آفتاب

آوای مرگ



اسمایلی قدکوتاه و چاق بود. گویی برای خرید لباس‌هایی که در انتخابشان کوچک‌ترین سلیقه‌ای به کار نرفته است، پول زیادی می‌دهد؛ لباس‌هایی که مثل پوست چروکیده‌ی قورباغه از اطراف بدنش آویزان بود.

اسمایلی قدکوتاه و چاق بود. گویی برای خرید لباس‌هایی که در انتخابشان کوچک‌ترین سلیقه‌ای به کار نرفته است، پول زیادی می‌دهد؛ لباس‌هایی که مثل پوست چروکیده‌ی قورباغه از اطراف بدنش آویزان بود.

ماجرای کتاب درباره‌ی مأمور سازمان امنیت انگلستان، جورج اسمایلی است. جورج مأمور می‌شود تا به یک پرونده‌ی خودکشی رسیدگی کند.
فنان، مامور وزرات خارجه، بعد از یک بازجویی کوتاه از طرف اسمایلی با به‌جا گذاشتن یادداشتی خودکشی می‌کند.
اسمایلی مأموریت دارد تا از این خودکشی عجیب پرده بردارد؛ به‌ویژه با تماس تلفنی مشکوکی که از طرف مرکز مخابرات با فنان برقرار می‌شود.

*«دیوید کورنول» که وی را با نام ادبی «جان لوکاره» می‌شناسیم، متولد ۱۹۳۱ است. او تا مقام کنسولی در هامبورگ پیش رفت، اما ترجیح داد از وزارت خارجه کناره‌گیری و زمانش را وقف نوشتن کند.




وبگردی