به هر حال گذشته از تفسير و تعبير، و گزارشات ضد و نقيض، همه اصرار و پافشارى آمريکا، انگلستان و فرانسه شايد به اين علت باشد که ليبى با توجه به نفت مرغوب و موقعيت استراتژيکى در شمال قارهٔ آفريقا در نظم نوين جهانى بايد به ‌صورت يکى از اقمار استعمارگر آمريکا و حامى قابل اعتماد غرب درآيد.


آمريکا به ‌ويژه بعد از فروپاشى اتحاد جماهير شوروى يکى از عمده‌ مشکلات بر سر راه خود را وجود بعضى کشورهاى اسلامى مى‌داند و ليبى يکى از آن کشورها به‌حساب مى‌آيد که بايد به‌طور کامل تسليم شود و اين تسليم‌پذيرى را جز در سقوط نظام فعلى و جايگزين نمودن يک رژيم دست نشانده و قابل اعتماد براى آمريکا به جهت حفظ منافع خود در منطقه نمى‌داند. لذا، اين سناريوى از پيش تعيين شده بدون ترديد در صورت کسب موفقيّت پس از ليبى در مورد ديگر کشورهاى عربى منطقه که با سياست آمريکا هم‌خوانى و هماهنگى ندارند به اجراء در خواهد آمد و دامنه آن در آينده همه کشورهاى اسلامى را در بر خواهد گرفت. آمريکا با سياست استعمارگرانه‌اى که دارد استثنائى براى کشورهاى اسلامى قائل نخواهد شد.


سياست استعمارى و خصمانه آمريکا عليه ليبى باعث گرديد که اجلاس سران آفريقا که قرار بود در سال ۱۹۸۱ در طرابلس تشکيل شود با شکست روبه‌رو شود. همچنين در سال‌هاى تيرگى روابط بين مصر و ليبي، آمريکا و متحدان غربى بارها تلاش مى‌کردند مصر را جهت حمله به ليبى تشويق نمايند که مصر تأمل بيشترى از خود نشان داد. يا در زمان حکمر‌انى جعفر نميرى بر سودان نيز بنا به نوشته روزنامه‌هاى آمريکا و غرب شرط کمک به دولت نميرى از صندوق بين‌المللى پول و بانک‌هاى غربى منوط به ايجاد درگيرى مرزى و متشنج نمودن مرز سودان با ليبى بود. فراتر از اين در پايتخت‌هاى چند کشور آفريقائى همانند خارطوم زمان نميرى و نجامنا زمان حسن هابره و زمان موبوتر در زئير حاميانى براى اپوزيسيون ليبى به نام جبههٔ نجات ليبى بودند که بلاشک از کمک و حمايت مستقيم آمريکا برخوردار بودند تا در جهت ساقط نمودن دولت ليبى اقدام نمايند پس از سقوط رژيم تومبلباى به سال ۱۹۷۵ که با فشار و مخالفت مسلمانان در شمال چاد صورت گرفت، فرانسه احساس به خطر افتادن استراتژى خود در منطقه را نمود، چرا که پاريس، چاد را به مثابه منطقه حائل بين سودان و غرب آفريقا از يک طرف و بين ليبى و مرکز آفريقا از جهت ديگر مى‌داند.


بررسى و تأمل در حوادث تاريخ گذشته که اين منطقه با آن رو‌به‌رو بوده مؤيد اين امر بوده است که سودان و ليبى هر کدام داراى قدرت و نفوذپذيرى و تأثير از طريق چاد در آفريقا هستند و لذا برنامه فرانسه در جهت حمايت از مسيحيان جنوب و رساندن آنان به قدرت بوده و هست که با وجود اکثريّت ساکنين مسلمان چاد با مشکل مواجه بود، لذا در صدد برآمد با ايجاد تفرقه بين مسلمانان و تقسيم آنان به طوايف مختلف در دامن زدن به مسئله قوميت‌ها از تمرکز آنان بکاهد که تا حدودى موفق هم شد و سپس رقابت بين آمريکا و فرانسه بر سر چاد پيش آمد و آمريکا نير موفق گرديد عامل خود حسن هابره را در سال ۱۹۸۲ در چاد به قدرت برساند. لذا براساس برنامه‌ريزى آمريکا حسن‌ هابره عامل مهمى براى ادامه تيرگى روابط با ليبى به شمار مى‌رفت به‌ ويژه با ايجاد مشکلات مرزى پيراموت منطقه آئوزو بهانهٔ خوبى جهت فراهم نمودن حملهٔ آمريکا و فرانسه با پوشش چادبه ليبى بود.


خلاصه اينکه اسباب خصومت و دشمنى آمريکا و غرب به دليل سياست مخالفت با اهداف استعمارى آمريکا و غرب در کشورهاى عربى و آفريقائى و به صورت بارز آن با حادثه کاباره برلين و کشته شدن سربازان آمريکائى آغاز و با حادثه هواپيماى پان‌آ‌‌مريکن بر فراز لاکربى ادامه يافت.


ليبى پس از سال ۱۹۸۲ از جانب آمريکا در معرض محدوديت‌هائى قرار گرفت ولى در سال ۱۹۸۶ پس از ماجراى حمله هواپيماهاى آمريکا به طرابلس و بنغازى با اجراء مجازات‌هاى تجارى ابعاد گسترده‌ترى به خود گرفت و با اجراء اين مجازات‌ها براى ليبى ديگر امکان صادرات هر نوع کالا به آمريکا که بزرگ‌ترين واردکنندهٔ نفت ليبى در سال ۱۹۸۵ بوده، ميسّر نگرديد.


با وجود اين مجازات‌ها بار ديگر آمريکا اقدامات شديدترى را در ماه نوامبر ۱۹۹۱ عليه اين کشور اتخاذ نمود و آن ممنوعيت هرگونه معامله ليبى حتى با بانک‌هاى خارجى با دلار آمريکا بود و اين خود نشانگر اصرار آمريکا جهت اجراء شديدترين مجازات‌هاى اقتصادى و تجاوز عليه ليبى بود و چون اين مجازات‌ها بر روابط ليبى با ديگر کشورها چندان مؤثر واقع نشد آمريکا در صدد برآمد با هميارى و همگامى با ديگر اعضاء دائم و غيردائم شوراء امنيّت، اين کشور را در تنگناى شديدترى قرار دهد که نهايتاً موفق گرديد با تصويب قطع‌نامه ۷۴۷ و با به اجراء درآوردن آن از ۱۵ آوريل ۱۹۹۲ براى مدت چهارماه و تمديد مداوم آن در صدور قطع‌نامه‌هاى ديگر، ليبى را جهت تسليم متهمين انفجار هواپيماى پان‌آمريکن تحت فشار قرار دهد، ولى ليبى انتظار داشت که به جزء آمريکا و انگليس و فرانسه که خود از حاميان طرح بودند روسيه و چين با استفاده از حق وِِتو مانع از تصويب اين قطع‌نامه شوند.


روسيه که از اعضاء دائمى شوراى امنيّت مى‌باشد پس از فروپاشى شوروى حتى‌الامکان مى‌کوشد از مقابله با آمريکا خوددارى نمايد و لذا با توجه به اين موضوع و از طرف ديگر چون حجم معاملات تجارى بين دو کشور آنچنان گسترده نبوده که با اجراء اين قطع‌نامه، خطرى متوجه آن دولت گردد، لذا به اين قطع‌نامه رأى مثبت داد و در ديگر قطع‌نامه‌ها نيز همين رويه را دنبال نمود. اما در مورد چين که پنجمين کرسى شوراى امنيّت را در اختيار دارد على‌رغم نگرانى خود در مورد سيطره روزافزون آمريکا بر جهان و شوراى امنيّت، بيشتر در صدد حفظ نظام سياسى و مصالح و منافع اقتصادى خويش است و تلاش مى‌کند در مجامع بين‌المللى منافع خود را از دست ندهد، لذا على‌‌رغم عدم همراهى چين با مشىء و سلوک و سيطرهٔ آمريکا ولى تحت فشار آمريکا از حق به‌کارگيرى وِتو تاکنون استفاده ننموده است و فقط عدم موافقت‌ خود را با رأى ممتنع ابراز نموده است، اما نسبت به موضوع ليبى در قبال بحران تسليم متهمين اين کشور، تاکنون انعطاف زيادى از خود نشان داده و تلا‌ش‌هاى گسترده هم در سطح منطقه‌اى و بين‌المللى نموده است ولى نتيجهٔ مطلوبى حاصل نگرديده اگرچه جو تبليغات را تا حدودى به نفع خود تغيير داده است.