در طول بيست سال اخير، در زمينهٔ تدريس، نظريه‌هاى قابل توجهى طرح و ارائه شده است که تعداد زيادى از آنها بتازگى توسط گانيه (Gagne) و ديک (Dick) (۱۹۸۴) مورد بررسى و تجديدنظر قرار گرفته‌اند. با توجه به تمامى اين نظريه‌ها مى‌توان گفت که تاکنون نظريه‌پردازان موفق به ارائه يک نظريه تدريس هماهنگ و واحد نشده‌اند.


از جملهٔ اين نظريه‌ها مى‌توان به نظريه تنيسون (Tennyson) (۱۹۸۰)درباره مفهوم تدريس، نظريه اسکاندورا (Scandura) (۱۹۷۷) درباره نظريهٔ ساخت تدريس و نظريهٔ لاندا (Landa)(۱۹۷۶) و برخى افراد ديگر دربارهٔ چگونگى تدريس و نظريهٔ کيس (Case)(۱۹۷۸) که براى تدريس کودکان پيش‌دبستانى و کودکستان کاربرد دارد، اشاره کرد.

کليه نظريه‌هاى ارائه شده در مورد تدريس، به نوعى با يکديگر تفاوت دارند، ولى با وجود اين، مى‌توان تمامى نظريه‌هاى مختلف را در قالب و چهارچوب بزرگ‌ترى تحت‌عنوان يک نظريهٔ جامع تدريس ارائه کرد. موارد اختلاف ميان نظريه‌هاى کوچک و فرعى با نظريهٔ جامع را مى‌توان در درجه يا ميزان کلى و عمومى بودن آنها يا اهدافى که در پيش دارند يا هر دو جستجو کرد.


نظريهٔ جامع تدريس مى‌تواند براى معلم و مربى مفيد و سودمند باشد و آنها را در رويارويى با نظريه‌هايى که با يکديگر بى‌ارتباطند، يارى نمايد.