انقلاب لهستان - ۱۸۳۱-۱۸۳۰ لهستان چین مکزیک آفریقای جنوبی اتریش کوبا نروژ مالزی فنلاند لیبی شیلی مجارستان لائوس ایسلند الجزایر پاکستان اندونزی جمهوری چک تایلند برمه (میانمار) آرژانتین بحرین بنگلادش سنگاپور عمان فیلیپین قبرس قزاقستان قطر کره شمالی ویتنام رومانی کرواسی هلند آنگولا اوگاندا تونس جمهوری آفریقای مرکزی زامبیا انقلاب لهستان از اين جهت در صحنهٔ ديپلماسى اروپا و جهان حائز اهميت است که همزمان رژيم استبدادى روسيهٔ تزارى و نشر افکار انقلابى و وجود کيفيات اجتماعى خاص انقلاب لهستان در افکار و عقايد مردم و روسيهٔ تزارى اثر فراوان بخشيد. نخستين اثر آن اين بود که روشنفکران و طبقات مختلف روسيه شدت عمل دستگاه حکومت تزارى را براى سرکوبى انقلابيون لهستان خطرى براى آزادى خويش تلقى نمودند و مىتوان گفت که روش حکومت روسيه را در مورد انقلاب لهستان خطرى براى آيندهٔ روسيه تلقى کردند. تاريخ انقلاب لهستان را مىتوان به دو دوره تقسيم کرد: ۱. دوره اول از ۲۹ نوامبر ۱۸۳۰ تا ۲۵ ژانويهٔ ۱۸۳۱. ۲. دورهٔ دوم، زمان تسلط روسها بر کشور لهستان عليرغم قانون اساسى ۱۸۱۵. در دورهٔ اول، خلع نيکلاى از سلطنت لهستان اعلام شد. در اين دوره ديپلماسى اروپا بر اين مبتنى بود که نيکلاى اول با وجود شورش، قانون اساسى دولت لهستان را که آلکساندر اول در کنگرهٔ وين پذيرفته بود را قبول کند. در دورهٔ دوم، نمايندگان خارجى نمىتوانستند راجع به امور لهستان رسماً با تزار روسيه سخن گويند و چنانچه مداخلهاى مىکردند به عنوان مذاکرات خصوصى تلقى مىگرديد. به عقيده ديپلماتهاى اروپا با طرد نيکلا از سلطنت لهستان، برخلاف قانون اساسى ۱۸۱۵ عمل شده بود و مخصوصاً از ۲۵ ژانویه ۱۸۳۱ به بعد بين امپراتورى روسیه و دولت پديده انقلاب لهستان از حالت جنگى اعلام گرديده بود. اين دولت انقلابى مورد تأئيد و شناسايى هيچيک از دول بزرگ اروپايى نبود و دول اروپايى مداخله ديپلماتيک يا نظامى خود را در انقلاب لهستان صحيح نمىدانستند. هنگامى که در ۷ سپتامبر ۱۸۳۱ ورشو از دست انقلابيون خارج شد تمام دولتهاى اروپايى مانند ناظرين بىاثرى حوادث را نگريستند و ساکت ماندند. در تاريخ انقلاب لهستان منعکس است که از ابتداى کار انقلابيون مرتکب خطاهاى بسيار شدند و بدون توجه به اين که دولت انقلابى مورد شناسايى دول بزرگ قرار نگرفته است راهى را پيش گرفتند که از لحاظ اصول سياست خارجى صحيح نبود. انقلابيون در نطقها و مجامع خويش رسماً عنوان مىکردند که مرزهاى لهستان درياى بالتيک در شمال، درياى سياه در جنوب و دنيپر در مغرب است. مترنيخ و فردريک گيوم خطر انقلابيون را به خوبى احساس کردند و متوجه شدند که اين افکار انقلابى براى کشورهاى آنان نيز زيانبار است و عکسالعمل آنها در مقابل روش خطاکارانهٔ انقلابيون انعقاد عهدنامهاى با نيکلاى اول بود. نمايندگان انقلابيون به جاى آنکه وسايل شناسايى دولت انقلابى را بهوسيله کشورهاى بزرگ فراهم کنند بازگشت ليتواني، روسيهٔ سفيد و اوکراين را به لهستان تقاضا مىکردند و با اين کيفيت باب هرگونه سازش با دولتهاى نيرومند اروپايى را مسدود ساختند. اثر اين خطاهاى سياسى تهيه زمينه مناسبى با دولتهاى نيرومند اروپايى را مسدود ساختند. اثر اين خطاهاى سياسى تهيه زمينه مناسبى براى روسيهٔ تزارى بود تا بتواند با ديپلماتهاى ممالک باخترزمين مذاکرات و موافقتهاى مفيدى داشته باشد. در نهايت قيام لهستانىها در سال ۱۸۳۱ ميلادى بوسيله روسها سرکوب و در اين دوران بخشهاى وسيعى از مؤسسان فرهنگى و اجتماعى اين کشور غارت شد. در سال ۱۸۶۳ ميلادى نيز قيام ديگرى در لهستان آغاز و اين کشور به عنوان يک واحد سياسى جدا درآمد. چاپ دانلود صفحه افزودن به علاقمندیها