داستان اجتماعی
مرد با عجله سوار اتومبیلش شد و راه افتاد. سرعتش تقریبا زیاد بود. باید سریع به فرودگاه می رسید.در یکی از خیابان ها هنگام دور زدن، به خاطر سرعت زیادش نزدیک بود که با یک اتومبیل دیگر تصادف کند. راننده ی آن اتومبیل فورا توقف کرد و با توقفش باعث شد.....

مرد با عجله سوار اتومبیلش شد و راه افتاد. سرعتش تقریبا زیاد بود. باید سریع به فرودگاه می رسید.
در یکی از خیابان ها هنگام دور زدن، به خاطر سرعت زیادش نزدیک بود که با یک اتومبیل دیگر تصادف کند.
راننده ی آن اتومبیل فورا توقف کرد و با توقفش باعث شد که راه برای مرد بسته شود و ناگزیر، وی هم متوقف شد. راننده ی آن اتومبیل سرش را از پنجره آورد بیرون و مرد را با صدای بلند به باد ناسزا گرفت.
مرد از او پوزش خواست اما آن راننده همینطور به ناسزاگویی و عصبانیت ادامه می داد، سپس از اتومبیلش پیاده شد و به سمت اتومبیل مرد آمد و سرش را از پنجره داخل کرد و باز هم ناسزا گفت.
مرد بار دیگر عذر خواهی کرد، اما راننده گفت که قصد دارد درسی به مرد بدهد!
مرد سعی کرد که از درب سمت شاگرد پیاده شود و از او فاصله بگیرد. تصمیم داشت که با آن راننده کاری نداشته باشد مگر اینکه او وارد "دایره" وی بشود!
راننده با کمی فاصله از مرد ایستاد و او را برانداز کرد.
مرد گفت: "من به شما گفتم که متاسفم."
راننده گفت: "می خواهی زبانت را از دهانت بیرون بیاورم و در حلقومت فرو کنم؟!"
مرد به آرامی پرسید: "حال با این کار چه چیزی گیرت می آید؟! من تقریبا دو برابر سن تو را دارم و مجادله بین ما صحیح نیست."
راننده به آرامی شروع به نزدیک شدن کرد.
مرد به بدنش یک تغییر مکان جزیی داد، به طوری که پای راستش را به آرامی پیش گذاشت و وزن بدنش را متمرکز کرد و دستانش را به صورت متقاطع روی سینه اش قرار داد، چنان که نوک انگشتان دست راستش، تماس اندکی با چانه اش داشتند. مرد به راننده خیره شده بود و بر تمامی بدنش کنترل داشت. یک حالت کلاسیک "آماده باش" به خود گرفته بود که به سرعت قادر به حرکت و واکنش باشد. ذهنش آرام بود و از تمامی قابلیت هایش برای رویارویی با هر اتفاقی مطمئن بود.
راننده با حالتی که کمتر حاکی از حالت تهاجمی بود گفت: "من مجبور بودم برای اینکه به شما برخورد نکنم، محکم ترمز کنم!"
مرد حرفش را تصدیق کرده و گفت: "اشتباه از من بود."
راننده گفت: "بَعله که بود." همین را گفت و به سوی اتومبیلش حرکت کرد.
مرد از این بابت خوشحال بود. چرا که توانسته بود با نشان دادن رفتاری ملایم از خود، عصبانیت آن راننده را فرو بنشاند و این رفتار او باعث شده بود که راننده نخواهد با حمله به مرد چیزی را ثابت کند. در حقیقت، پیروزی ِ مرد در اعتراف به باخت ِ او بود! شاید جالب باشد دانستن اینکه آن مرد یک استاد ماهر کونگ فو بود!
وبگردی
-
الی گشت
-
روکش صندلی تهلوکس
-
مزایده خودرو
-
خرید یوسی
-
آموزش زبان فرانسه
-
تدریس خصوصی زبان
-
خرید گل
-
قیمت روز گوشی
-
دانلود فیلم هندی
-
درمان بواسیر خارجی
-
قفل دیجیتال
-
سئو سایت
-
خرید فالوور اینستاگرام
-
خرید فالور اینستاگرام
-
خرید پرفکت مانی
-
فیلم ترسناک جدید
-
سرور HP
-
ایمپلنت یک روزه
-
تحصیل در آمریکا با دیپلم
-
آرایشگاه زنانه در پردیس
-
دارالترجمه نزدیک من
-
بلبرینگ
-
فیزیوتراپی در منزل
-
خرید یوسی
-
ونوس
-
فروش اقساطی با چک شخصی
-
جدید ترین آهنگ ها
-
طراحی وب سایت
-
خرید کولر گازی
-
خرید سرور hp
-
خرید سرور hp
-
تبلیغ در گوگل
-
سرور اچ پی
-
دانلود فیلم ایرانی
-
هاست ایران
-
انگشتر جواهر
-
تجهیزات آشپزخانه صنعتی
-
فروش کابل شبکه
-
کابین آسانسور
-
binance signals
-
خرید یوسی پابجی
-
خرید فالوور ارزان
-
دندانپزشکی شبانه روزی
-
فروشگاه اینترنتی
-
کلینیک زیبایی آنیل
-
طراحی سایت
-
پنل اینستاکرام
-
گندم موزیک
-
مجله سلامت کوئیک فیت
-
تعمیرگاه اتوداکار
-
مزایای خرید آنلاین بلیط هواپیما مشهد کیش
-
چمن مصنوعی
-
خرید لوازم آرایشی
-
سایت ترجمه
-
خرید فالوور فیک
-
خرید فرش دستباف
-
فروشگاه آنلاین لوازم آرایشی
-
کد تخفیف رایگان
-
آهن هایپر
-
خرید سرور
-
چمن مصنوعی
-
خرید و فروش تتر
-
فیلم ترسناک جدید
-
فروش سرورهای HP
-
تعمیر کرکره برقی شبانه روزی
-
paraffin wax price
-
بسته بندی اثاثیه
-
خرید وب مانی
نظر شما چیست؟
لیست نظرات
نظری ثبت نشده است