دورهٔ انتقالى بين سال‌هاى سياه قرون وسطى و آغاز عصر جديد، يعنى فاصلهٔ قرن‌هاى ۱۴ تا ۱۶، به‌عنوان دورهٔ رنسانس يا دوران شکوفايى و پيشرفت بشر، شناخته شده است.


در قرون وسطى مردم اصالت خود را گم کرده بودند. آزادى فردى مفهوم خود را از دست داده بود و دلبستگى به آخرت به قدرى بود که مردم از لذّات حال غافل بودند. رنسانس اين شيوهٔ زندگى را تغيير داد. رنسانس دورهٔ احياى دانش، تجديد ايمان به شأن و مقام انسان، بازآفرينى روح مليت‌گرايى و عصر توسعهٔ دادوستد بين‌الملل و شکوفايى اکتشاف بود. تحقيقات علمى براى حل مسائل آغاز شد. کتاب‌ها چاپ شدند و در دسترس مردم قرار گرفتند. اين علايق احياء شده در آثار کلاسيک مشهود است. دورهٔ رنسانس با افرادى چون پتراچ و بوکاچيو (Boccaccio)، ميکل‌آنژ (Michelangelo)، اراسموس (Erasmus)، داوينچى (Davinici)، دوگاما (Docama)، کلمبوس (Columbus)، گاليله (Galileo) و هاروى (Harvey) معاصر بود.


دورهٔ رنسانس بر تربيت بدنى و ورزش نيز تأثير گذاشت. لذت از حال و توسعهٔ جسم و پرورش آن مورد توجه قرار گرفت و زهدگرايى در بين توده‌ها از رونق افتاد. نظريهٔ وحدت روح و جسم و ضرورت هر يک از اين مقولات براى عملکرد بهينهٔ ديگرى در دورهٔ رنسانس مورد پذيرش و حمايت قرار گرفت. بهبود يادگيرى و دانش‌اندوزى از طريق سلامت جسمي، يک اعتقاد درونى شد. شخص پس از مطالعه و کار احتياج به استراحت و تفريح داشت. توسعه و پرورش جسم بايد هم به‌منظور سلامت و هم براى آمادگى جسمانى صورت مى‌گرفت.