دفاع از متنبی اتفاق نظر دارند، اما در انتخاب زمینهٔ کار، به دو راه مختلف رفتهاند: ابن فورجه ابیات مشکل را برحسب ذوق و سلیقهٔ خود برگزیده و آنها را به ترتیب حروف ابجد شرح کرده است و چنانکه خود در مقدمهٔ کتاب الفتح (ص 35) گفته، بیشتر به رفع ابهام از کلمات نامأنوس و ناآشنا توجه داشته و به جنبههای هنری و زیباشناختی اشعار او کمتر عنایت کرده است، حال آنکه ابن سیده بیشتر به معانی و ترکیبات و صنایع بدیعی پرداخته و در انتخاب ابیات، ترتیب زمانی و تکامل تدریجی اشعار او را در نظر گرفته، از اینرو ابتدا به شرح ابیاتی که وی در کودکی سروده است، پرداخته و سپس اشعار او را در مدح امرای حمص و یا سیفالدوله و کافور اخشیدی آورده است (علیان، 587 - 588). علاوه بر این، ابن فورجه در برابر تهمتهایی که به متنبی زدهاند و به ویژه سرقت اندیشههای فیلسوفان، ایستادگی بسیار نشان داده و به سختی آنها را رد کرده است، اما ابن سیده هیچ اشارهای به رد و یا تأیید این اتهامات نکرده است. روی هم رفته، میتوان گفت که دفاع ابن سیده معتدل و دفاع ابن فورجه اندکی تعصبآمیز است (قس: همو، 613 - 614). ابن فورجه در آغاز الفتح میکوشد پیچیدگی و دشواری شعر متنبی را به نحوی تعلیل و توجیه کند. او برای این کار 3 دلیل میآورد: یکی غرابت، از جمله وجود واژههای مهجور و نادر: دو دیگر استعمال فراوان مجاز؛ اما دلیل سوم در تنها نسخهٔ خطی اساس چاپ الفتح، از قلم ناسخ افتاده بوده است (نک: ابن فورجه، 35-41). این کتاب نخستین بار با نام شرح مشکلات دیوان ابی الطیب المتنبی یا الفتح علی فتح ابی الفتح در 1973م در مجلهٔ المورد به کوشش محسن غیاض به چاپ رسیده و بار دیگر در 1974م با عنوان الفتح علی ابی الفتح به کوشش عبدالکریم دجیلی در بغداد تجدید چاپ شده است. کتاب دیگر وی التجنی علی ابن جنی، ردیهای است بر کتاب الفسر الکبیر ابن جنی که قبل از الفتح نوشته شده و ابن فورجه در الفتح بارها از آن نام برده است (ص 314، جم). به گفتهٔ سزگین نسخهای از آن در اسکوریال موجود است. اما با توجه به اظهارات دجیلی (ص 17-26) نسخهٔ مذکور همان الفتح علی ابی الفتح است و تاکنون نسخهای از التجنی علی ابن جنی شناخته نشده است. علاوه بر این دو کتاب، نسخهای خطی نیز با نام رسالهٔ فی تقویهٔ الباه در کتابخانهٔ حمیدیه در سلیمانیهٔ ترکیه به نام او مضبوط است (ششن، 82)، اما در بیشتر فهارس، این رساله به ابن سینا نسبت داده شده است. ابن فورجه شعر نیز سروده است که ابیاتی از آن را در آثار ثعالبی (1/124- 125)، قفطی ( المحمدون، 1/349-351)، ابن شاکر (3/344- 345) و صفدی (3/24- 25) میتوان یافت.