نخستين ساکنان فلات ايران
پس از خشک شدن درياى بزرگى که فلات ايران را فرا گرفته بود و پس از آغاز دوران خشکى که هنوز ادامه دارد، در حدود پانزده تا بيست هزار سال پيش از ميلاد، در زمينهائى که از آب بيرون آمده بودند و بهواسطه خاک رسوبى رودخانهها حاصلخيز گشته بودند.
مردمى در کنار کوههاى جنگلي، در غارها مىزيستند. اين انسانهاى غارنشين که آثار آنها در تنگ پدبان در کوههاى بختيارى ديده شده است، طرز بهکار بردن تبر سنگى را مىدانستند و داراى سفالينههاى خشن و سياه بودند.
مرد خانواده روزها براى شکار از غار بيرون مىآمد و زن به کار خانه و نگهدارى آتش و ساختن سفالينه مىپرداخت و بر و ميوهٔ درختان را براى خوراک و خشک کردن مىچيد و نخستين آزمايشهاى خود را در زمين براى کشاورزى انجام مىداد. نانآور خانواده زن بود و از اين رو بر مرد برترى يافت و خانواده به شکل مادرسالارى درآمد.
درياى بزرگ مرکزى رفتهرفته خشک مىشد، رودها به درياچهها سرازير مىشدند و رسوب حاصلخيز بر بستر خود بر جاى مىگذاشتند. دشتها رفتهرفته داراى مرغزارهاى انبوه و گياهان مىشد و حيوانات اهلى بهسوى دشت روى مىآوردند و در پى آنان، انسان غارنشين نيز اندکاندک به دشت آمد. در حدود پنج هزار سال پيش از ميلاد، انسانهاى فلات ايران را در دشت مىبينيم و نمونهاى از آنها را در سيلک نزديک کاشان مىيابيم.
در اين زمان انسان در زير اتاقکهائى که با چوب و شاخ و برگ درختان مىساخت، زندگى مىکرد.اندکى بعد روى اين شاخ و برگ را گلاندود کرد. بهجاى ظرف، سبدهائى را که از شاخ و برگ درختان بافته و روى آنها را با گل رس اندوده بود، بهکار مىبرد. پس از چندى زن خانه بر اثر تجربه، به روش ساختن ظرفهاى گلين دست يافت و نقش سبدهاى پيشين را بر روى اين ظرفها نقاشى کرد و رفته رفته در پايان دوران حجر به مس دست يافت و ظرفها و آلاتى از آن ساخت.
مردم فلات ايران در اين زمان مردگان خود را کف خانه به خاک مىسپردند و بدن مرده را با اکسيد آهن سرخ رنگ مىکردند و در پيرامون او، چيزهائى را که در زندگى به آنها نياز داشت مانند کاسه و کوزه و غذا مىگذاشتند. اينان رفته رفته به رام کردن حيوانات پرداختند از آنها براى باربرى استفاده مىکردند و با از پوست آنها بهره مىگرفتند. از اين پس دوران گلهدارى و کشاورزى فرا رسيد و مردم به داد و ستد پرداختند.
در حدود هزارهٔ چهارم پيش از ميلاد خانهسازى شکل پيچيدهترى به خود گرفت و مردمان بهجاى چينهسازي، خانههاى خود را با خشت خام که به تازگى بدان دست يافته بودند، مىساختند، اما خشت شکل هندسى نداشت تودههاى گل را با دست مىفشردند و آنها را بهصورت گلولههاى سخت و بىشکل در مىآوردند و در برابر آفتاب خشک مىکردند و سپس آنها را در داخل گل ديوار بهکار مىبردند. درون خانهها و ديوارها را هم با رنگ سرخ، رنگ مىکردند. اينان مردگان خود را نزديک اجاق خانه به خاک مىسپردند تا در زندگى خانواده و خوردن غذا شرکت کنند. ساخت ظرفها و سفالينهها در اين سامان بيشترى يافت. گويا زن به چرخ کوزهگرى دست يافته بود.
رفته رفته سگ در زندگى روزانهٔ مردم پديد آمد و موجب آسايش بيشتر در نگهبانى خانه و مزرعه شد و از نوعى اسب نيز براى نقل و انتقال و کار در مزرعه بهره مىگرفتند.
در اين دوران زن به باغدارى و تهيه غذا و ساختن سفالينهها مىپرداخت و مرد به شکار و گلهدارى مىرفت.
در ساختمانها خشتهاى مستطيل شکل جاى خشتهاى ناصاف و بىشکل را گرفت و دهکده داراى محلههاى مختلف گشت و ديوارها داراى در و پنجره و روزن شدند و ديوارهاى خانهها با رنگ سفيداندود گشتند.
در اين زمان سفالگرى تکامل يافت و کشيدن نقش پرندگان و حيوانات بر روى سفالينهها آغاز گشت و نخستين انديشهٔ خط تصويرى پديد آمد. ذوب مس و قالبسازى در سفالگرى و ريختهگرى براى شکل دادن به مس، از نخستين اختراعات مردمان کهن فلات ايران است.
کوچ قبيلههاى ايرانى
در حدود اوايل هزارهٔ دوم پيش از ميلاد رويدادهائى در آسياى مرکزى پديدار مىشود که موجب نقل و انتقال اقوام و قبايل متعدد ايرانى که در سرزمين پهناورى در اين ناحيه ساکن بودند، مىگردد. فشار اقوام زرد پوست شمالي، سرد شدن ناگهانى هوا، زياد شدن جمعيت قبيلهها و خشک شدن چراگاهها، کوچ قبيلهها دامپرور براى يافتن چراگاههاى تازه، همه مىتوانند موجباتى براى اين نقل و انتقال باشند.
از ميان قبيلههائى که در حدود ۱۷۰۰ پيش از ميلاد در شمال درياى مازندران و بين درياى سياه و درياى مازندران چادرنشينى مىکردند، دو قبيله ايرانى مادى و پارسى که با يکديگر تفاوت اندکى در گويش داشتند، بهسوى سرزمينهاى جنوبىتر کوچ کردند و به نواحى غرب درياى مازندران آمدند و در آنجا ساکن شدند و نام نژادى خود را به آن نواحى دادند. نامهاى اران و الان و آلبان همه از ريشهٔ ايران eran برخاستند و نمودار آن هستند که روزگارى ايرانى نژادان در آنجا ساکن بودهاند.
برخى از تاريخنويسان دوران کهن اين اقوام مهاجر را از طوايف سکائى و سرمتى مىدانند.
اين دو قوم به تدريج از دربندهاى قفقاز گذشتند و در پيرامون درياچهٔ رضائيه (اورميه) که پهنهاى بيش از امروز داشت و داراى دشتهاى سرسبز و خرم بود ساکن شدند و بهکار دامدارى و کشاورزى و تربيت اسب پرداختند.
اين دو تيرهٔ بزرگ با همهٔ طايفههاى خود که نام برده شد، بهسوى نواحى حاصلخيز پيرامون درياچهٔ رضائيه (اورميه = شهر آب) فرود آمدند. تيرهٔ مادى در نواحى جنوب شرقى درياچه بين همدان و تبريز جاى گرفت و بعدها تا اصفهان پيش رفت و قبيلههاى پارسى در مغرب و قسمتهاى جنوب غربى درياچه، در ناحيهٔ اردلان کنونى جاى گرفت. واژهٔ اردلان را مىتوان بهصورت کهن آن artalan بازسازى کرد aran ـ art معنى آن ايران مقدس است.
اين قبيلهها با يکديگر با صلح و آرامش زندگى مىکردند و به دامدارى و تربيت اسب که يکى از مهمترين پيشههاى آنها بود مىپرداختند. يکى از علل برترى آنها نيز در دوران تاريخى داشتن اسبهاى تربيت شدهٔ خوب بود که در جنگلها عامل مهم پيروزى بهشمار مىرفت.
اينان، نخست به خدمت اميران بومى درآمدند و سپس خود سالار و سرور روستاها گشتند.