اِبْنِ فَضْلان، احمد بن فضلان بن العباس بن راشد بن حَمّاد که در نیمهٔ دوم سدهٔ 3 و نیمهٔ اول سدهٔ 4ق/9 و 10م میزیسته و مؤلف سفرنامهای است که یاقوت در یکجا (1/112) آن را به صورت کتاب و در جای دیگر (2/436) با عنوان رساله معرفی کرده است. نسخهٔ خطی این اثر در آستان قدس صراحتاً عنوان «کتاب» دارد (ابن فضلان، چ سزگین، 390). در مورد نام او آشفتگیهایی وجود دارد: یاقوت آن را احمد نوشته است (همانجا)، ولی در نسخهٔ خطی کتاب ابن فضلان نام او به دو گونه آمده است. در آغاز کتاب نام وی احمد بن فضلان ذکر شده است (ص 390)، اما در متن کتاب از قول مؤلف به نام دیگری بر میخوریم: «ابن فضلان مردی موسوم به طالوت را که به دست وی مسلمان شده بود، عبدالله نامید، ولی آن مرد خطاب به او گفت: میخواهم مرا به نام خود محمد بخوانی» (همان، 412). شاید این خطای کاتب باشد، زیرا همهٔ مؤلفان از جمله مؤلف کتاب عجایب المخلوقات که در سدهٔ 6ق/12م و اندکی پیش از یاقوت میزیسته است، او را احمد بن فضلان نامیدهاند (طوسی، 414). در مورد نام جدش نیز اندک آشفتگی وجود دارد. یاقوت در یکجا نام او را راشد نوشته (همانجا)، ولی در جای دیگری از معجمالبلدان این نام به صورت اسد ضبط شده است (1/723) که به احتمال قوی خطای کاتب است، زیرا در کتاب ابن فضلان (همان، 347، 390) نیز نام جدش راشد آمده است. در آغاز همان کتاب ابن فضلان را مولای محمد بن سلیمان نوشتهاند. یاقوت نیز در چند جا او را مولای محمد بن سلیمان نامیده است (2/484، 834)، ولی همو ضمن بحث دربارهٔ باشغِرد (باشگیر) او را «مولای امیرالمؤمنین، پس مولای محمد بن سلیمان» نوشته است (1/468). این نکته خود طرح مسألهای را سبب شده است و آن عرب و غیر عرب بودن ابن فضلان است. کوالفسکی بر آن است که نام کامل ابن فضلان مؤید عرب بودن اوست. اطرافیانش نیز او را عرب میدانستهاند (ص .(20 گرچه در عربی کلماتی بروزن فضلان وجود دارد، ولی نام به تنهایی کافی نیست. ضمناً در نامهای مشهور آن عهد واژهٔ فَضْلان مسبوق به سابقهای نبوده است (دهّان، 38). فرن نام فَضْلان را به صورت فُضْلان نوشته است (مقدمه، .(53 مولی بودن ابن فضلان نیز بررسی این نکته را با دشواری همراه کرده است. در ادوار متقدم موالی به وابستگانی گفته میشد که از حقوق کامل اعراب برخوردار نبودند و تحت حمایت قبیله و یا شخصی از اشراف عرب قرارداشتند. در روزگار بنی امیه موالی کسانی بودند که در تابعیت اعراب قرار میگرفتند و یا از زمرهٔ بردگان آزاد شده بودند، ولی در سدههای 4 و 5ق/10 و 11م به سبب بهبود وضع موالی در عهد عباسیان، گروه مزبور نقشهای عمدهتری در امور سیاسی داشتند. در این زمان موالیِ خلیفه چون از حمایت وی برخوردار بودند، نسبت به افراد آزاد مقامی والاتر داشتند. گاه عنوان مولای خلیفه لقبی محترمانه به شمار میرفت (کوالفسکی، .(21 شاه بلغار نیز دستور داد با عنوان مولای امیرالمؤمنین به نام او خطبه بخوانند (ابن فضلان، همان، 405). در عهد عباسیان اعراب تفوق و برتری خود را از دست داده بودند. در نتیجه اعضای فقیر قبایل عرب ممکن بود در وضع و موقعیت موالی قرار گیرند. شاید ابن فضلان از این گروه بوده است (کوالفسکی، .(21-22 در نوشتهٔ یاقوت و نسخهٔ خطی آستان قدس، ابن فضلان به عنوان یکی از موالی محمد بن سلیمان معرفی شده است. در اینجا نیز نکتهٔ مبهمی وجود دارد و آن عنوان هاشمی است که پس از نام محمد بن سلیمان در نسخهٔ خطی آستان قدس آمده است (ابن فضلان، همان، 347). آیا این همان محمد بن سلیمان، سردار مکتفی خلیفهٔ عباسی است که در 290ق/903م قیام بزرگ قرمطیان را در سوریه سرکوب کرد و دو سال بعد با سرکوب طولونیان، مصر را به اطاعت آورد؟ هرگاه چنین باشد، باید متذکر گردید که وی از بنی هاشم نبوده است. پیش از او یک محمد بن سلیمان از بنی هاشم شناخته شده و آن محمد بن سلیمان ابن علی است که در روزگار هادی خلیفهٔ عباسی میزیسته و با حسین بن علی بن حسن بن حسن بن حسن بن علی بن ابی طالب (ع) در 169ق پیکار کرده (طبری، 8/192-204؛ مسعودی، 3/326؛ ابن طقطقی، 190) و در دوران خلافت هارون الرشید به سال 173ق/789م درگذشته است. با در نظر گرفتن 122 سال فاصله تا آغاز خلافت مقتدر در 295ق/ 908م ابن فضلان نمیتوانسته از موالی این محمد بن سلیمان بوده باشد. از این رو میتوان گفت: ابن فضلان از موالی محمد بن سلیمان المنفق الکاتب، فاتح مصر بوده است که در 304ق/916م پای قلعهٔ ری در پیکار با اجمد بن علی برادر محمد بن علی صعلوک به قتل رسید (ابن اثیر، 8/103-104). بنابر این مقدمات، کوالفسکی میگوید: پس عنوان هاشمی باید متعلق به ابن فضلان باشد، و این عنوان هاشمی ممکن است بدان سبب به وی داده شده باشد که او از موالی خلیفه بوده است (ص .(23 این نظر با نوشتهٔ یاقوت که وی را مولای امیرالمؤمنین نامیده است، انطباق دارد (1/468). تاکنون محل تولد و نسبت قومی ابن فضلان مشخص نشده است. تنها نکتهای که قابل توجه به نظر میرسد، گفتهٔ شاه صقالبه است که خطاب به ابن فضلان گفت: من این اشخاص را نمیشناسم و تنها تو را میشناسم، زیرا اینان مردمی غیر عربند (ابن فضلان، همان، 406). معلوم نیست پادشاه صقالبه از عرب و یا عربی زبان بودن ابن فضلان آگاهی داشته، یا اینکه بر سبیل ناآگاهی، او را عرب خوانده است (دهّان، 38). ابن فضلان از زمرهٔ جهانگردان نبود. تنها حادثهای سبب شد که در معیت تنی چند از فرستادگان مقتدر خلیفهٔ عباسی به سرزمین اسلاوها در کرانهٔ رود ولگا سفر کند. در بهار 309ق/921م شاه صقالبه نامهای توسّط عبدالله باشتو الخزری برای مقتدر فرستاد و از وی خواست تا او را با شرایع اسلامی آشنا سازد، مسجدی بنا کند، منبری نصب نماید و دژی استوار پدید آورد تا او از آسیب شاهان مخالف در امان ماند (ابن فضلان، همان، 390-391). این پادشاه فرمانروای بلغارهای ساکن کرانهٔ رود ولگا (اتل) بوده است. در کتاب ابن فضلان شاه بلغار، ملک صقالبه (اسلاوها) نیز نامیده شده است (همان، 404، 405)، ولی او پس از ملاقات با فرستادگان خلیفه بنابر توصیهٔ ابن فضلان عنوان «امیر بلغار» را پذیرفت (همان، 406). در اینجا دو نکته جلبنظر میکند: 1. چرا شاه بلغار سفیری از خزرها فرستاده است، حال آنکه دشمن اصلی او خاقانِ (شاهِ) خزران بوده که اشراف و بزرگان آن، دین یهود را پذیرفته بودند؟ چنانکه از نوشتهٔ ابن فضلان پیداست، شاه بلغار به شاه خزر مالیات میداده، پسرش گروگان او بوده و شاه خزران دختر وی را نیز به زور ستانده بوده است (ابن فضلان، چ کوالفسکی، 319). از نوشتهٔ ابن فضلان، چنین مستفاد میشود که عبدالله بن باشتو الخزری پناهنده و مهاجری سیاسی از خزر و نمایندهٔ مسلمانان آن سرزمین بوده که سعی داشته است، سرزمین خزران را به کشوری اسلامی بدل کند (کوالفسکی، .(15 2. آیا بلغارها از مردم اسلاو بودند؟ در این نکته میان ابن فضلان و ابن رُسته که تقریباً همزمان میزیستهاند، اختلاف نظر وجود دارد. ابن فضلان سرزمین بلغار را بلدالصقالبه و بلغارها را از قوم صقالبه (اسلاو) دانسته (چ کوالفسکی، 319)، ولی ابن رسته معتقد است که بلغارها میان اقوام خزر و صقالبه ساکنند (7/141). او با این سخن، بلغارها را از قوم اسلاو به شمار نیاورده است. کوالفسکی مینویسد: مقصود از صقالبه بدون تردید «اسلاوها» است که مردم بومی سرزمینهای شمالی را نیز شامل میگردد (ص 159 ، حاشیهٔ 9 )، ولی بارتولد دربارهٔ بلغارهای کرانهٔ ولگا و منشأ آنان حکم روشنی ابراز نداشته است .(V/509) نام شاه بلغار به گونههای مختلف آمده است: یاقوت که رسالهٔ احمد ابن فضلان را در اختیار داشته، نام او را «المس بن شلکی بلطوار» نوشته است (1/723). در نسخهٔ خطی کتاب ابن فضلان در آستان قدس رضوی یکجا او «الحسن بن بلطوار» (چ سزگین، 391)، در جای دیگر «المش بن شلکی» (همان، 402) و باز در جای دیگر «ملک بلطوار» (همان، 405) آمده است. ابن رسته نام او را «اَلمُشْ» (7/141)، و گردیزی (ص 273) «املان» نوشته است. کوالفسکی نام این پادشاه را اَلمُش پسر شِلْکی و دارای عنوان یلطوار نوشته و متذکر گردیده است که نام مذکور را الِمُش نیز میتوان خواند (ص 160 .(13, وی یلطوار را درست دانسته و احتمال میدهد که این واژه چون با نام «ایل» مرتبط است، بنابر این ممکن است عنوانی ایلی باشد (ص .(160 کوالفسکی مینویسد اینکه ابن فضلان شاه بلغار را «ملک صقالبه» نامیده، نشانهٔ عدم آگاهی کافی او در مورد منشأ قومی و زبانی مردم شمال است. شاید شاه بلغار به این دلیل عنوان «ملک صقالبه» بر خود نهاده بوده است که در نظر خلیفه و درباریان او از اعتبار بیشتری برخوردار گردد (ص .(15 مقتدر خلیفهٔ عباسی پس از درخواست شاه بلغار، هیأتی به آن دیار اعزام داشت که مقرر گردید در معیت عبدالله بن باشتوی خزری سفیر شاه بلغار بدان جانب عزیمت کنند. اینان عبارت بودند از: 1. سوسن الرسی مولای نذیر الحرمی که ریاست حرم خلیفه را برعهده داشت و پس از وزیر حامدبن عباس دارای عمدهترین مقام در دربار مقتدر بود. ریاست فرستادگان خلیفه بر عهدهٔ وی گذارده شد (همو، .(161 سوسن از نامهای غلامان است، ولی سپردن ریاست فرستادگان به وی به سبب داشتن مقام نذیر الحرمی او بوده است (همو، .(164 2. تکین یا تگین غلام ترک که از خدمتگزاران مورد اعتماد خلیفه به شمار میرفت. وی زمانی در خوارزم میزیست و چنانکه بعدها شاه خوارزم گفته بود، حرفهٔ آهنگری داشت. او تکین را موجودی شیاد و فریبگر نامیده (ابن فضلان، چ سزگین، 393). از اطلاعات تکین دربارهٔ کشور بلغار (همان، 413)، چنین برمیآید که وی مدتی در آن سرزمین اقامت داشته است (کوالفسکی، .(14 3. بارس صقلابی که در اسلاوی بودن نام وی جای تردید است. شاید این نام متعلق به بلغارهای کرانهٔ ولگا بوده باشد (همو، یا محتمل است که تلفظ دیگری از بوریس باشد که روسها آن را به صورت باریس1 تلفظ میکنند و شاید بنابر نظر کوالفسکی تلفظ بلغاری - چوواشی2 باریس باشد (ص .(164 4. احمد بن فضلان که در هیأت فرستادگان خلیفه مقام و مرتبتی روحانی داشت. پیرامون قدمت اسلام در سرزمین بلغارهای کرانهٔ ولگا میان ابن فضلان و ابن رسته اختلاف نظر وجود دارد. شاه بلغار در ماجرای خطبه خواندن به نام او و پدرش به ابن فضلان گفت: «پدرم کافر بود» (ابن فضلان، چ سزگین، 406). از نوشتهٔ ابن فضلان پیرامون تقاضای شاه بلغار مبنی بر اعزام هیأتی جهت احداث مسجد و تبلیغ شعائر اسلامی و نیز سخن وی دربارهٔ کافر بودن پدرش چنین برمیآید که پیش از این پادشاه، دین اسلام در سرزمین بلغار رواج نداشته است، ولی ابن رسته خلاف این نظر را ابراز داشته و نوشته است که اکثر آنان اسلام را پذیرفتهاند و مساجد، مکتب خانهها، مؤذنان و امامانی در کویهای خود دارند (7/141). شاه بلغار با فرستادگان خلیفه در 12 محرم 310ق/12 مهٔ 922م دیدار کرده، ولی زمان نگارش کتاب الاعلاق النفیسهٔ ابن رسته پیش از 290ق/903م بوده است. بارتولد به نقل از دخویه مینویسد که در کتاب ابن رسته هیچ حادثهای که پس از این سال بوده باشد، ذکر نشده است، و نام معتضد خلیفهٔ عباسی (د 22 ربیعالثانی 289ق/5 آوریل 902م) با عنوان اطال الله بقائه آمده است، این نکته نشان میدهد که کتاب پیش از این تاریخ نوشته شده است (بارتولد، ؛ V/511 ابن رسته، 7/74). یکی دیگر از نکات مهم و قابل بررسی در سفر فرستادگان خلیفه، مسألهٔ طول سفر و مسیر آن است. هیأت مزبور پنجشنبه 11 صفر 309ق/21 ژوئن 921م بغداد را ترک گفت و پس از طی راهی بس دراز و گذر از همدان، ری، نیشابور، مرو، بخارا، خوارزم، اطراف دریاچهٔ آرال، اوست یورت1، یائیک2 (در قزاقستان کنونی) و حوضهٔ ولگا، پس از 11 ماه، یکشنبه 12 محرم 310ق/12 مهٔ 922م به سرزمین بلغارها رسید (کراچکوفسکی، .(IV/185 چرا هیأت به جای گذر از آذربایجان و قفقاز، راه دور و دراز آسیای مرکزی، شرق و شمال دریای خزر، اطراف دریاچهٔ آرال و سرزمین غزان، پچناکها، و باشگیران را برگزید؟ به نظر میرسد چند عامل سبب انتخاب این مسیر دورتر شده باشد: نخست آنکه راه آذربایجان و قفقاز آرام نبوده است، زیرا در آذربایجان یوسف بن ابی السّاج خروج کرده بود (قرطبی، 64 -71) و قفقاز نیز در دست امپراتور قدرتمند خزران بود که دستگاه ناتوان خلافت تاب برابری با آنان را نداشت (دربارهٔ ناتوانی دستگاه خلافت، نک: ابن اثیر، 8/83، 89، 155؛ قرطبی، 97؛ ابن طقطقی، 363)، به ویژه آنکه در این روزگار خزران با همراهی روسها بسیاری از نواحی آذربایجان و سواحل دریای خزر را مورد تاخت و تاز و قتل و غارت قرار داده بودند (کوالفسکی، 16 ؛ مسعودی، 1/205-206). افزون بر این نزدیکی روسها و خزران میتوانست موجبات نگرانی دستگاه خلافت را فراهم آورد. شاید یکی از دلایل انتخاب این مسیر تمایل دستگاه خلافت به نزدیکی با غزان و در نتیجه تقویت بلغارها در برابر روسها و خزران به عنوان خطر مشترک بوده باشد. چون میبینیم درست پس از حملهٔ روسها به شمال ایران موج نارضاییها شدت گرفته و موجب سقوط حکومت سامانیان و برقراری مجدد دولت علویان توسط حسن بن علی اطروش شده است (کوالفسکی، .(17 ورود اطروش به طبرستان اندکی پس از حملهٔ روسها در اول محرم 301 روی داد (مسعودی، 4/217). مطلب مهم دیگری که مشوق دستگاه خلافت در جلب نیروی متحد غزان و بلغارها بوده، آن است که اترک بن قطعان سردار سپاه غزان و مرد نیرومند آن سرزمین از راه ازدواج، خویشاوند المش بن شلکی شاه بلغار شده بود (ابن فضلان، چ سزگین، 401، 402). هرگاه غزان مسلمان میشدند و با بلغارها در پیکار با خزران متحد میگشتند، پیروزی بزرگی برای دستگاه خلافت در اعمال قدرت بر آسیای مرکزی، خراسان، قفقاز و شاید آذربایجان، طبرستان و دیلم به شمار میرفت. به نظر کوالفسکی وحدت غزان و بلغارها موجب درهم شکستن اشراف یهودی خزر میشد و در نتیجه مسلمین خزر حاکمیت سرزمین خویش را در دست میگرفتند (ص .(16 از دیدگاه دستگاه خلافت پیروزی مسلمانان خزر و اسلام آوردن غزان حائز اهمیت فراوان بود، زیرا میتوانستند شعلهٔ قیامها را فرو نشانند و دولت سامانیان و خوارزم در آسیای مرکزی را از حالت تابعیت صوری خارج کنند و بدان صورتی عملی بخشند (همو، .(17 چنین به نظر میرسد که سفر دراز فرستادگان خلیفه از راه آسیای مرکزی، گذشته از امنیت گروه مزبور، هدفهای سیاسی دربر داشته است. مسألهٔ دیگری که سبب اعزام فرستادگان خلیفه از طریق آسیای مرکزی شد، مشکل تأمین مالی هیأت بود، زیرا اندکی پیش از اعزام هیأت در 305ق/917م علی بن فرات وزیر خلیفه خزانه را تهی کرده بود. گرچه با مصادرهٔ دارایی وزیر مقداری از آن اموال به خزانه بازگشت، ولی خزانه همچنان تهی بود (همانجا). ابن طقطقی نیز از تهی بودن خزانه در دوران خلافت مقتدر یاد کرده است (ص 262). از نوشتهٔ ابن فضلان چنین برمیآید که مقرر شده بود هزینهٔ لازم از سوی امیران بخارا و خوارزم تأمین گردد (چ سزگین، 392). سفر فرستادگان خلیفه در ایران، با نگرانیهایی همراه بود. بنا بر نوشتهٔ ابن فضلان برخورد ناگهانی اعضای هیأت با ابن قارن نمایندهٔ داعی (حسن بن قاسم) در دامغان سبب شد که به صورتی ناشناس به کاروانیان پیوندند تا جان به در برند و به نیشابور برسند (همان، 391). کوالفسکی این شخص را پروین بن رستم بن سهراب بن قارن نامیده است (ص .(167 فرستادگان خلیفه راه نیشابور تا بخارا را به آسودگی پیمودند. چنین به نظر میرسد که اینان نخستین فرستادگان مقتدر نزد نصر بن احمد امیر نوجوان سامانی بودهاند. در ضمن میان آنان و جیهانی، جغرافینگار مشهور و وزیر آل سامان دیداری دست داد (ابن فضلان، همان، 392). پس از آن نوبت سفر به خوارزم و جرجانیه (گرگانج) رسید. یاقوت برخی از مطالب مندرج در گزارش سفر ابن فضلان به خوارزم را دروغ دانسته است. از نوشتهٔ ابن فضلان چنین برمیآید که خوارزم گذشته از سرزمین نام شهر نیز بوده است. وی مینویسد از مکانی که کشتی کرایه کردیم، تا خوارزم 200 فرسنگ راه است. باز در همین بخش مینویسد: از خوارزم رهسپار جرجانیه شدیم. میان آنجا و خوارزم از راه آب 50 فرسنگ است (همان، 393). یاقوت مینویسد: نمیدانم مقصود او از خوارزم چیست. زیرا بیگمان نام سرزمین است (2/484).در ادب جغرافیایی سدههای 4 و 5ق/10 و 11م که یاقوت از آن آگاهی داشته، اغلب شهرهای عمده یا تختگاهها به همان نام سرزمین یا کشور نامیده میشدند. لسترنج با استناد به ابن اثیر که در روزگار یاقوت میزیسته، چنین اشاره میکند که در 628ق شهری نو در مجاورت خوارزم کهنه ایجاد شد و طولی نکشید که خوارزم نو مرکز و کرسی ایالت گردید (ص 448 ؛ ابن اثیر، 12/495). ابن بطوطه در سدهٔ 8ق از شهر خوارزم یاد کرده که باید همین خوارزم نو باشد (ص 359). ابن فضلان ضمن بحث پیرامون رود جیحون از سرمای شدید و یخبندان آن رود یاد کرده و نوشته است که سراسر رود جیحون یخ بسته بود و قطر یخ به 17 وجب میرسید. چنانکه اسب و قاطر و الاغ و گاو و گوساله از روی آن مانند جاده میگذشتند و یخ همچنان استوار بود و نمیشکست (چ سزگین، 394). یاقوت آن را مردود دانسته و نوشته که این سخن او دروغ است، زیرا حداکثر قطر یخ از 5 وجب تجاوز نمیکند و این نیز به ندرت روی میدهد... طبق معمول قطر یخ به دو تا 3 وجب میرسد، من خود آن را دیده و از اهالی محل پرسیدهام. شاید او پنداشته است که سراسر رود یخ میبندد، ولی چنین نیست. در واقع بخش بالارود یخ میبندد و در بخش پایین رود، آب جریان دارد (2/484- 485). کوالفسکی مینویسد: ممکن است در بیان مطلب از سوی ابن فضلان پیرامون قطر یخ تا اندازهای غلو شده باشد. البته این مربوط به شدت سرماست که در همهٔ ادوار یکسان نیست. دیگر آنکه وی مطلب را از اهالی محل شنیده است. تصور او دربارهٔ انجماد سراسر رود جیحون نیز نمیتواند درست باشد. شاید منظور او یخبندان از آن ناحیه تا کوهستان نزدیک بوده است (ص .(68 و اما دربارهٔ جریان آب رود، گرچه ابن فضلان در مورد قطر یخ غلو کرده است، با این وصف از نوشتهٔ او نمیتوان چنین استنباط کرد که در عمق رود جیحون آب جریان نداشته است. ابن فضلان هنگام بحث از سرمای خوارزم و ناحیهٔ جرجانیه مینویسد: وقتی برف میبارید، باد و طوفان سختی به همراه داشت (چ سزگین، 394). یاقوت میگوید که این نیز دروغ است (2/485). از اظهار نظر کوالفسکی چنین برمیآید که ابن فضلان نسبت به گفتههای مردم محل برخوردی حاکی از اعتماد داشته است. از این رو در نوشتهٔ او میتوان زیاده رویهایی را مشاهده کرد، ولی نمیتوان نوشتهٔ او را دروغ خواند، زیرا به هر تقدیر ابن فضلان خود ناظر و شاهد ماجرا بوده است (ص .(69 در مورد هیزمتاغ (طاغ) میان نوشتهٔ یاقوت و نسخهٔ خطی آستان قدس تفاوتهایی وجود دارد و شاید همین امر سبب شده که وی این بخش از نوشتهٔ ابن فضلان را نیز دروغ بخواند. در نسخهٔ خطی مذکور چنین آمده است: «الاان الله تعالی قد لطف بهم فیالحطب وارخصه علیهم حمل عجلهٔ من حطب الطاغ بدرهمین من دراهم تکون زها ثلاثهٔ آلاف رطل» (چ سزگین، 394)، ولی در متن معجم البلدان چنین آمده است: «الا ان الله عزوجل قد لطف بهم فی الحطب وارخصه علیهم حمل عجلهٔ من حطب الطاغ و هو الغضا بدرهمین یکون وزنها ثلاثهٔ رطل» (2/485). اختلاف در متن مشهود است و این اختلاف سبب بروز آشفتگیهایی از سوی محققان شده است. بعضی «من دراهم» را که در نسخهٔ خطی آستان قدس با صراحت آمده است و در نوشتهٔ یاقوت موجود نیست، «من دارهم» نوشتهاند (دهّان، 84، حاشیهٔ 1). سامی دهان با نقل قول از زکی ولیدی جمله را اصلاح کرده و آن را به صورت «بدرهمین من دراهمهم» نوشته و چنین اظهار نظر کرده که اصلاح زکی ولیدی که «من دارهم» را به صورت «من دراهمهم» ذکر کرده، درست است (همانجا). در نسخهٔ خطی آستان قدس نیز «بدرهمین من دراهم» آمده است. چنین به نظر میرسد که بعضی محققان «من دراهم» نسخهٔ خطی را «من دارهم» خواندهاند. در جای دیگر از جملهٔ یاقوت به نقل از ابن فضلان چنین آمده است: «وزنها ثلاثهٔ آلاف رطل» (2/485). ولی در نسخهٔ خطی آستان قدس (چ سزگین، 394) کلمهٔ «وزنها» وجود ندارد. کوالفسکی مینویسد: شاید این نقص از نسخهٔ خطی مورد استفادهٔ یاقوت بوده و یا اینکه خود چنین نوشته است. از این رو معنای جمله عوض شده و وزن هیزم 3 هزار رطل تلقی گشته است. حال آنکه ابن فضلان وزن بار هیزم را مدنظر نداشته، بلکه موضوع سخن او دربارهٔ ارزش پول بوده است (ص .(69 فرستادگان خلیفه پس از سفر خوارزم باگذر از راهی دشوار و پشتسر گذاردن اوست یورت به سرزمین غزان رسیدند. ابن فضلان با سفر به دیار غزان اطلاعات بسیار ارزشمندی پیرامون نظام اجتماعی، شیوهٔ زندگی و معتقدات آنان ارائه کرده است. پس از آن اعضای هیأت روانهٔ سرزمین پچناکها (بجناک) شدند و از آنجا به دیار باشگیرها عزیمت کردند که مردمی شرور و آدمکش بودند و هیأت را سخت بیمناک ساختند. نام باشگیر در نسخهٔ خطی آستان قدس به صورت «باشغرد» آمده است (چ سزگین، 403). هیأت پس از آن به سوی سرزمین صقالبه (اسلاو) روی آورد که بنابر نوشتهٔ ابن فضلان همان سرزمین بلغار است (همان، 404- 405). ابن فضلان تاریخ ورود هیأت به پایتخت بلغار را یکشنبه 12 محرم 310 ذکر کرده، ولی نامی از این شهر نبرده است. بارتولد محل پایتخت بلغارها را ویرانههای نزدیک روستای کنونی بلغاری1 واقع در جمهوری خود مختار تاتارستان و حدود اوسپنسک2 در شهرستان اسپاسکی3 ایالت غازان در همان جمهوری نوشته و مسافت آن را تا ساحل چپ رود ولگا حدود 5/6 کم ذکر نموده است. وی به نقل از برزین4 میگوید که این مسافت با آنچه ابن فضلان در کتاب خود آورده، منطبق است )، V/514) زیرا ابن فضلان فاصلهٔ این مکان تا رود ولگا (اتل) را حدود یک فرسنگ نوشته است (چ سزگین، 413؛ دهان، 136). آخرین بخشهای کتاب شامل مطالب ارزندهای دربارهٔ روسها و خزران است. نسخهٔ آستان قدس ظاهراً پایان یافته به نظر نمیرسد، زیرا هیچ مطلبی پیرامون بازگشت فرستادگان خلیفه در آن نمیتوان یافت. سفرنامهٔ احمد بن فضلان حائز اهمیت فراوانی است. در این گزارش سفر روابط سیاسی دولت عباسیان نه تنها با کشورهای همجوار، بلکه با نواحی دوردستی چون سرزمینهای اطراف ولگا درج شده است. کتاب ابن فضلان از دیدگاه مردمشناسی آن زمان نیز بسیار ارزشمند است. در کتاب به کوچندگان ترک آسیای مرکزی و نقش آنها در شرق اروپا، سرزمین بلغار، روسیه و اراضی خزران اشاره شده است. در ضمن نمیتوان ارزش ادبی این نوشته، شیوهٔ نگارش بیتکلف، سر زندگی در بیان مقصود و طنزهای آن را از دیده دور داشت (کراچکوفسکی، .(IV/185 کوالفسکی مینویسد که ابن فضلان در شرح همهٔ آنچه دیده و شنیده برخوردی منصفانه داشته است. وی میافزاید که نوشتهٔ او تاکنون به صورت کامل به دست ما نرسیده و آنچه در دسترس قرار گرفته، از تحریف مصون نمانده است. حال آنکه از طریق بررسی طولانی و دقیق میتوان بسیاری از نوشتههای او را احیاء کرد (ص .(71 گرچه وظیفهٔ رسمی ابن فضلان در سرزمینهای شمال تبلیغ اسلام بود، با این وصف توجه او به مسائل سیاسی نیز حائز اهمیت است. وی مطالب ارزشمندی دربارهٔ روابط اجتماعی اقوام آسیای مرکزی، حوضهٔ رود ولگا و روسیه نوشته است، ولی نظر آمیخته با عجب و کبر او نسبت به بعضی اقوام تأسف انگیز است. این نظر نسبت به مسلمین خوارزم مصداق دارد. او مردم خوارزم را «وحشیترین مردم از دیدگاه طبایع و شیوهٔ تکلم» دانسته و سخن گفتن ایشان را به جیرجیر سار تشبیه کرده است (چ سزگین، 393-394). غزان را «خران گمراه» (همان، 396) و باشگیرها را «شریرترین گروه ترکان» (همان، 403) خوانده است. گذشته از آنچه یاد شده، در کتاب ابن فضلان مطالبی دربارهٔ این مسائل میتوان یافت: 1. مشخصات اقوام مختلف؛ 2. پول و مسکوکات از جمله سکههای مسین؛ 3. مالیاتهای زمین و دارایی و عوارض بازرگانی؛ 4. محاکم خاص برای مسلمانان در سرزمینهای غیر اسلامی؛ 5. حضور همسر شاه در مراسم رسمی؛ 6. مجازات در صورت دست زدن به غارت و دزدی؛ 7. فساد اخلاق؛ 8. انواع مراسم تدفین به ویژه مراسم سوزاندن مردگان و نیز سوزاندن زنان به همراه شوهران؛ 9. از هم پاشیدن سپاهیان پس از مرگ شاه؛ 10. تغذیه و شیوهٔ کشتار حیوانات؛ 11. نحوهٔ طهارت؛ 12. پوشاک قشرهای مختلف؛ 13. شیوهٔ اصلاح محاسن؛ 14. شیوهٔ به دست آوردن شیرهٔ درختان و غیره. ارزیابی منابع: بجز یاقوت حموی که مطالب مبسوطی از گزارش سفر ابن فضلان نقل کرده است، دو نویسندهٔ ایرانی نیز در نوشتههای پارسی خود به نقل اثر او پرداختهاند. یکی از این دو محمد بن محمود بن احمد طوسی مؤلف کتاب عجایب المخلوقات است که کتاب خود را پیش از یاقوت و احتمالاً در فاصلهٔ سالهای 555 و 562ق/ 1160- 1167م (ستوده، 18) و به تقریب حدود 59 سال پیش از ختم معجم البلدان در 621ق/1224م (4/1048) نوشته است. کوالفسکی مؤلف کتاب عجایب المخلوقات را نجیب همدانی دانسته و مدعی شده است که معمولاً به خطا او را احمد طوسی نامیدهاند (ص .(41 مؤلف دیگر امین احمد رازی است که در اواخر سدهٔ 10 و اوایل سدهٔ 11ق/ نیمهٔ دوم سدهٔ 16م میزیسته است، و کتاب جغرافیای مفصل او به نام هفت اقلیم شهرت دارد. کراچکوفسکی پایان نگارش آن را 1002ق/1594م نوشته .(IV/531) مؤلف کتاب عجایب المخلوقات در بیان بعضی مطالب با صراحت از احمد بن فضلان نام برده و از او نقل قول کرده است (طوسی، 414، 570). امین احمد رازی گرچه از ابن فضلان نام نبرده است، ولی بخشهایی از مطالب او مقتبس از نوشتهٔ ابن فضلان است. نوشتهٔ او پیرامون اقوام روس، خزر، خوارزم و غیره مؤید اقتباس از گزارش ابن فضلان و کتاب عجایب المخلوقات است (3/314، 495- 498). چنین به نظر میرسد که سفرنامهٔ ابن فضلان را در ایران میشناختهاند، ولی در اروپا تا اوایل سدهٔ 19م آن را به عنوان اثری مستقل نمیشناختند و تنها بخشهایی از آن به نقل از دیگران در دسترس اهل تحقیق قرار داشت که عمدهترین آنها نوشتههای یاقوت بود (کوالفسکی، 38 ؛ نک: یاقوت، 1/112-114، 468-470، 722- 728، 2/436-440، 484-486، 834 -840). دانشمندان دانمارکی و روسی پیش از محققان دیگر کشورهای اروپایی پیرامون سفر ابن فضلان به تحقیق پرداختند. راسموسن1 (1785- 1826م) خاورشناس دانمارکی نخستین کسی بود که در اروپا پیرامون بازرگانان مسلمان و عرب به مطالعه و تحقیق پرداخت و میتوان او را سلف برجستهٔ فرن در زمینهٔ برسی رسالهٔ ابن فضلان به شمار آورد (کراچکوفسکی، .(V/61 کوالفسکی در بارهٔ آثار محمد بن محمود بن احمد طوسی (نجیب همدانی) و امین احمد رازی مینویسد: از مدتها پیش معلوم شده بود که بعضی آثار این دو مؤلف از نوشتهٔ ابن فضلان اقتباس شده است. بخشی از نوشتههای نجیب همدانی نخستین بار در 1827م و به تقریب همزمان با کشف مطالبی از ابن فضلان انتشار یافت، ولی انتشار خبرهای مندرج در کتاب امین احمد رازی که شامل مطالبی از نوشتهٔ ابن فضلان بود، مربوط به سال 1892م است. آن زمان مقابلهٔ این دو اثر پارسی با نوشتهٔ یاقوت نتایج دلخواه را به بار نیاورد، ولی بعدها معلوم شد که این دو مؤلف از نوشتههای ابن فضلان بهره گرفتهاند و نظری ارائه شد مبنی بر اینکه امین احمد رازی از نسخهای که کاملتر از نسخهٔ خطی موجود در مشهد بود، بهره جسته است (ص .(41 فرن بنیادگذار موزهٔ آسیایی و یکی از نخستین نمایندگان تحقیق پیرامون مآخذ عربی دربارهٔ روسیه، در اثر کلاسیک خود زیر عنوان «بلغارهای ولگا بر اساس سفرنامهٔ ابن فضلان2» که در 1823م انتشار یافت، مطالبی دربارهٔ سفر ابن فضلان نوشته که نمونهای از تحقیقات علمی ارزندهٔ اوست. نوشتهٔ فرن دربارهٔ رسالهٔ ابن فضلان را میتوان از برجستهترین متون جغرافیایی سدهٔ 19م به شمار آورد (کراچکوفسکی، .(IV/26 در 1899م اسپیتسین باستان - شناس روس مقالهای تحت عنوان «پیرامون صحت یادداشتهای ابنفضلان1» نوشت و درآن متذکر گردید که نوشتهٔ ابن فضلان سرشار از عدم آگاهی و تحریفهاست و در آن مطلبی که شبههانگیز نباشد، نمیتوان یافت (کوالفسکی، .(39 تیزن هاوزن2 در همان زمان طی مقالهای زیر عنوان «در حمایت از ابن فضلان3» به نوشتهٔ اسپیتسین پاسخ گفت. وی مقالهٔ باستان شناس مذکور را سطحی نامید و متذکر شد که اسپیتسین نتوانسته است به مسائل طرح شده پاسخی قانع کننده بدهد (نک: همانجا). با این وصف شبههٔ اهل تحقیق برطرف نشد. در 1908م وستبرگ4 دانشمند اهل ریگا پیرامون نوشتهٔ اسپیتسین به اظهار نظر پرداخت و بعضی مطالب آن را معقول خواند (همانجا، حاشیهٔ .(3 حد اعلای انتقاد و انکار نسبت به مطالب ابن فضلان را در نوشتهٔ مارکوارت میتوان یافت که به بررسی گزیدهای از اثر محمد عوفی اختصاص دارد. مارکوارت در این نوشته ضمن بحث پیرامون گزارش سفر ابن فضلان، به نادرستی نظریات وی اشاره کرده و نوشتههای او را «فریبگریهای بیشرمانه» نامیده و متذکر شده است که ابن فضلان هرگز به ساحل ولگا گام ننهاده و آنچه نوشته، درست نیست (کوالفسکی، همانجا). روزن5 نیز بخش اعظم پژوهشهای خود را به آن دسته از مآخذ عربی که مطالب آنها دربارهٔ اروپای شرقی بوده، اختصاص داده است. بخش مهمی از تحقیقات او دربارهٔ رسالهٔ ابن فضلان است (کراچکوفسکی، .(VI/100 مقالهٔ روزن زیر عنوان «مقدمه بر طبع جدید یادداشتهای ابن فضلان6» که در 1902م انتشار یافت، کوشش تازهای در زمینهٔ ارزیابی آگاهیهای ابن فضلان بود. روزن در این مقاله مسألهٔ رابطهٔ میان نوشتههای ابن فضلان و یاقوت، به ویژه نظریات انتقادی یاقوت را عنوان کرد که در آن زمان واجد اهمیت بسیار بود (کوالفسکی، .(39 وی در 1904م نیز به تحقیق پیرامون نوشتهٔ ابن فضلان پرداخت (کراچکوفسکی، همانجا). روزن و بارتولد هر دو طی مطالعات خود از نوشتهٔ فرن بهرهٔ فراوان جستند (همو، .(IV/185 کشف نسخه خطی کتاب ابن فضلان در موزهٔ آستان قدس رضوی نقطهٔ عطفی در بررسی گزارش سفر ابن فضلان از سوی محققان بود که به تقریب پس از یک صد سال صورت میگرفت. نسخهٔ خطی این مجموعه که شامل کتاب البلدان ابن فقیه، دو رسالهٔ ابودلف و کتاب احمد بن فضلان است، نخستین بار در 1920م توسط ایوانف از طریق بررسی فهرست کتابخانهٔ آستان قدس که در 1312ق تنظیم گردیده بود، شناخته و معرفی شد (کوالفسکی، 72 ، حاشیهٔ .(1 احمد زکی ولیدی طوغان که آن زمان هنوز در شوروی میزیست و پیش از مهاجرت به ترکیه با نام احمد زکی ولیدف شهرت داشت، در 1923م کتاب ابن فضلان را شناخت و طی مقالهای معرفی کرد. ترجمهٔ مقالهٔ او در 1305 ش در مجلهٔ ایرانشهر منتشر گردید (شم 1، ص 45- 48، شم 3ص 164- 168، شم 4، ص 235-240). در 1935م انستیتوی خاورشناسی فرهنگستان علوم اتحاد شوروی عکسی از تمامی این نسخهٔ خطی به دست آورد که شامل بخش دوم اثر ابن فقیه همدانی، دو رسالهٔ ابودلف و کتاب ابن فضلان جمعاً در 212 برگ به قطع بزرگ بود. از 19 تا 23 اکتبر 1937 مجمع عرب شناسان شوروی در لنینگراد تشکیل گردید که طی آن گزارشهایی دربارهٔ یادداشتهای سفر ابن فضلان قرائت شد. مجموع گزارشها دو سال بعد تحت عنوان «سفر ابن فضلان به ولگا7» با ترجمه و تعلیقات زیرنظر کراچکوفسکی توسط انستیتوی تاریخ و انستیتوی خاورشناسی فرهنگستان علوم اتحاد شوروی در مسکو و لنینگراد (1939م) انتشار یافت. در این کتاب بخشهایی از گزارش سفر ابن فضلان به روایت یاقوت به ویژه دو نسخهٔ خطی موجود در انستیتوی خاورشناسی درج شده است. در پایان سال 1939م چند مقاله از زکی ولیدی طوغان نیز که به نسخهٔ خطی ابن فضلان اختصاص داشت، در مجموعهای به زبان آلمانی زیر عنوان «گزارش سفر ابن فضلان8» منتشر گردید. از مقدمهٔ زکی ولیدی معلوم میشود که وی با متنی که در 1939م، در اتحاد شوروی به چاپ رسیده بوده، آشنایی داشته است (کوالفسکی، .(80 همان سال ترجمهٔ کامل نسخهٔ خطی گزارش سفر ابن فضلان که در سال 1067ق به کتابخانهٔ آستان قدس اهدا شده بود و به شخصی به نام ابن خاتون تعلق داشت، به زبان روسی انتشار یافت. گمان میرود ابن خاتون از اعقاب شخصی به نام خاتون بوده که کتابخانهٔ معتبری در مرو داشته است (همو، .(40 یاقوت نیز از وجود «خزائن خاتونیه» در یکی از مدارس مرو یاد کرده است (4/509) که به احتمال قوی متعلق به همان خاتون بوده است. محتمل است نسخهٔ رسالهٔ موجود در مشهد متعلق به سدهٔ 7ق/13م و از مجموعهٔ کتابهای موجود در کتابخانهٔ یاد شدهٔ مرو بوده باشد. ظاهراً یاقوت این نسخه را دیده بوده، ولی از متن نوشتهٔ او معلوم میشود که با نسخهٔ دیگری از این رساله نیز آشنایی داشته است (کوالفسکی، همانجا). بلیایف از جملهٔ محققانی است که در بارهٔ گزارش سفر ابن فضلان برمبنای نسخهٔ خطی آستان قدس به تحقیق پرداخته است. وی در مقالهٔ خود با عنوان «مأخذ عربی دربارهٔ تاریخ ترکمنها و ترکمنستان طی سدههای 9-13م9» از یادداشتهای ابن فضلان و مطالب نسخهٔ خطی آستان قدس دربارهٔ خوارزم و غزان بهره جست. بارتولد در سالهای 1918و 1926م، گزارشی باعنوان «آگاهیهایاعراب دربارهٔ روسها10» به رشتهٔ تحریر کشید که در 1940م در جلد اول نشریهٔ خاورشناسی اتحاد شوروی به چاپ رسید (اومنیاکو، .(144-145 در حواشی مقالهٔ بارتولد اطلاعات کسب شده از گزارش سفر ابن فضلان بر مبنای نسخهٔ خطی آستان قدس بر مطالب اصلی مقاله افزوده شده است II/(1)) .(810-858 مقالهٔ اسمیرنوف نیز در 1940م با عنوان «شرحی دربارهٔ تاریخ قدیم بلغارها1» در نشریهٔ «کارهای موزهٔ دولتی تاریخ» انتشار یافت. مقالهٔ گرکوف تحت عنوان «بلغارهای اطراف ولگا طی سدههای 9 و 10م2» که در 1945م در نشریهٔ «یادداشتهای تاریخی» به چاپ رسید، در زمینهٔ یادداشتهای سفر ابن فضلان واجد اهمیتی بسزاست. از دیگر کسانی که دربارهٔ گزارش سفر ابن فضلان به تحقیق پرداختهاند، هلموت ریتر است که طی مقالهای با عنوان «دربارهٔ متن گزارش سفر ابن فضلان3» اثر مزبور را از دیدگاه زبان شناسی مورد تحلیل قرار داده است (ص .(98-126 ریتر شیوهٔ نگارش ابن فضلان را مطلوب ندانسته و چنین اظهار عقیده کرده که یاقوت احتمالاً به تصحیحاتی در متن پرداخته است (ص .(100 یکی دیگر از کارهای پرارزش دربارهٔ سفر ابن فضلان نوشتهٔ تسگلدی دانشمند مجارستانی است که زیر عنوان «دربارهٔ گزارش سفر ابن فضلان بر پایهٔ نسخهٔ خطی مشهد4» به چاپ رسیده و از دیدگاه بررسی نسخهٔ خطی آستان قدس واجد اهمیت است. روبرت بلیک و ریچارد فرای نیز مقالهٔ مشترکی با عنوان «یادداشتهای مربوط به رسالهٔ ابن فضلان5» انتشار دادند که شامل مقدمه، ترجمهٔ انگلیسی کتاب ابن فضلان، یادداشتها، اضافات و ملحقات است. آنها در نوشتهٔ خود نظریات زکی ولیدی طوغان را آشفته و مشوش تشخیص دادند، ولی در نوشتههای آنان کوششی در زمینهٔ بررسی مستقل متن عربی مشهود نیست و اغلب به تفسیر اظهار نظرهای دیگر مؤلفان پرداختهاند (کوالفسکی، .(86 بعضی نکات کتاب ابن فضلان در نوشتهٔ تادئوش کوالسکی دانشمند لهستانی با عنوان «دربارهٔ سفر ابراهیم بن یعقوب طُرطوشی به سرزمین اسلاوهای غربی بر اساس روایت البکری6» انعکاس یافته است. زایوچکوفسکی در «تحقیق پیرامون معمای خزر7» از نوشتهٔ ابن فضلان بهره جسته است. آرتامونوف نیز در کتاب «تاریخ خزر8» ضمن شرح روابط اجتماعی میان بلغارها و خزران (ص و تدفین و حتی قتل خاقانها پس از 40 سال فرمانروایی (ص از نوشتهٔ ابن فضلان بهره گرفتهاست. از دیگر کسانی که نسخهٔ خطی کتاب ابنفضلان را مورد بررسی قرار دادهاند، آرنه9 دانشمند سوئدی است که پیرامون سفر ابن فضلان به سرزمین بلغارها به تحقیق پرداخته است. وی در آغاز شرح مختصری دربارهٔ تاریخچهٔ پژوهش اثر ابن فضلان به ویژه در روسیه نوشته، پس از آن به شرح سفر ابن فضلان در اطراف ولگا پرداخته و به مطالب مربوط به غزان - ترکمانان و منشأ آنان توجه نموده و نوشتههای بارتولد، مینورسکی، اوشانین10 و دیگران را ملاک تحقیق قرار داده است (کوالفسکی، .(91 به زبان عربی و زبانهای ملل شرق نیز مقالههایی دربارهٔ گزارش سفر ابن فضلان انتشار یافته است که از آن جملهاند: مقالهٔ عبدالوهاب عزام، «البلغار المسلمین»، مجلهٔ الثقافهٔ، 261، 1943م، شم 262، 1944م؛ مقالهٔ مینورسکی «الرحالهٔ العربی ابن فضلان»، المستسمع العربی، ج 4، شم 1، 1944م؛ مقالهٔ زکی محمد حسن در کتاب الرحالهٔ المسلمون فی العصور الوسطی، قاهره، 1945م؛ مقالهٔ ایگناتی یو. کراچکوفسکی در کتاب الدراسات العربیهٔ فی الاتحاد السوفتی، بغداد، 1946م (کوالفسکی، همانجا). در 1379ق/1960م متن کتاب ابن فضلان همراه با تعلیقات و تفسیر دکتر سامی دهّان در دمشق انتشار یافت که مبتنی بر عکس نسخهٔ خطی موجود در آستان قدس رضوی بود. در 1345ش ترجمهٔ فارسی این کتاب توسط ابوالفضل طباطبایی از سوی بنیاد فرهنگ ایران طبع و منتشر گردید. مهمترین اثر تحقیقی همراه با ترجمه و تفسیر و تعلیقات دربارهٔ کتاب ابن فضلان مرهون زحمات آندره پترویچ کوالفسکی دانشمند شوروی است که زیر عنوان «کتاب احمد بن فضلان و سفر او به ولگا در سالهای 921-922م11» به سال 1956م در خارکف انتشار یافت که شامل 348 صفحه همراه با عکسهایی از نسخهٔ خطی کتاب است.