. روبرتو چولي در گفتگويي اين نوع بداهه پردازي را به آزادي در درون زندان تشبيه مي كند.(2)  متن نمايش با اين نگاه به زنداني شبيه به زندگي تشبيه مي شود كه ما به عنوان بازيگر و كارگردان در درون آن براي فرار از يكنواختي دست به تغيير مي زنيم . بازيگر و كارگردان در اين شكل از بداهه در تلاش هستند تا موقعيت ها را پويا تر و غني تر به نمايش گذارند . نبايد فراموش كرد كه شخصيت همواره خود را در درون موقعيت هاي مختلف نمايشي بروز مي دهد.  اين موقعيت ها هستند كه شخصيت را وادار به كنش و واكنش مي كنند.  بازيگر براي كشف نقش، ناگزير بايد در درون موقعيت متن نمايش قرار گيرد . اما تنها قرار گرفتن در اين موقعيت كافي نيست بلكه چگونگي عملكرد نقش در موقعيت نكته اصلي خواهد بود. درست از همين جا بداهه سازي راه گشا مي شود . بازيگر و كارگردان در زمينه موقعيت مورد نظر دست به تغيير رابطه خود  ( نقش ) با پيرامون مي زنند و در هر لحظه واكنش هاي تازه اي از خود بروزمي دهند. به اين ترتيب به مرور از اين راه نقش ابعاد گوناگون خود را نمايان مي سازد. بدون ترديد بازيگر زماني كه در حال بداهه پردازي بر روي موقعيتي از نمايشنامه است تلاش مي كند تا به سوالات خاصي در ذهن خود پاسخ دهد كه نتيجه بر خورد با موقعيت مورد نظر است. به طور مثال اين كه نقش در چه حال و هوايي به سر مي برد ؟با چه موانعي براي رسيدن به هدف در گير است ؟ براي غلبه بر اين وضعيت چه مي كند يا چه بايد بكند؟ با پاسخ به هر كدام از اين سوالات براحتي مي توان انگيزه هاي نقش و ابعاد هويت او را روشن كرد. اين نوع بداهه عملي هدفمند مي باشد چرا كه با متن نمايش در ارتباط است. كارگردان بر روي زمينه مشخص متن نمايش بازيگر را در موقعيت خاصي قرار مي دهد و از او مي خواهد كه كار را شروع كند . بازيگر با در نظر گرفتن هدف اصليِ موقعيت ارائه شده تلاش مي كند خود را آزادانه در اختيار وضعيت موجود قرار دهد و به طور ناخودآگاه واكنش نشان دهد. او سعي مي كند موانعي را كه بر سر راه رسيدن به هدف  قرار دارد با تغيير روابط خود در هر لحظه با پديده هاي پيرامونش كنار بزند و به هدف دست پيدا كند .در اين شكل از بداهه بازيگر به لذت كشف خواهد رسيد و به بهترين تفسير و يا بهترين اجرا از متن دست پيدا مي كند.

بداهه سازي مي تواند با اين شكل زماني آغاز شود كه هنوز بازيگر متن نمايش را نخوانده است . با قرار دادن نقش در موقعيت هايي از متن نمايش مي توان به راحتي انگيزه و هدف نقش ، چگونگي عملكردش در رابطه با ديگر شخصيت ها ، ظاهر و درون نقش و حتي قسمتي از گذشته نقش را كه مربوط به رويداد در حال وقوع مي باشد كشف و روشن كرد.

شايد بتوان به شكلي بداهه سازي را به بازي تعبير كرد. استانيسلاوسكي اهميت بازي را در فرايند كار روي نقش به شدت احساس مي كرد و هم از اين رو بداهه پردازي را به عنوان يك وسيله تمرين معمول كرد. بهره گيري از بازي و بداهه پردازي امروزه يكي از بخش هاي بنيادين فرايند آموزش اغلب بازيگران است. بازيگر مي تواند از طريق رويارويي با كنش ، واكنش غريزي خود را بروز دهد و نقش را قابل انعطاف و غني سازد.

يكي از روش هايي كه مي تواند هر بازيگري را در راه آزادي عمل و حركت خلاقه در محدوده متن ياري دهد.، قرار دادن او در موقعيت هايي شبيه به موقعيت متن نمايش است . بطور مثال " صحنه اي از نمايشنامه اتللو اثر شكسپير را در نظر بگيريم كه ياگو در كار وسوسه كردن اتللو است. در اين موقعيت مي توان كنش را با چند تمرين روشن تر ساخت. مانند اينكه اتللو گاوي خشمگين است و ياگو يك گاو باز ماهر . ياگو مي تواند به ياري يك چوبدستي و شنل اتللو را به مانند گاو تحريك كند. اين تمرين بازيگر را هرچه بيشتر به كنش نزديك مي كند و ابعاد گوناگون نقش را روشن مي سازد . البته قابل ذكر است كه تمرين فوق بر پايه كنش هاي جسماني شكل مي گيرد كه مي توان در حين انجام آن به سمت كلام نيز پيش رفت.

چنين رويكردي در كشف نقش مي تواند به بازيگر كمك كند تا گستره وسيعي از امكانات را براي شخصيت نمايشي خود پيدا كند. بحث كردن يا تحليل در مورد موقعيت هاي نمايش در جاي خود درست مي باشند اما گاهي بداهه پردازي بر روي همان موقعيت بسيار كار آمد تر است . و جاي ساعتها جدل بر سر اهداف و انگيزه هاي نقش را مي گيرد .

مسئله مهم ديگري كه در اين نمونه بداهه سازي در مسير كشف شخصيت، مورد توجه است انعطاف پذيري نقش است . گاهي اوقات در يك اجرا از خود مي پرسيم كه چرا شخصيتي كه در حال ارائه است تا اين حد يكنواخت و خشك به نظر مي رسد؟ مسئله همين جاست كه بازيگر ظرايف شخصيت نمايشي را به درستي درك نكرده است و هنوز نقش، آزادانه در مسير رسيدن به هدف گام بر نمي دارد. راه حل در بداهه سازي نهفته است. تمرينات بداهه سازي بر روي موقعيت هاي متني به كشف و درك درست نقش در لحظه لحظه نمايشنامه كمك مي كند و به نوعي نقش از قدرت انعطاف پذيري در مقابل شرايط گوناگون موجود در درون متن نمايش بر خوردار مي شود.

اگر از زاويه ديد يك كارگردان به مسئله بداهه سازي نگاه كنيم كمك هاي بسياري را در راه ارائه اجرايي خلاقه ، پويا و پر انرژي شاهد هستيم . كارگردان با چنين رويكردي به نقش و موقعيت هاي متن خواهد توانست اجرايي در نهايتِ باور پذيري را ارائه دهد.

كارگردان با انجام تمرينات بداهه از آن نوع كه گفته شد مي تواند به بسياري از زواياي تاريك متن و به اصطلاح زير متن دست يابد. او با چنين رويكردي به نمايش اجرايي پويا ، باور پذير و بدور از ملال را ارائه خواهد نمود. فرانسيس هاج مي گويد: " كارگردان مهمترين بداهه ساز است .از اين جمله برداشتي خاص از يك كارگردان مي شود . كارگردان به عنوان كسي كه مدام در حال بررسي وضعيت نمايش و عملكرد عناصر مختلف در يك رويداد است، در تمام لحظات سعي مي كند با تغير روابط عناصر مختلف با يكديگر به درونمايه اصلي اثر نزديك شود كه مهمترين عنصر نمايش يعني بازيگر كليد اصلي كار او است . حال كار بر روي هدايت بازيگر در راه كشف نقش مهم جلوه مي كند و بداهه سازي در راه آشكار سازي نقش با استفاده از موقعيت هاي متني بداهه اي مي شود كه هم زمان كارگردان و بازيگر با آن درگير مي شوند.

در پايان مي توان گفت كه اينگونه بداهه پردازي به بازيگر كمك مي كند تا با دقت به مقصود و هدفش برسد و به كارگردان نيز ياري مي دهد تا اجرايي سر زنده و پر انرژي را ارائه كند اما نبايد فراموش كرد كه "بداهه پردازي به خودي خود يك هنر است و بايد اهميت آن را در تئاتر درك كرد.