تقریباً هر کس گه‌گاه احساس افسردگی می‌کند. اکثر ما گاهی وقت‌ها احساس غم و رخوت می‌کنیم و به هیچ فعالیتی، حتی فعالیت‌های لذت‌بخش، علاقه‌ای نشان نمی‌دهیم. افسردگی پاسخ طبیعی آدمی به فشارهای زندگی است. عدم موفقیت در تحصیل یا کار، از دست دادن یکی از عزیزان، و آگاهی از اینکه بیماری یا پیری توان ما را به تحلیل می‌برد، از جمله موفقیت‌هائی هستند که اغلب موجب بروز افسردگی می‌شوند. افسردگی تنها زمانی نابه‌هنجار تلقی می‌شود که یا با واقعه‌ای که رخ داده متناسب باشد و یا فراتر از حدی که برای اکثر مردم نقطه آغاز بهبود است ادامه یابد.


دو مشخصه اساسی افسردگی، ناامیدی (hopelessness) و غمگینی است. شخص رکود وحشتناکی احساس می‌کند و نمی‌تواند تصمیمی بگیرد یا فعالیتی را شروع کند یا به چیزی علاقه‌مند شود.


شخص افسرده در احساس بی‌کفایتی و بی‌ارزشی غوطه‌ور می‌شود؛ گاه زیر گریه می‌زند، و ممکن است به فکر خودکشی نیز بیفتد.


افسردگی گاه با اضطراب همراه است که در این‌صورت ”افسردگی تحریکاتی ـ agitated“ نامیده می‌شود. شخص احساس خستگی می‌کند و به زندگی بی‌علاقه می‌شود، اما در عین حال تنش و بی‌قراری (restless) دارد و نمی‌تواند آرام بگیرد.