اين داستان توسط صادق هدايت روى کاغذ خطدار رو و پشت نوشته شده است.
يکى بود و يکى نبود. يه کک و يه مورچه با هم رفيق بودند. يک روز کک آمد. براى مورچه نون بپزه افتاد توى تنور سوخت. مورچه غصهدار شد نشست دم تنور خاکها را مىريخت سر خود مىگفت: کک به تنور مورچه خاک بهسر. کلاغه از بالاى درخت ديد مورچه خاک بهسر خود مىريزه گفت: مورچه خاک بهسر چرا خاک بهسر؟ مورچه گفت: کک به تنور مورچه خاک بهسر. کلاغه هم گفت: پس کلاغه هم پرريزون. پرهاى خود کنده شد افتاد. درخت از کلاغه پرسيد: غلاغ پرريزون. چرا پرريزون؟ غلاغه گفت: کک به تنور، مورچه خاک بهسر، غلاغ پرريزون. درخت هم گفت: حالا که همچين شد درخت هم بلگ ريزون. برگهاى خود کنده شد افتاد. جوب آب ديد برگهاى درخت مىافته. از درخت پرسيد: درخت بلگ ريزون، چرا بلگ ريزون؟ درخت جواب داد: کک به تنور مورچه خاک بهسر، غلاغ پرريزون، درخت برگ ريزون. آب گفت: پس منم گلآلود. آب رفت در کشتکاري. گندم ديد آب گلآلود است. گفت: آب گلآلود چرا گلآلود؟ آب گفت: کک به تنور، مورچه خاک بهسر، غلاغ پرريزون، درخت بلگ ريزون، آب گلآلود. گندم گفت: پس منم سرنگون. همه گندمها سر خود به زمين ريشههاى آنها به هوا شد. ميراب هم بيل را به کون خود مىزند مىگويد پس: بابا بيل به کون. بابا پسرى داشته که هر روز ظهر براى او براى خود ناهار مىآورده. همينکه مىآد. مىبينه بابا او بيل به کون آنجا وايساده مىپرسد: بابا بيل به کون چرا بيل به کون؟ بابا مىگويد: کک به تنور، مورچه خاک بهسر، غلاغ پرريزون، درخت بلگ ريزون، آب گلآلود، گندم سرنگون، بابا بيل به کون.
پسرهٔ هم ماستها را از توى کاسه به رويش مىمالد و مىگويد: حالا که بابا بيل به کون پسر هم ماسالو. به خانه که مىرود مادر او دم تنور نام مىپخته مىپرسد: پسر ماسالو، چرا ماسالو. پسره مىگويد: کک به تنور، مورچه خاک بهسر، غلاغ پرريزون، درخت بلگ ريزون، آب گلآلود، گندم سرنگون، بابا بيل به کون، پسر ماسالو.
ننه هم پستونهاى خود را مىبرد مىاندازد توى تنور مىگويد: حالا که پسر ماسالو ننه جز آلو.
بالا رفتم ماست بود | پائين آمديم ماست بود |
قصه ما راست بود |
بالا رفتيم دوغ بود | پائين آمديم دوغ بود |
قصه ما دروغ بود |
کک به تنور، مورچه خاک بهسرِ، کفتر دم بريز، درخت برگريز، آب گلآلود، گندم سربته، بابا بيل به کون، پسر ماست برو، ننه جزوز، پسر يک چشمى.