در عالم جانداران شرطیسازی کلاسیک پدیدهای عمومی است و حتی در جاندارانی که تا حد کرم پهن ابتدائی هستند روی میدهد. زمانیکه کرم پهن در معرض ضربهٔ الکتریکی خفیف قرار گیرد بدن خود را جمع میکند. اگر این جاندار بهتعداد کافی جفتشدن ضربه (UCS) و نور (CS) را تجربه کند، نهایتاً در برابر نور تنها نیز بدن خود را جمع میکند (جکوبسون - Jacobson، فراید - Fried، هوروویتز - Horowitz در ۱۹۶۷). بسیاری از پاسخهای انسان نیز قابل شرطیسازی با روش کلاسیک هستند. بخش عمدهٔ این پاسخها را پاسخهای غیرارادی تشکیل میدهند. برای مثال، بهوضع دشوار بیماران سرطانی توجه کنید که بهمنظور متوقفکردن رشد غدهٔ سرطانی، تحت شیمیدرمانی قرار میگیرند. شیمیدرمانی متضمن تزریق مواد سمی به بیماران است و اغلب حالت تهوع در آنان ایجاد میکند.
پس از چند جلسه شیمیدرمانی، گاهی بیماران بهمحض ورود به اتاق درمان دچار حالت تهوع و دل بههمخوردگی میشوند. جفتشدن مکرر شیمیدرمانی (UCS) و منظرهٔ اتاق درمان (CS) موجب میشود در بیماران، بین اتاق درمان و شیمیدرمانی، پیوندی بهوجود آید، و درنتیجه آنها حتی پیش از آنکه درمان آغاز گردد دچار دل بههمخوردگی شوند. در بیماران سرطانی کمسن و سال که قبل از جلسهٔ شیمیدرمانی به آنها بستنی داده شود پدیده مشابهی روی میدهد. منظور از دادن بستنی ممکن است این باشد که در نوبتهای بعدی ناراحتی کودک در برابر تجربهٔ شیمیدرمانی کاهش یابد، اما متأسفانه از این طریق، بستنی بهصورت محرک شرطی برای تجربهٔ شیمیدرمانی درمیآید (در اینجا بستنی CS و شیمیدرمانی UCS است). به این ترتیب این کودکان ممکن است حتی در موقعیتهائی غیر از شیمیدرمانی نیز کمتر از سابق بستنی بخورند (برنستین - Bernsteia در ۱۹۷۸).