جشن کوسه برنشين يا بهار جشن

در روزگار ساسانيان (خسروان) آغاز بهار به‌موجب عدم اجراء کيسه، با اول آذرماه مصادف بود به همين جهت مراسمى سنتى را تحت عنوان بهار جشن در آغاز آذرماه که مقارن با بهار بود انجام مى‌دادند. يکى از جملهٔ اين رسم که شهرتى بسيار داشت و جžن‌هاى کارناوالى را به ياد مى‌آورد، موسوم بود به رکوب‌الوسج يا کوسه برنشين. ابوريحان بيرونى شرح اين رسم را آورده است که در نخستين روز از آذرماه ـ يا اولين روز بهار مردى کوسه را بر خرى مى‌نشاندند که به‌دستى کلاغ داشت و به‌دستى بادبزن که خود را مرتب باد مى‌زد. اشعارى مى‌خواند که حاکى از وداع با زمستان و سرما بود و از مردم چيزى به سکه و دينار مى‌گرفت. آنچه از مردم مى‌ستاند از بامداد تا نيم‌روز به جهت خزانه و شاه بود و آنچه از نيم‌روز تا عصر مى‌گرفت، تعلق به خودش داشت. آنگاه اگر از عصر ويرا مى‌ديدند، مورد آزار و شتم قرار مى‌گرفتند.


در برهان قاطع آمده است: هرگاه کسى در دادن سکه کوتاهى مى‌کرد از گل سياه آلوده به مرکبى که همراه داشت به لباس خود مى‌پاشيد. هم‌چنين درباره شايست و ناشايست اين روز به‌اضافه آورده است... گويند در اين روز جمشيد از دريا مرواريد برآورد.

جشن مردگيران

برابر با روش و قاعدهٔ کلي، روز پنجم اسفندماه به مناسبت تقارن نام نوروز و ماه جشن بوده است اين جشن همراه با آداب و رسوم و تشريفاتى ويژه برگزار مى‌شد. نخستين جشنى که در اين روز برگزار مى‌شد، جشن مردگيران يا مژدگيران بوده است. اين جشن ويژه زنان بوده و به مناسبت تجليل و بزرگداشت آنان برپا مى‌گشت. اين جشن را خلف تبريزى پنج روز آخر اسفند ياد کرده اما در ساير منابع روز پنجم اسفند ياد شده است. به بيان ابوريحان اسفندار ماه ايزد موکل بر زمين و ايزد و حامى و نگاهبان زنان شوهر دوست و پارسا و درستکار بوده، از اين‌رو، اين روز، عيد زنان قرار داشت. مردم براى گراميداشت، به آنان هديه داده و بخشش مى‌کردند. بلکه زنان نوعى فرمانروائى مى‌کردند و مردان بايد که از آنان فرمان مى‌بردند و در واقع روز جشن زنان بوده است.

دى به مهر

روز پانزدهم از هر ماه شمسى و اين روز از ماه دى روز عيد و جشن مغان است. اين روز به غايت مبارک گيرند و صورتى از خمير آرد سازند يا از گل و آن ‌را در راه گذار بنهند و خدمت کنند چنانکه ملوک و سلاطين را. آنکه به آتش بسوزند. آورده‌اند که د راين روز فطام فريدون بوده و او بر گاو نشسته و چنين گويند که هر که بامداد اين روز سيب بخورد و نرگس ببريد تمام سال به خير و راحت بگذراند و دود کردن در اين شب به سوسن تمامى سال امان باشد از قحطى و درويشى و در اين روز نيک است صدقه دادن و نزد بزرگان و مهتران شدن و گويند در اين روز زردشت از ايران بيرون رفته. زرتشت بهرام گفت:


بران که که‌که بنمود خورشيد چهر به روزى که خوانى ورا د©‌مهر


ز ايران برون شد زراتشت پاک همى‌ رفت گريان چو ابر سفاک.

رقعه گژدم

صاحب عجايب‌المخلوقات آورده که ”مغان روز نخست از پنج روزى که در آخر اسفند ازمذماه است و روز جشنى که آن‌را جشن مردگيران خوانند از طلوع سپيده تا طلوع آفتاب به جهت دفع هوام سه رقعه مى‌نويسند و آن‌را بر سه ديوار خانه مى‌چسبانند و ديوار چهارم که صدرخانه است خالى مى‌گذارند. گويند در اين روز نيوآفريدون طلسمى فرمودى و سموم هوام و حيوانات را ببستى و مؤيد آنکه واضح نوشتن رقعه کژدم بوده اين است که فارسيان بدان رقعه نويسند که به نام ايزد و به نام آفريدون و جمعى برآنند از پارسيان که فريدون نوح است و از اين است که عربان در آن رقعه نويسند که: سلام على نوح فى‌العالمين (فرهنگ جهانگيري).


ابوريحان بيرون يدر الاثار الباقيه گويد که عوام براى دفع زيان کژدم در روز اسفند ارمذ از ماه اسفند ارمذميان هنگام سپيده تا برآمدن آفتاب اين افسون را بر کاغذهاى چهار گوشه مى‌نويسد: بسم‌الله الرّحمن الرّحيم اسفند ارمذ ماه و اسفند ارمذ روز بستم رم و رفت؟ زير و زبر از همه جز ستوران به نام يزدان و به نام جم و آفريدون بسم‌الله آدم و حوا حسبى‌الله وحده و کفي. سه تاى از آنها را بر سه ديوار اطاق مى‌چسبانند و ديوار مقابل به صدر حجره را آزاد مى‌گذارند که حشرات از آن راه بگريزند و مى‌گويند اگر بر ديوار چهارم هم از اين طلسم چسبيده شود از اثر و خاصيت اين طلسم حشرات سرگران مى‌شوند و راه فرا نمى‌يابند سرها را به طرف پنجره خانه بلند مى‌کنند که مگر از آن راه خارج شوند.

مراسم طلب‌باران (کوسه‌گلين)

مردم ايل که زندگى‌ آنها را بر مبناى نزولات جوى و رشد علوفه مراتع مى‌دانند و خشکسالى را به معنى نابودى و نابساماني، وقتى که باران به تأخير مى‌افتد سر به آسمان کرده و از خداى بزرگ طلب باران مى‌کنند و اگر باران نبارد جوانان ايل در تاريکى شب مراسمى را اجراء مى‌کنند که به آن کوسه‌گلين مى‌گويند.


در اين مراسم يک نفر خود را به شکل هيولائى درمى‌آورد و لباس مشکى مى‌پوشد. شال و پاپيچ به وى مى‌بندند و شاخ بزرگى به سرش و ريش بلند به صورت او مى‌گذارند و با آرد صورت او را سفيد مى‌کند. چماقى به دست او مى‌دهند. عده‌اى به دنبال او راه مى‌افتند و به چادرها مى‌روند و مى‌گويند: باران آوردم، کوسه گلينم، شاخ زرينم، شيرينى‌ام را مى‌خواهم... بعضى‌ها به او شيرينى مى‌دهند و طشت پرآب بر سر او مى‌ريزند.

مراسم جابه‌جائى و کوچ موقت

براى اين مراسم ساعت و زمان را با استخاره تعيين مى‌کنند و در جهت حرکت کوچندگان، وجود ستاره نحس را خوش يمن نمى‌دانند و اگر ستاره در مسير جهت نباشد کوچ مى‌کنند. اگر شخصى بخواهد به مسافرت برود اگر بايد به شمال برود شب در سمت چپ چادر مى‌خوابد.


وقتى همسايه‌اى کوچ کرد همسايه ديگر جهت احترام تا سه شب به يورد همسايه مى‌رود و در اتاق او آتش روشن مى‌کند و مى‌گويد اگر همسايه اينجا نيست بايد شعله اجاق او روشن و نورانى باشد. (ستاره نحس روز اول ماه از سمت مشرق طلوع مى‌کند و تا پ۵ ماه يک دور مى‌زند و از روز ۱۵ ماه مجدداً دور خود را تکرار مى‌کند.).

مراسم جشن اسفندماه

اسفند نمايانگر بهار در ايل است در اين ماه به‌علت تغيير درجه حرارت هوا و سرسبزى طبيعت و زاد و ولد دام‌ها، وفور لبنيات مراسم جشن اسفندماه انجام مى‌شود.


شب اول اسفندماه مقدارى جوهر قرمز در آب حل کرده و قسمتى از پشت گوسفندان را رنگ‌آميزى مى‌کنند و هنگام عصر دختربچه‌ها و پسربچه‌ها مقدارى علوفه خشک و خس و خار جمع‌آورى کرده و هم‌زمان با غروب آفتاب آتش مى‌زنند و شادى مى‌کنند و صبح روز بعد خاکسترها را نگاه مى‌کنند و گر در وسط آن جاى پاى شتر يا گوسفند ديده شود آن را شانس مى‌دانند.

سفره خواجه خضر

با تشريفات هفت‌سين است تنها فرقى که دارد اين سفره از شب جمعه آخر سال چيده مى‌شود تا ساعت تحويل و چيزى که اضافه دارد شير برنج بى‌نمک، اسفناج پخته و قاوى آرد نخودچى است. علامت اينکه خواجه خضر سر سفره بيايد اين است که انگشت خودش را مى‌زند در قاويت آرد نخودچى.