تعارض بین دو انگیزهٔ متضاد از خاستگاه‌های عمدهٔ ناکامی است. وقتی بین دو انگیزه تعارضی وجود داشته باشد، یکی از آنها موجب ناکامی دیگری می‌شود. به‌عنوان مثال ممکن است دانشجوئی که نمرات لازم را برای ورود به دانشکدهٔ حقوق به‌دست می‌آورد نتواند عنوان ورزشکار برجسته را برای خود کسب کند. حتی هنگامی‌که فقط یک انگیزهٔ معین مطرح است اگر راه‌های گوناگونی برای دستیابی به هدف در پیش باشد باز هم ممکن است تعارض روی دهد. مثلاً وقتی امکان تحصیل در چند دانشگاه وجود داشته باشد، گزینش دانشگاه به‌صورت یک موقعیت تعارض‌انگیز درمی‌آید. در این حال گرچه شخص سرانجام به هدف خود می‌رسد اما ضرورت دست زدن به انتخاب، در کار پیشرفت وی به‌سوی هدف اخلال می‌کند.


گاه به‌جای آنکه بین دو هدف بیرونی تعارض روی دهد، بین یک انگیزه و ضابطه‌های درونی آدمی تعارض روی می‌دهد. به‌عنوان مثال خواست‌های جنسی آدمی با ضوابطی که خود برای رفتار اجتماعی صحیح قائل است در تعرض می‌افتد. ممکن است انگیزه‌های پیشرفت با ضوابطی که آدمی برای رفتار حاکی از همکاری و همیاری قائل است متعارض باشد، یعنی کامیابی وی در گرو رقابت یا حتی زیر پا گذاردن منافع همکاران و آشنایانش باشد. تعارض‌هائی که بین انگیزه‌های آدمی و ضابطه‌های درونی وی روی می‌دهد غالباً دشوارتر از تعارض بین دو هدف برونی حل می‌شوند.


در بیشتر تعارض‌ها به هدف‌هائی برمی‌خوریم که در عین حال هم خواستنی هستند و هم نخواستنی، هم مثبت هستند و هم منفی، شیرینی چیز خوشمزه‌ای است اما آدم را چاق هم می‌کند. اگر تعطیلات آخر هفته را به اسکی بپردازیم البته کار خوشایندی است اما از دست رفتن فرصت مطالعه خود چیز اضطراب‌آوری است. هدفی که در عین حال هم خواستنی و هم نخواستنی است، هم خوشایند است و هم ناخوشایند، در آدمی یک نگرش دوسوگرا (ambivalent yattitude) ایجاد می‌کند. نگرش‌های دوسوگرا بسیار رایج است. نوجوانان نسبت به زندگی مستقل یک نگرش دوسوگرا دارند: هم دلشان می‌خواهد خود مسئول امور زندگی خویش باشند و هم مایل هستند که پدر و مادر در حل مشکلات یاریشان دهند.


وقتی کسی هدفی در پیش داد که هم خواستنی است و هم خطربار، ممکن است مدتی سرگردان شود تا سرانجام بتواند در مورد آن تصمیم بگیرد. چنین کسی وقتی از هدف دور است آن را خواستنی می‌بیند و بنابراین، دست به واکنش‌های گرایشی می‌زند، اما هر چه به هدف نزدیک‌تر می‌شود خطربار بودن آن آشکارتر و بر این پایه، میل به روگردانی از مشوق بیشتر می‌شود. نوجوان خجولی که مایل است تلفنی از کسی تقاضائی بکند، به شوق موفقیت به‌سوی تلفن می‌رود اما به همان نسبت که به تلفن نزدیک می‌شود، ممکن است ترس از احتمال رد شدن درخواستش افزایش یابد. این نوجوان ممکن است در این مورد دست به چند اقدام ناتمام بزند تا سرانجام یا کار را به پایان ببرد و یا آن را رها کند. این نوع تعارض را تعارض گرایشی ـ اجتنابی می‌نامند.


بررسی تعارض‌های گرایشی ـ اجتنابی نشان می‌دهد که دو انگیزه‌ای که در این موارد در کار هستند تا حدودی متفاوت عمل می‌کنند. معمولاً انتظار می‌رود که در نزدیکی‌های هدف، انگیزه‌های گرایش و اجتناب هر دو در قوی‌ترین حد خود باشند؛ یعنی هر اندازه که هدف خواستنی نزدیک‌تر باشد گرایش به آن بیشتر، و هر اندازه که چیزی ناخوشایند یا ترس‌آور نزدیک‌تر، میل به گریز از آن بیشتر باشد. اما شواهد نشان می‌دهند که نسبت به دوری شخص از هدف، انگیزه‌های اجتنابی سریع‌تر از انگیزه‌های گرایشی افت می‌کنند (شکل شیب‌های گرایش (approach) و اجتناب (avoidance) نگاه کنید) هر اندازه از چیز ترس‌آوری دورتر شویم میزان ترس‌آور بودن آن کمتر می‌شود، اما یک چیز خواستنی در فاصلهٔ دور هم به همان اندازه گیرائی دارد. همین تفاوت بین شیب‌های گرایش و اجتناب می‌تواند تبیین‌ کند که چرا شخص مکرر به یک موقعیت تعارض‌انگیز سابق کشانده می‌شود. در فاصلهٔ دور، گیرائی جنبه‌های مثبت هدف بیش از ناخوشایندی جنبه‌های منفی آن است. ما همه زن و شوهرهائی را می‌شناسیم که مدتی کنار هم هستند، بعد از هم جدا می‌شوند، سپس دوباره با هم زندگی می‌‌کنند تا پس از مدتی بار دیگر از هم جدا می‌شوند. وقتی از هم دور می‌شوند گیرائی متقابلی که برای یکدیگر دارند بیشتر می‌شود، زیرا در این حال احساسات منفی کاهش می‌یابد، اما وقتی در کنار هم هستند احساسات منفی آنان را از هم دور می‌کند. هنگامی‌که پی به دوسوگرائی نگرش‌های آنان می‌بریم آن وقت می‌فهمیم چرا برای آشتی کردن آن همه کوشش به خرج می‌دهند.


شیب‌های گرایش (approach) و اجتناب (avoidance)
شیب‌های گرایش (approach) و اجتناب (avoidance)

هرگاه هدفی هم خواستنی و هم نخواستنی باشد (مانند گرایش موش به بودن در جائی که در آنجا، هم غذا دریافت کرده و هم ضربهٔ برقی) در آن صورت هر دو نوع پاسخ گرایش و اجتناب فراخوانده می‌شود. هر چه حیوان به هدف نزدیک‌تر می‌شود به همان نسبت هر دو گرایش در او افزایش می‌یابد، لیکن شیب اجتناب تندتر از شیب گرایش است. با اندازه‌گیری میزان کوشش حیوان‌ها برای دستیابی به خوراک و اجتناب از ضربهٔ برقی، شیب این دو تمایل تعیین شد. حیوان‌ها در محل تلاقی دو شیب، تردید و دودلی چشمگیری نشان دادند.


مطالعهٔ واکشن‌های چتربازان در نخستین پرش آنان نشان می‌دهد که هر اندازه لحظهٔ خطر نزدیک‌تر شود احساسات منفی (ترس از مرگ یا آسیب) فزونی می‌گیرد، (شکل واکنش‌های چتربازها). روز پیش از نخستین پرش، احساسات مثبت، (شوق و ذوق برای پریدن) غلبه دارد، اما هر اندازه که چترباز تازه‌کار به لحظهٔ پریدن (رفتن به فرودگاه، سوار هواپیما شدن، انتظار برای علامت آماده‌باش) نزدیک‌تر می‌شود، تمایلات اجتنابی به‌سرعت در او فزونی می‌گیرد و در لحظهٔ پیش از دریافت علامت آماده‌باش به اوج خود می‌رسد. در این لحظه، تمایلات اجتنابی بر تمایلات گرایشی غلبه دارد و هرگاه چترباز آینده توی رودربایستی گیر نکند، احتمال دارد که از پریدن منصرف شود. (آنچه شخص در این لحظه تجربه می‌کند تعارض اجتنابی ـ اجتنابی نامیده می‌شود؛ وی مجبور است که از دوشق منفی پریدن یا از دست دادن آبرو، یکی را انتخاب کند). هرگاه در فاصله‌های دور از هدف نیز (برای مثال: در هفتهٔ پیش که برنامهٔ پرش تنظیم می‌شود) تمایلات اجتنابی تا به این پایه نیرومند می‌بود احتمالاً او خود را در چنین موقعیت تعارض‌انگیزی قرار نمی‌داد.


واکنش‌ چتربازها
واکنش‌ چتربازها

رتبه‌بندی چتربازها از تمایلات اجتنابی (ترس) خویش در برهه‌های زمانی گوناگون، پیش از نخستین‌ پرش از هواپیما و در جریان آن تا رسیدن به زمین (نقل از اپستین ـ Epstein و فنس ـ Fenz، ۱۹۶۵)


نکته‌ٔ جالب توجه اینکه حداکثر ترس، نه در خطرناک‌ترین مرحله (یعنی در دورهٔ پرش آزاد تا باز شدن چتر) بلکه در لحظهٔ اقدام به پرش دست می‌دهد ـ لحظه‌ای که چترباز پس از آن دیگر نمی‌تواند تصمیم خود را تغییر دهد. به این ترتیب از تصمیم‌گیری، تمایلات اجتنابی رو به کاهش می‌گذارد.


معمولاً در زندگی واقعی تعارض‌ها پیچیده‌تر از آن هستند که از این نمونه‌ها برمی‌آید. مثلاً در تعارضی که هنگام خوردن مشروب پیش می‌آید، چیزی بیش از انتخاب یکی از دوشق ـ اثرات آرام‌بخش کوتاه‌مدت یا اثرات ویرانگر درازمدت ـ مطرح است. عواملی از قبیل معتقدات اخلاقی، ترس از اینکه شخص کنترل خود را از دست بدهد، نیاز به احساس کارآئی بیشتر، جستجوی مصاحبت، با فرار از مسئولیت نیز ممکن است در تصمیم آدمی اثر بگذارند.


در جامعه آمریکا تعارض‌های گرایشی ـ اجتناتبی رایجی که به‌سختی حل می‌شوند عموماً بین انگیزه‌های زیر روی می‌دهند:


- استقلال در برابر وابستگی:

در مواقع فشار روانی ممکن است بخواهیم به وابستگی ویژه‌ای دوره کودک متوسل شویم ـ یعنی مایل باشیم که کسی از ما مراقبت کند و مشکلات ما را حل نماید. اما در عین حال یادمان داده‌اند که روی پای خود ایستادن و مسئولیت‌‌پذیری خود نشانهٔ بلوغ و پختگی است.


- دگرگرائی در برابر گوشه‌گیری:

میل به داشتن پیوندهای صمیمی یک آدم دیگر و در میان گذاردن درونی‌ترین افکار و عواطف خود با او، ممکن است با ترس از آسیب دیدن یا طرد شدن که پی‌آمد احتمالی سفرهٔ دل گشودن است در تعارض افتد.


- همکاری در برابر رقابت:

در جامعه آمریکا رقابت و موفقیت شخصی مورد تأیید فراوان است. رقابت از نخستین سال‌های کودکی در بین فرزندان خانواده آغاز می‌شود، در مدرسه ادامه می‌یابد و تا رقابت حرفه‌ای و شغلی کشیده می‌شود. اما در عین حال، ما تشویق می‌شویم که با دیگران همکاری کنیم و آنها را یاری دهیم. در جامعهٔ آمریکا ممکن است مفهوم ”روحیهٔ گروهی“ هم به ‌اندازهٔ موفقیت شخصی و فردی حایز اهمیت باشد. این‌گونه انتظارهای متضاد می‌توانند تعارض‌آفرین باشند.


- ابزار تکانه در برابر رعایت ضوابط اخلاقی:

در همهٔ جامعه‌ها بایستی تکانه‌ها را تا حدودی تحت نظم و انضباط درآورد. در مباحث قبل دیدیم که بسیاری از یادگیری‌های دوران کودکی متضمن درونی ساختن قید و بندهای فرهنگی است که بر تکانه‌های فطری لجام می‌زنند. میل جنسی و پرخاشگری زمینه‌های است که در آنها تکانه‌های ما مکرراً با ضوابط اخلاقی در تعارض می‌افتد، و زیر پا گذاردن ضوابط مربوط به این زمینه‌ها به پیدائی احساس گناه شدیدی می‌انجامد. تعارض‌های شدید از همین چهار زمینه بر‌می‌خیزند.