واژه استراتژى و تعريف آن

استراتژى مشتق از کلمه يونانى استراتوگوس ”strategos“ به معناى فرمانده لشکرى و کشورى است؛ در زمان جنگ‌هاى ايران و روم کسى که در رأس ده هنگ پياده نظام قرار مى‌گرفت، استراتوگوس نام داشت و از آنجا که اين فرماندهاى نظامى گاهى اوقات در امور کشورى هم مسئوليت خاصى داشتند، فرماندهان کشورى نيز محسوب مى‌شدند. فنونى که يونانيان و روميان براى پيروزى در جنگ به‌کار مى‌بردند، در حقيقت نوعى حيله نظامى بود که استراتژم ”strategem“ ناميده مى‌شد؛ به همين علت قديمى‌ترين تعريفى که از واژه استراتژى مى‌توان يافت، عبارت است از ”هنر فرماندهان در زمينه تدابير و حيله‌هاى نظامى و فرماندهى جنگ“.


پس از انقلاب کبير فرانسه که ناپلئون به قدرت رسيد و جنگ‌هائى را با موفقيت به پايان برد، براى اولين‌بار از تاکتيک وسيع و استراتژى عمليات سخن به ميان آمد و استراتژى چنين تعريف شد:


علم حرکات و طرح‌هاى نظامى يا دانش جنگ و تهيه طرح‌ها و خط مشى واحدهاى نظامى


در همين دوره کلوزويتس ”Clousewitz“ استراتژى را چنين تعريف مى‌کند ”فن به‌کارگيرى و هدايت نبرد به‌عنوان وسيله‌اى در جهت نيل به اهداف جنگ“.


در اين تعاريف، دو عامل استراتژى خوانده شده است:


- يکى علم حرکات

- ديگرى علم طرح‌هاى نظامى


وقتى مى‌گوئيم استراتژ علم حرکات و طرح‌هاى نظامى است، حرکات را مقدم بر طرح‌هاى نظامى مى‌آوريم؛ حال آنکه از لحاظ نظامى ابتداء بايد طرح نظاميى تهيه کرد و سپس اين طرح را به‌کار بست که اين به‌کار بستن در حقيقت همان حرکات نظامى است.


انجمن مطالعات پنتاگون، استراتژى را اينگونه تعريف کرده است:


”هنر و علم توسعه و به‌ کارگيرى نيروهاى سياسي، اقتصادي، فرهنگى و نظامى ملت در جنگ و صلح به‌‌ منظور تأمين حداکثر پشتيبانى از سياست ملى به قصد افزايش احتمالات و نتايج مطلوب براى پيروزى و تقليل احتمالى شکست “.( قادري، سيد علي؛ مجموعه مقالات اولين سمينار برريس تحولات مفاهيم.(منبع:Art of War; vol. 1, pp. 45 - 50))


جيمز بر اين کوئين استراتژى را الگو يا طرحى مى‌داند که هدف‌ها، سياست‌ها و زنجيره‌هاى عملياتى يک سازمان را در قالب يک کل با يکديگر ترکيب مى‌کند.(منبع:Brine Quinn, James; Strategies Ten Chang: Logical Incrementalism)


هنرى مينتس برگ نيز درباره استراتژى تعاريف ذيل را اظهار داشته است(منبع:Strategy Formulation; Vol 1, schools of Thought):


استراتژى به معنى طرح و نقشه، نوعى مسير اقدام آگاهانه و مورد نظر، يک رهنمود (يا مجموعه‌اى از آنها) براى برخورد با وضعيت است.


- تصميم‌گيرى‌هاى مهم در کشور، جامعه، سازمان و خانواده را استراتژى گويند.


- استراتژى به معنى الگو. استراتژى يک الگو است، به‌ويژه الگوئى از يک سلسله اقدامات.


- استراتژى به مفهوم موضع. وسيله‌اى براى مشخص کردن اينکه يک سازمان (يا يک فرد) در کجاى محيط (واژه‌اى که مورد بحث مديريت است) و در کجاى بازار (به‌عنوان يک مؤسسهٔ بازرگاني) قرار دارد.


- استراتژى به مفهوم ديدگاه. استراتژى يک ديدگاه است که محتواى آن تنها از يک وضعيت شاخص تشکيل نمى‌شود، بلکه نوعى تصور ذهنى پايدار را نسبت به جهان در بر مى‌گيرد.

عوامل مؤثر در ژئواستراتژى

ژئواستراتژى در حقيقت علمى است که نقش عوامل محيط جغرافيائى را در تدوين استراتژى‌ها به‌طور اخص مطالعه مى‌کند. عواملى که استراتژى بايد هميشه به آنها متکى باشد، شامل دو دسته است:


- دسته اول عمدتاً شامل عواملى است در ژئوپوليتيک هم جزءِ عوامل ثابت محسوب مى‌شوند( ”براى اطلاع بيشتر مراجعه شود به: عزتي، عزت‌الله؛ ژئوپوليتيک“)


- دسته دوم عوامل ويژه‌‌اى است که از جنگى به جنگ ديگر و حتى در طول درگيرى تغيير مى‌کنند و در ابتداء تسليحات، حمل و نقل، صنعت و از اين قبيل را دربر مى‌گيرد. ولى طى نبرد ممکن است شمارى جديد به آنها اضافه شود.


اين عوامل چه ثابت و چه متغير روابطى بين خود دارند که در ژئوپوليتيک بررسى مى‌شوند و استراتژ ”stratege“ يا طراح نظامى براى ارزيابى نتايج وضعيت مخاصمه، بايد آنها را بشناسد. ژنرال شاسن به فرماندهان زيردست خود مى‌گفت که در بررسى‌هاى استراتژيک نه تنها عوامل جغرافيائي، بلکه ژئوپوليتيک عصر فضا را نيز بايد درنظر داشته باشد و توسعه و پيشرفت فنّاورى هوائى را ناديده نگيرند.

هدف ژئواستراتژى

از ديدگاه نظامي، هدف نهائى استراتژى چيزى جزء انهدام دشمن نيست. زمانى‌که جنگ فقط بر اهداف نظامى تکيه دارد و منظور از آن واداشتن بى‌قيد و شرط دشمن به تسليم است، ضرورت انهدام دشمن ظاهر مى‌شود. با وجود اين آلمان در ۱۹۱۸، ايتاليا در ۱۹۴۳ و ژاپن در ۱۹۴۵ قبل از آنکه قدرت نظامى‌ آنها به‌کلى از بين رفته باشد، تسليم شدند. به اين دليل است که امروزه براى ادامه جنگ آن‌ قدر شرايط سياسى و اقتصادى وجود دارد که طرف مقابل به‌‌علت ناتوانى در رو در روئى با آنها ناگزير است به شکست خود اقرار کند و شرايط را بپذيرد. بيشتر اين شرايط را عوامل مهم ژئوپوليتيکى تعيين مى‌کنند. بنابراين استراتژى نه تنها بايد نبرد را به‌معناى حقيقى کلمه هدايت کند، بلکه لازم است به اهداف ژئوپوليتيکى نيز دست يابد. اينجا است که ژئواستراتژى بيش از پيش اهميت مى‌يابد و پيوسته بايد با رقابت‌هاى همه جانبه و فراگير تطبيق داده شود؛ مثلاً هنگامى‌که عمليات نظامى براى تخريب روحى ملتى طرح‌ريزى مى‌شود، اگر احتياط نشود يا به‌عبارت ديگر حالات روحى و احساسات ساکنان منطقه عملياتى درنظر گرفته نشود، ممکن است نتيجه مطلوب و دلخواه به‌دست نيايد و در واقع استراتژى با شکست مواجه شود. در چنين حالتى خطر آن مى‌رود که اين امر به واکنشى مخالف با آنچه از پيش درنظر گرفته شده بود، بينجامد و حتى استقرار وضعيت صلح بر شالوده‌هاى سالم را به‌خطر اندازد؛ همچنان که تجربه بمباران شهرها غالباً آن را به ثبوت رسانيده است.


قطع خطوط مواصلاتى در ابتدا منجر به فلج کردن دشمن در ادامه عمليات نظامى مى‌شود و سپس به شکلى گسترده در زندگى روزمره غيرنظاميان اثر مى‌گذارد و در نتيجه حالتى از رکورد به‌وجود خواهد آمد. انتخاب نقاط مساعد حمله براى ايجاد اين گسستگى خطوط تدارکاتى منوط به نقاط حساسى است که ژئوپوليتيک مشخص مى‌کند.