مردم‌شناسى ايران باستان ـ هرودوت مى‌نويسد: ”ايرانيان ساکن مملکتى هستند که تا درياى اريتره ـ Erythraeah يا درياى جنوبى امتداد دارد. در بالاى آنان در سمت شمال مادها هستند. آن‌سوى مادها ساسپرين‌ها ـ Saspcirians هستند و آن‌سوى آنان کولچى‌ها Colchians که به درياى شمالى (درياى سياه) مى‌رسند. اين چهار ملت همه ناحيه را از يک دريا به درياى ديگر پر کرده‌اند“.


در مورد قبايل، هرودوت مى‌گويد: ”... ملت ايران از قبائل بسيار تشکيل يافته است. آنهائى را که کوروش جمع‌آورى کرد و به طغيان ضد مادها واداشت. قبائل عمده بودند که همهٔ قبائل ديگر به آنها بستگى دارند. اينها عبارتند از پاسارگادەها، مرافى‌ها ـ Marphians ماسپى‌ها ـ Maspian و از بين آنها پاسارگاده‌ها از همه شريفت‌‌تر هستند. هخامنشى‌ها که سلاطين ايران از آنها هستند يکى از طايفه‌هاى آن قبيله است. قبائل ديگر ايران عبارتند از: پنتياله‌ها ـ Panthialaeans، دروسيائه‌ها ـ Derusiaeans، جرمانى‌ها ـ Germanians که به کشاورزى داشتند و دان‌ها Daans، مارديان‌ها Mardians، دروپيک‌ها ـDropicans و ساگارت‌ها ـ Sagartians که باديه‌تشين بودند.“


قبائل ايران مانند قبائل ساير اقوام مشرق زمين دائماً در حال انحلال و تشکيل بودند. از جمله گزنفون تعداد قبائل را به‌جاى ده، دوازده ذکر کرده است و دسته‌هاى جداگانهٔ بعضى از اين قبائل بعدها در همهٔ نقاط خاورميانه پيدا شد.


بعضى از رؤساى قبائل در دربار هخامنشى مقام عمده داشتند و خود قبائل در آن موقع داراى درجه و امتيازات معمول بودند. ساگاريت‌ها يگانه قبيله‌اى هستند که در بين اقوام خراج‌گذار نام آنها برده شده است. اين عده شايد رشته جداگانه‌اى بوده‌اند ولى احتمال مى‌رود که قبائل بدوى از دادن خراج معاف نبودند.


دان‌ها ـ Daans يا دهانه‌ها در نقاط ديگر ايران مخصوصاً در مشرق درياى خزر وجود داشتند. اين نام به‌صورت ايرانى آن در اوستا ”دها“ آورده شده که ممکن است چيزى شبيه بربرى معنى داشته به ‌شرط آنکه از کلمه داهيو يعنى ده مشتق شده باشد (کتاب کريستينسن ص ۲۱۷ و ۲۳۶). ماردى‌ها نيز نام زشتى داشتند زيرا کلمه ماردا را مى‌توان اراذل ترجمه کرد و اين نام در جاهاى ديگر نيز ديده شده است. در واقع معلوم نيست آيا کلمهٔ ”دها“ يا ”ماردى‌ها“ معنى نژادى داشته يا نه. پادشاهان هخامنشى به ماردى‌ها يا آماردى‌هاى شمال ايران (نزديک تهران) مقررى مى‌دادند تا باعث اغتشاش نشوند و دان‌ها را ”قبيلهٔ جنگجو که داراى مراسم و آداب زننده بودند خوانده‌اند“ در کوهستان غارهائى مى‌کَنَند. و خود و زن‌ها و اطفال خود را در آن مدفون مى‌سازند.از گوشت گله يا حيوانات وحشى تغذيه مى‌کنند. زنان آنان از مردان ظريف‌تر و لطيف‌تر نيستند. موى آنها پشمالو است و لباس آنها به زانو نمى‌رسد. پيشانى را با فلاخن و زنجير مى‌بندند و از اسلحه آلت زينت مى‌سازند.


در زبان فارسى باستان ساگارت‌ها را آساگارتا Asagarta نوشته‌اند که ممکن است معنى آن ”سرزمين غارها“ باشد و ممکن است به موطن عشايرى شمال کوه زاگرس اطلاق شود. عدهٔ ديگرى از ساگارت‌ها در حوالى مرکز ايران جديد زندگى مى‌کردند و اينها قبائلى بودند که مانند مردم جنوب شرقى ايران ماليات مى‌دادند.


در حدود ۳۶۰ ميلادى ـ آميانوس مارسلينوس Ammianus Marcellinus دربارهٔ ايرانيان معاصر خود گفت: ”تقريباً همه داراى جثهٔ کوچک و رنگ گندم‌گون با رخسار رنگ پريده هستند. قيافهٔ خشمگين با چشمانى مانند چشمان بز و ابروان پيوسته و هلالى و ريش آراسته و موى بلند دارند... چنان شل قدم برمى‌دارند و چنان با راحتى و آزادى حرکت مى‌کنند که که تصور مى‌رود زن صفت باشند اگرچه از دور مهيب به‌نظر مى‌رسند. کلمات توخالى فراوان دارند و خودسرانه و سبعانه سخن مى‌گويند. حرف بزرگ مى‌زنند و مغرور و رام‌نشدنى هستند. در کاميابى و در سختى هر دو بسيار تهديدآميز هستند. مکار و پرمدعا و بى‌رحم مى‌باشند و بر بردگان خود و همهٔ مردم پست عامه، قدرت مرگ و زندگى اعمال مى‌کنند.


در دورهٔ آسورى‌ها قوم کوچکى به نام اسميت زيکيرتو ـ Semiteszikirtu در پارسوآ ـ Pars ua در زاگرس شمالى سکنى داشتند ولى ارتباط بين اين قوم و آساگارتا را نمى‌توان به درستى معين کرد. اين اسامى را با کردها نيز ارتباط داده‌اند که در يونانى و لاتينى با گرد ـ Gord ـ Kord شروع مى‌شود.


کرتى‌ها ـ Cyrtians که طبق گفتهٔ استرابون کنار درياى خزر و در ميان ايرانيان مى‌زيسته‌اند به‌عنوان کرد شناخته شده‌اند.


جرج راولينسون خصوصيات کلى جسمانى نژاد باستانى آرياها را از روى مجسمه‌هاى يپادشاهان هخامنشى به طريق زير شرح مى‌دهد: هيکلى بلند و خوش‌اندام و با وقار و قيافهٔ خوشگل و جذاب که اغلب شبيه قيافه يونانى‌ها است. دکتر پريچارد در تاريخ طبيعى بشر راجع به اين نوع چنين اظهار عقيده مى‌کند: ”محيط مرعى صورت و قيافه در اينجا کاملاً يونانى نيست ولى خردمندانه و داراى نشانهٔ عقل و فکر است. شکل سر کاملاً هند و اروپائى است و هيچ‌گونه اثرى از تاتارها و مغول در آن ديده نمى‌شود. پيشانى صاف و بلند و بينى در همان خط و بلند و خوش‌ترکيب و گاهى عقابى شکل است لب بال کوتاه و اغلب با سبيل پوشيده شده و چانه گرد و معمولاً با ريش پوشيده شده است. ظاهراً موى تن آنها فراوان بود و به آن افتخار مى‌کردند... از زنان ماد روى حجارى‌ها نمونه‌اى ديده نمى‌شود ولى گزنفون مى‌گويد که آنها بلند قد و زيبا بودند.


بلير مى‌گويد: ”تاجيک يا پارسيوان‌ها قسمت عمده و عدهٔ زيادى از ساکنين افغانستان را تشکيل مى‌دهند و از حيث زبان و حکومت داخلى و آداب و رسوم با افغان‌ها فرق دارند. اينها نماينده و اولاد ساکنين ايرانى اين کشور مى‌باشند. در حالى‌که افغان‌ها از اولاد ساکنين هندى افغانستان هستند.


کلمه تاجيک را بايد نام باستانى و قديمى روستائى يا زارع ايرانى دانست. اين کلمه در حقيقت در اصل فارسى است و مختص و محدود به‌نواحى است که در قديم تحت حاکميت ايران بودند و به همين جهت در هندوستان با اين کلمه مواجه نمى‌شويم در حالى‌که در ترکستان به‌کار برده مى‌شود. تاجيک‌ها در ناحيهٔ بزرگى در افغانستان که از هرات تا خيبر و از قندهار تا سيحون و حتى کاشغر ممتد است سکنى دارند و کلمه تاجيک در اين ايام به‌طور کلى به همهٔ مردم فارسى زبان آن کشور غير از هزاره و افغان و سيد اطلاق مى‌شود. از جمله مردم نژادهاى هندى در کوهپايه‌هاى جنوبى هندوکش که به‌دين اسلام گرائيده‌اند و علاوه‌بر زبان بومى خود به‌فارسى نيز سخن مى‌گويند معمولاً تاجيک ناميده مى‌شوند ساکنين ايرانى بدخشان و دره‌هاى کوهستانى آن نيز تاجيک خوانده مى‌شوند.

تاجيک

ايرانيانى که خود را تاجيک مى‌خوانند فلات ايران را تا سند در تصرف دارند حتى در توران و قسمت غربى آسيائى مرکزى يافت مى‌شوند. در روسيه و سيبريه کلنى‌هائى تشکيل داده‌اند.


نام تاجيک فقط درباره طبقه معينى از جمعيت مشرق و خراسان و سيستان و هرات در افغانستان به‌کار مى‌رفت و در سواحل سيحون و آن‌سوى آن، به هر کس که خون ايرانى داشت اطلاق مى‌شد. بايد دانست که مردمان ده‌نشين و غيرمتحرک ايران نيز تاجيک ناميده مى‌شوند تا از مهاجمين تاتار تشخيص داده شوند و هم‌چنين با مردم باديه‌نشين که به‌نظر مى‌رسد از نژاد ايرانى باشند اشتباه نشوند. حتى در ترکستان چين وجود دارند. تاجيک‌ها بلند قد و داراى موهاى مشکى و چشم سياه هستند. سر آنها به‌درازى سر ايرانيان است ولى استخوان پيشانى آنها بزرگ‌تر است و همين امر صورت آنها را بيضى شکل‌تر از صورت ايرانيان غربى مى‌سازد. چشم و دهان و بينى منظم است.


اغلب پارسيوان خوانده مى‌شوند. عنصر متعدد و پراکنده در افغانستان هستند و از حيث زيان و آداب و رسوم با ساکنين آن سرزمين فرق دارند. نماينده ساکنين ايران باستان هستند. تاجيک از کلمه فارسى قديم تاريک که به اعراب اطلاق مى‌شد مشتق است. به‌تدريج اين کلمه به نژاد مخلوط از عرب و ايرانى اطلاق شد. ممکن است تاجيک نام قديمى روستائيان ايران باشد. امروز به همه فارسى‌ زبانان افغانستان که هزاره و افغان و سيد نباشند اطلاق مى‌شود.