يادگارى دادن

هنگامى‌که بهرام گور از قرود جدا شد. آن شاهزاده به او يک گرز فيروزه دسته زرين به يادگار داد.


يکى گرز پيروزه دسته بزر فرود آن زمان برگشاد از کمر
بدو داد و گفت اين ز من يادگار همى دار با خود که آيد به‌کار

هديه، پيشکش و نثار

مهروران و دلداران براى همديگر هديه و پيشکش (هل و گل) مى‌فرستادند يا اگر کسى نيازى به ديگرى داشت از فرستادن پيشکش خوددارى نمى‌کردند و چون به نزد او مى‌رفت او را نثار مى‌کرد و هديه‌ها مى‌داد. در هنگام جشن همسرى پدر عروس تاجى به داماد هديه مى‌کرد... در آوردگاه فرمانده سپاه به زيردستان خويش مى‌گفت که اگر سخت به‌کار جنگ کمر بندند هديه‌ها مى‌يابند. گاهى همراه نامه هديه مى‌فرستادند.

رايزنى

ايرانيان (روميان و تورانيان) براى هر کار يا پيشامدى رايزنى ميکردند. اگر شاهى مى‌خواست کار تازه‌اى بکند و تصميمى نو بگيرد، اگر مى‌خواست چيزى بياموزد، جنگى را آغاز کند يا با دشمن آشتى بجويد، هنگامى‌که دشمن به او پيشنهاد آشتى مى‌کرد، زمانى‌که پيشامدى ناگهانى رخ مى‌داد. شاه رايزنان را فرا مى‌خواند، شاهان هميشه رايزن داشتند. هنگامى‌که خطرى کشور را تهديد مى‌کرد، بزرگان و بخردان و فرزانگان و سرداران و افسران در پيشگاه انجمن مى‌کردند و رأى مى‌زدند. گاهى شاه براى فرماندهى سپاه رايزنى مى‌گماشت و به او مى‌گفت که با فرمانده همکارى کند و فرمانده بى‌رايزنى با او کارى نکند. هنگامى‌که فرمانده سپاه خطرى حس مى‌کرد با افسران رأى مى‌زد؛ زمانى‌که پهلوانى نيرومند از دشمن به‌سوى لشگرگاه ايران مى‌آمد و هماورد مى‌خواست گردان ويلان با فرمانده سپاه رايزنى مى‌کردند و سپس به‌سوى دشمن مى‌شتافتند.

خلعت

بزرگان ايران رسم بر‌اين مى‌داشتند که هر کس را که سزاوار مى‌ديدند به او خلعت مى‌بخشيدند حتى پدر به پسر خود پند مى‌‌داد که به ياران خود خلعت بدهد. در هنگام جنگ به افسران دشمن پيشنهاد مى‌کردند که چنانچه فرمانبردارى کنند و از نبرد خود را کنار بکشند از فرمانده سپاه براى آنان خلعت مى‌ستانند. هنگامى‌که در ميدان جنگ کسى پيروزى به‌دست مى‌آورد از سوى فرمانده به او خلعت‌ها داده مى‌شد؛ فرستادگان دشمن پس از آنکه پيام خود را به فرمانده مى‌دادند آنگاه خلعت دريافت مى‌داشتنند.

بزم و ميهمانى

در مهمانى‌هاى بزرگان و مهتران خوان مى‌گستردند. گاهى ديده مى‌شد که در بزمى مشک و عنبر مى‌آويختند و با گل‌هاى بنفشه و نرگس و ارغوانى و شاخ سمن و سوسن مهمان‌خانه را مى‌آراستند.

سپاس و سپاسگزارى

از رسم‌هاى بسيار کهن که ميان مردم کشور ايران روا بود سپاسگزارى‌ است. گاهى سپاس خداوند و زمانى سپاس هم‌نوعان خويش را مى‌داشتند. در نکوهش ناسپاسى نيز سخن به‌ميان آمده است.


با رنج و سختى کت آمد به روى ز بهر من اى مهربان چاره جوى
همه بنده کردى تو اين دوده را ز تو يافتم پور گم بوده را
ز درد و غمان رستگان توايم به ايران کمر بستگان توايم

نگهداشت سنت

رستم هنگامى‌که به فرامرز پند مى‌داد گفت راه نوى را که با آئين همراه نيست در پيش مگير.


منه نورهى کان نه آئين بود که تا ماند آن بر تو نفرين بود.