نظریه‌های مربوط به خواب همراه با رؤیا

نظریه‌های گوناگونی برای تبیین نقش خواب و رؤیا ارائه شده است. با توجه به هدف‌های بحث حاضر، ما از دو نظریه به اختصار یاد می‌کنیم. یکی از این نظریه‌ها را اوانز (Evans) (۱۹۸۴) مطرح ساخت که رویکردی شناختی دارد، و دیگری را کریک (Crick) و میچی‌سون (Mitchison) (۱۹۸۳، ۱۹۸۶) با رویکردی عصبی - زیستی.


- نظریهٔ اوانز:

در نظریهٔ اوانز، خواب، به‌ویژه خواب آرای‌ام، دوره‌ای است که طی آن مغز از دنیای بیرونی فارغ می‌شود و از این ”فراغت“ استفاده می‌کند تا اطلاعاتی را که در طول روز دریافت داشته، سازماندهی کند و با محتوای حافظه تلفیق نماید. از پردازشی که در حین خواب آرای‌ام انجام می‌شود آگاهی هوشیارانه نداریم، اما مغز ما در حین خواب دیدن برای زمان بسیار کوتاهی دوباره فعال می‌شود و ذهن هوشیار از بخش کوچکی از تغییرات و سازماندهی مجدد اطلاعات که در حال وقوع است، آگاه می‌شود. مغز می‌کوشد این اطلاعات را مانند محرک‌های دریافتی از جهان خارج تعبیر کند با این نتیجه که نوعی شبه‌رویداد به‌وجود می‌آید که از ویژگی‌های رؤیا است. به این ترتیب، بنا به‌نظر اوانز، رؤیا عبارت است از زیر مجموعهٔ کوچکی از انبوه وسیع اطلاعاتی که در جریان خواب آرای‌ام بازبینی و تنظیم می‌شود: چشم‌اندازی لحظه‌ای از ذهن ناهوشیار که در صورت بیدار شدن می‌توانیم به‌یاد بیاوریم. اوانز معتقد است که برمبنای رؤیاها می‌توان به استنباط‌هائی دربارهٔ پردازشی که در حین خواب آرای‌ام صورت می‌گیرد، دست زد، اما باید توجه داشت که رؤیاها نمونهٔ بسیار کوچکی برای چنین استنباط‌هائی محسوب می‌شوند.


- نظریهٔ کریک و میچی‌سون:

کریک و میچی‌سون نظریهٔ خود را بر این واقعیت بنا نهاده‌اند که قشر مخ از شبکه‌های عصبی (neural networks) کاملاً به‌هم پیوسته‌ای تشکیل یافته است که در آن هر نورون می‌تواند نورون‌های مجاور خود را تحریک کند. به‌نظر آنها خاطره‌ها در این شبکه‌ها رمزگردانی شده‌اند. این شبکه‌ها همانند تار عنکبوت هستند، که هرگاه نقطه‌ای در آن تحریک شود تکانه‌ای در سراسر شبکه به‌وجود می‌آید. مثلاً شنیدن چند نت از یک آهنگ موجب به‌خاطر آمدن بقیهٔ آن آهنگ می‌شود. مشکل این قبیل شبکه‌ها، خواه الکترونیکی و ساختهٔ دست بشر باشند و خواه عصبی و محصول تکامل، آن است که وقتی حجم اطلاعات ورودی بسیار زیاد باشد در کنش شبکه‌ها اختلال ایجاد می‌شود. شبکه‌ای که بار اضافی دارد به‌صورت راکد در می‌آید و کارکردش متوقف می‌شود. در برابر این افزایش بار اطلاعاتی، مغز به مکانیسم‌هائی برای اصلاح و تنظیم شبکه نیاز دارد. در مورد شبکه‌های الکترونیکی، مکانیسم‌های رفع نقص هنگامی بهتر کار می‌کنند که موقتاً درون‌دادهای اضافی به شبکه نرسد. با تحریک تصادفی، شبکه از حالت رکود خارج می‌شود و به‌صورت فعال درمی‌آید. به قیاس از شبکه‌های الکترونیکی، کریک و میچی‌سون معتقد هستند که یکی از مکانیسم‌های رفع نقص از شبکهٔ عصبی، خواب آرای‌ام است: کیفیت توهم گونهٔ رؤیاها را می‌توان شلیک عصبی مورد نیاز برای پالایش روزانهٔ شبکهٔ عصبی دانست.


مغز در حین خواب آرای‌ام بسیار فعال است، و زیر بمباران پیام‌های عصبی‌ای قرار دارد که از ساقهٔ مغز به‌سوی قشر مخ روان هستند. طبق این نظریه، این پیام‌ها پیوندهای زائدی را که طی روز در حافظه تشکیل یافته‌اند از بین می‌برد، و وقتی بیدار می‌شویم شبکه تصفیه شده است و مغز آمادهٔ دریافت درون‌دادهای تازه است. به‌نظر کریک و میچی‌سون، کوشش برای یادآوری رؤیاها که نقش کلیدی در روانکاوی دارد، ممکن است کار درستی نباشد. آنها معتقد هستند این نوع یادآوری‌ها می‌توانند به ابقاء الگوهائی از تفکر کمک کنند که بهتر است فراموش شوند - همان الگوهائی که نظام مغزی خواسته است آنها را از دور خارج کند.


این دو نظریه چند خصیصهٔ مشترک دارند، اما تفاوت‌هائی نیز بین آنها وجود دارد. اوانز خواب آرای‌ام را دوره‌ای می‌داند که طی آن مغز دست به‌کار می‌شود تا انبوه عظیم اطلاعاتی را که به‌هنگام روز دریافت‌کرده، اصلاح و سازماندهی کند. کریک و میچی‌سون خواب آرای‌ام را دوره‌ای می‌داند که طی آن اطلاعات از حافظه پاکسازی می‌شود. اوانز رؤیاهای هوشیار را شاخص سطحی نوعی فرآیند پربار تجدید سازمان در حین خواب آرای‌ام می‌داند، در حالی‌که کریک و میچی‌سون معتقد هستند رؤیاها چیزی جز پارازیت تصادفی و بدون محتوای واقعی نیستند. اما هر دو نظریه، نقش خواب آرای‌ام را در اندوختن خاطره‌ها و آماده‌سازی مغز برای پرداختن به اطلاعات ورودی تازه در روز بعد، می‌پذیرند. برخلاف نظریهٔ روانکاوی فروید، هیچ‌یک از این دو نظریه، محتوای خواب را برخوردار از غنای نمادین یا معانی پنهان نمی‌دانند.