وسمه
در برهان قاطع زير وسمه آمده است:
به فتح اول و ميم و سکون ثاني، رستنيى باشد که زنان آن را در آب جوشانند و ابرو را بدان رنگ کنند؛ و بعضى گفتهاند برگ نيل است چه به عربى ورقالنيل مىگويند؛ و بعضى ديگر گويند نوعى از حنا است و آن ار حناى سياه مىگويند؛ و جمعى گفتهاند سنگى است که آن را با آب مىسايند و بر ابرو مىمالند، سياه مىکند...
وسمه را در دستگاهى به نام وسمهجوش، دَم مىکردند و آن ظرفى بود مسى يا نقره، و دراز به شکل ملاقه (ملعقه)؛ يک آبکش کوچک مسى هم توى آن بود.
وسمه را هيچگاه به تنهائى به ابرو نمىکشيدند زيرا در اين صورت، ابرو آبى رنگ مىشد و اين هم زشت شمرده مىشد. از اينرو پس از وسمه، روناس يا گرد خورشيد بهکار مىبردند.
روناس را مىکوبيدند و الک مىکردند و با آب سرد يا گرم خمير مىکردند. آنگاه با ميل مخصوص يا چوب کبريت که سر او پنبه پيچيده بودند روناس را به ابرو مىکشيدند و ابرو پس از ده پانزده دقيقه رنگ مىگرفت و پر طاوسى مىشد. پارهاى زنان به همين اندازه بسنده مىکردند، اما پارهاي، دوباره روى ابرو رنگ يا وسمه مىنهادند تا مثل شبق مشکى شود و اين رنگ را پرکلاغى مىخواندند.
گرد خورشيد را هم مانند حنا خمير مىکردند. هنگامى که گرد خورشيد به ابرو مىگذاشتند بايستى چند لحظه صورت آنها را رو به خورشيد بگيرند تا گرد خورشيد رنگ خود را به ابرو بيندازد و آن را قهوهاى رنگ سازد.
پس از بهکار بردن روناس يا گرد خورشيد و گذشتن بيست دقيقه کمابيش، روى را مىشستند و خشک مىکردند و باز دستاندر کار وسمه کشيدن مىشدند و آب دادن به ابروها را چند بار تکرار مىکردند تا پررنگ و مثل زغال سياه شود.
سرمه
سرمه کشيدن پيشينهاى کهنسال دارد. گزنفون مىنويسد که کورش سرمه کشيدن و آرايش صورت را تصويب مىکرد تا چشمان و صورت اشخاص زيباتر از آن چه هست بهنظر آيد.
در نوروزنامهٔ منسوب به خيام آمده: ...کودک خرد را... چون به ميل زرين چشم سرمه کنند از شبکورى و آب دويدن چشم ايمن بود، در قوت بصر زيادت کند...
در برهان قاطع، زير کلمهٔ سرمهٔ خاکبين نوشته: سرمهاى بود که خسرو پرهيز داشت. گويند هر که يک بار در چشم کشيدى تا يک گز عمق زمين را بديدى و تا مدت يکسال اين چنين بودي.
روىهمرفته، براى اينکه چشمها را درشت و سياه بنمايانند و نيز بارى قوت چشم و روشنائى آن و حتى بارى درمان و سپيدبختي، سرمه مىکشيدند.
وقت سرمه کشيدن بايستى آسمان صاف باشد و کوچکترين لکهٔ ابرى پيدا نباشد وگرنه، چشم لک خواهد آورد. براى سرمه کشيدن، ميل سرمهدان را نخست توى گلاب مىزدند که سرمه به خودش بگيرد و آنگاه به چشم مىکشيدند. سرمه کشيدن حکم ريمل کشيدن امروزه را داشت. سرمهدان مثل روقورى و جانماز سرجهاز عروس بود. سرمهدان را از پارچههاى خيلى عالى مانند مخمل ابريشمى و ترمه و امثال آن مىدوختند و روى آن مرواريد يا يک گوهر بهاءدار مىگذاشتند.
شاباش
شاباش را اغلب شباش تلفظ مىکردند و آن پول سپيد و زرد و يا نقل خلالى و از اينگونه چيزها بود که در عقد و عروسى و ختنهسوران ـ در صورتىکه مطرب و رقاص داشتند ـ به رقاص مىدادند و يا بر سر عروس و داماد مىريختند. طرز گرفتن شاباش چنين بود:
نخست سردستهٔ مطربان مىگفت: به سلامتى فلان کس (عروس، داماد، پدر عروس، مادر داماد و غيره) کف مرتب بزنيد! آنگاه رقاصى که مشغول مجلسآرائى بود رقصکنان بهسوى آن شخصى رفته دف و دايره زنگى را جلو او مىگرفت يا سر خود را رقصکنان در دامن او مىگذارد در عقد و عروسى حتماً بر سر عروس و داماد شاباش مىکردند. شاباش روز عقد حق خانوادهٔ عروس و شاباش شب عروسى حق خانوادهٔ داماد بود. يعنى روز عقد مادر عروس و خويشان نزديک او بر سر او شاباش مىگردند و شب عروسى پدر داماد و خويشان نزديک او، بر سر عروس و داماد شاباش مىکردند.
ساز و آواز
يکى از وسايل تفريح مخصوصاً در مواقع عروسىها ساز و آواز و رقص بود. يک دسته مطرب مرکب بود از يک نفر کمانچهکش، دنبکزن (ضربگير)، آوازخوان، رقاص، مقلد؛ رئيس دسته خودش هم اغلب در تقليد مهارت داشت
براى افتتاح مجلس يکى از دستگاههاى هفتگانه اواز شروع مىشد. پس از آن يک تصنيف، سپس رِنگ و رقص به ميان مىآمد. رقص اجتماعى ابداً معمول نبود. يک يا دو رقاص متعلق به دستهٔ مطرب در وسط تالار به رقص در مىآمدند، مقلد هم دنبال آنها به انواع مختلف، مسخرگى مىکرد. اين دستجات تئاتر هم در وسط تالار ترتيب مىدادند بيشتر موضوع تئاتر به لهجهٔ ترکى و کاشى حرف زدن بود. اجرت دستهٔ مطرب هم شب، ده الى پانزده توامان و بر عهدهٔ ميزبان بود. رقاص، پسربچهاى بود که بر و روئى هم داشت. در ضمن رقص سر را بر دامن مدعوين مىنهاد و هر کس طالب بود بوسهاى بر مىداشت و پول زردى روى پشانى او مىگذاشت. تا حدود سال ۱۳۰۵ خورشيدي: مردم تنها در مراسم عقد و عروسى و ختنهسوران و مهمانىهاى بزرگ خانوادگى يکدسته مطرب به خنهٔ خود دعوت مىکردند، آنها را در جاى پائينتر مىنشاندند و با ايشان مانند مزدور رفتار مىکردند.
در دورهٔ قاجاريان بيشتر نوازندگان و آوازخوانان و رقاصان در دره اول يهودى و پس از آن ارمنى بودند با اين همه دستههاى مطرب مسلمان نيز يافت مىشد. در حدود هشتاد سال پيش در تهران دو دسته طرب مسلمان و بسيار پرآوازه بود؛ يکى دستهٔ مروي و ديگرى دستهٔ اسماعيل بزاز .