از دیرباز این پرسش مطرح بوده که توانائی ادراک آیا توانی فطری است یا آموختنی. این همان مسئلهٔ آشنای فطرت در مقابل تربیت است. اینک روانشناسان معاصر مسئله را بهشکل این یا آن نمیبینند. امروزه هیچکس تردیدی ندارد که وراثت و تجربه هر دو بر ادراک اثر میگذارند. در واقع، هدف، تعیین دقیق سهم هریک و روشن ساختن نحوهٔ تعامل آنها است. برای پژوهشگران امروزی، این پرسش که آیا ادراککردن آموختنی است؟ جای خود را به پرسشهای دقیقتری داده است، مانند: الف- کودکان شیرخوار از کدام توانائیهای تمیز ادراکی برخوردار هستند که ممکن است فطری باشند، و این توانائیها چگونه تحت شرایط پرورشی بهنجار، و همراه با افزایش سن تغییر میکنند؟ ب- اگر حیوانها در شرایطی پرورش یابند که دامنهٔ یادگیری آنها محدود شود (تحریک کنترلشده)، این امر چه تأثیری در توانائی تمیز ادراکی آنها در مراحل بعدی خواهد داشت؟ ج- پرورش در شرایط کنترلشده چه تأثیری بر هماهنگی ادراکی - حرکتی دارد؟
- تمیز ادراکی در کودکان شیرخوار:
برای کشف اینکه کدام توانائیهای ادراکی فطری هستند شاید مستقیمترین راه این باشد که ببینیم کودکان شیرخوار چه توانائیهائی دارند. ممکن است تصور شود که در چنین پژوهشی باید تنها نوزادان بررسی شوند، زیرا اگر قابلیتی مادرزادی باشد باید از اولین روز زندگی وجود داشته باشد. اما چنین تصوری بسیار سادهانگارانه است. برخی از توانائیهای مادرزادی از قبیل ادراک شکل، تنها پس از رشد سایر توانائیهای بنیادی همچون توانائی دیدن جزئیات، ظاهر میشود. رشد سایر توانائیهای فطری ممکن است مستلزم وجود نوعی درونداد محیطی برای مدت زمان نسبتاً طولانی باشد. از اینرو تحقیق دربارهٔ توانائیهای فطری، با بررسی رشد ادراکی از نخستین دقایق زندگی تا آخرین سالهای دوران کودکی سروکار دارد.