بلوغ را مى‌توان يکى از مهم‌ترين دوره‌هاى زندگى دانست که از نظر فيزيولوژيکي، فيزيکي، و روانى تحولات بسيار عميقى در فرد ايجاد مى‌کند و باعث مى‌شود که نظم جسمانى و روانى نوجوان به‌هم بخورد. نوجوان در اين دوره از نظر جسمانى در حال رشد، از لحاظ عاطفى نارس، از نظر تجربه محدود و از لحاظ فرهنگ اجتماعى بسيار شکننده و تحت‌تأثير است. بلوغ يک دوره بى‌سر و سامانى و به‌عبارت ديگر مرحله‌اى از زندگى است که شخص غالباً دستخوش کشمکش‌هاى گوناگون مى‌شود. از نظر بهداشت رواني، شناخت اين تحولات به‌خصوص در آن قسمت‌ها که تغييرات چشمگير در رفتار و کردار نوجوانان آشکار مى‌گردد بسيار پراهميت بوده و مورد تأکيد همهٔ روان‌پزشکان و روان‌شناسان قرار گرفته است.


عدم آشنائى و توجه به تغييرات روانى در اين دوره ممکن است منجر به بروز مناقشات خانوادگى و اجتماعى شده و منشاء بسيارى از انحرافات اخلاقي، پناه به اعتياد، دزدى و انواع تبهکارى در نوجوانان گردد. معمولاً اکثر پزشکان وقتى پسر و يا دخترى را مورد معاينه قرار مى‌دهند فقط به سلامت جسمى او توجه مى‌کنند، همچنين معلمين مدارس نيز مرتکب چنين اشتباهى شده و به‌جاى توجه به رفتار و عکس‌العمل‌هاى نوجوان فقط توجه به رشد جسماني، پيشرفت تحصيلى و معدل وى دارند و به هيچ‌وجه به مشکلات عاطفى و روانى او توجه نمى‌کنند و اين واقعيتى بسيار تأسف‌انگيز مى‌باشد. مراقبت از رشد روانى نوجوانان از نظر پزشک و آموزگار امرى ضرورى است و بايستى رفتارهاى غيرطبيعى به موقع تشخيص داده شود تا از بروز هرگونه ناراحتى روانى جلوگيرى به‌عمل آيد. براى درک دنياى روانى نوجوانان و مشکلات آنان توجه به دو نکته اساسى زير لازم است:


- طرز فکر نوجوانان نسبت به خود، همکلاسى‌ها، همبازى‌ها، افراد بزرگ‌تر، افراد کوچک‌تر، برادران، خواهران، پدر و مادر.


- طرز تفکر او راجع به‌کار، هدف‌هاى آينده، آرزوها و اميالى که در سر مى‌پروراند و طرح‌هائى که براى زندگى آينده خود پى‌ريزى مى‌کند.


در مورد طرز تفکر راجع به‌خود معمولاً نوجوانان از وضع جسمانى و قيافه خود بسيار ناراضى هستند، فکر مى‌کنند خيلى چاق يا لاغر، خيلى بلند يا کوتاه هستند و ساخت بدن آنها ناموزون و ناهماهنگ است. اين عدم رضايت‌ها نماينده يک واقعيت اساسى است مبنى بر اينکه آنها مطمئن نيستند که آيا به‌صورت طبيعى رشد کرده و مى‌کنند يا نه؟ و آيا اشخاص موفقى در جلب‌نظر جنس مخالف خواهند بود يا خير؟ اين تصوّرات و تخيّلات نوجوان را وارد دنياى جديدى مى‌کند که نه خود و نه دنياى جديد او را درک نمى‌نمايند و به‌ همين ‌جهت در نوجوانان دو عقده مهم که شايد بتوان آنها را ذاتى دانست پيدا مى‌شود، يکى عقده حقارت و ديگرى برترى‌جوئي. زودرنجي، درون‌گرائي، تقليد، خودرائى و خودنمائي، بحث و استدلال، مخالفت، احساساتى بودن، نگراني، ترس و وحشت و... از خصوصيات اين دوران به‌شمار مى‌روند.


در مورد طرز تفکر راجع به همکلاسان، معمولاً در اوايل نوجوانى فرد به گروهى از هم رديفان خود مى‌پيوندد و بدين ترتيب براى خود گروهى درست مى‌کند که نسبت به آن گروه وفادار است. انجمن‌هاى مخفى تشکيل مى‌دهد که بزرگتر‌ها را به آنجا راهى نيست. زبان و اصطلاحات مخصوصى را اداء مى‌کند و رفتارهاى ويژه‌اى از خود نشان مى‌دهد که همگى کوششى براى اثبات شخصيت خود و به دست آوردن استقلال در کارها به‌منظور فرار از تحت تسلط پدر و مادر بودن است. نوجوان مى‌خواهد ثابت کند که مى‌تواند روى پاى خود بايستد و خواسته‌هاى خود را به مرحلهٔ عمل درآورد. اين عکس‌العمل‌ها همه طبيعى و سالم هستند و اگر رفتارهاى نوجوان سوء تعبير گردد، موجبات سرزنش و حتى مؤاخذه يا تنبيه کودک را ايجاب کند، به نابسامانى‌هاى عاطفى منجر شده و نوجوان به راه‌هاى انحرافى و ضداجتماعى کشانده مى‌شود.


والدين اکثراً اميال و آرزوهاى نوجوانان را در مقام يک شخصيت مستقل درک نمى‌کنند و با وجودى که ظاهراً از رشد کودک خود خوشحال هستند در باطن ميل ندارند که تسلط خود را بر فرزندان از دست بدهند. پدران و مادران تصور مى‌کنند که معاشرين فرزندان آنها از نظر رفتار و اخلاق منحرف بوده و شايستهٔ هم‌سازى و هم‌زيستى نيستند. اين اختلاف سليقه‌ها موجب مشاجرات بين پدر و مادر از يک طرف و فرزندان از طرف ديگر شده و سوءتفاهمات موجود، مشکلات عديدهٔ رفتاري، اجتماعي، رواني، و يا ناتوانى‌هاى جسمانى براى نوجوان به بار مى‌آورد. بايد قبول کرد که نوجوانان در عصرى غير از عصر والدين زندگى مى‌کنند و اين والدين هستند که بايد در عصر فرزند خود زندگى مى‌کنند نه اينکه نوجوان را وادار سازند در عصر آنها به زندگى خود ادامه دهند.


در بسيارى از موارد که تفاهم مطلوب و صحيحى بين پدر و مادر نيست نوجوانان به‌طور خودآگاه و يا ناخود‌آگاه متوسل به ايجاد جبهه‌بندى‌هاى مختلف در خانواده شده و افراد خانواده را به دو يا چند گروه تقسيم کرده و آنها را تحريک و به جان يکديگر مى‌اندازند. بديهى است که محيطى با اين تشنج نمى‌تواند افراد مفيد و سالمى به جامعه تحويل دهد.


سرعت رشد يک پسر بالغ يا دختر بالغ نيز پديده قابل‌توجهى است. رشد و تکامل عقلي، عاطفى روانى معمولاً با رشد جسمى همگام و هماهنگ پيشرفت نمى‌کند. در نتيجهٔ اين ناهماهنگي، اختلافات جديدى بروز مى‌کند که سطح توقعات خانواده را از فرزندان و بالعکس، متغير و غيرقابل قبول جلوه‌گر مى‌سازد. در موقعى که رشد جسمى عقب‌تر از رشد عقلانى و عاطفى است پدر و مادر از فرزند توقعات کودکانه‌اى دارند، در صورتى‌که بالعکس چنين فرزندانى انجام اعمال کودکانه را با رشد عقلانى و عاطفى خود نامناسب دانسته و از انجام آن سرباز مى‌زنند و اين خود دستاويز نوينى را براى مناقشه بين پدر و مادر و فرزندان به‌وجود مى‌آورد. در صورتى‌که نتوان اين اختلاف را در خانواده حل کرد ممکن است دامنهٔ اين مناقشات به خارج از منزل به مقامات اجتماعى نظير مسئولين انتظامى و قضائى کشانده شود. هم‌چنين توجه به اين مسئله که رشد اجتماعى معمولاً در دختران زودتر پيشرفت کرده و با پسران هماهنگ نمى‌باشد يک امر ضرورى است و پدر و مادر بايد هوشيار بوده و در رفتار خود انعطاف لازم را مراعات نمايند.


پزشک وظيفه دارد که به نوجوانان در راه درک خويشتن و تطبيق خود با تغييرات محيطى کمک کرده و در ضمن مسائل جسمي، روانى و بهداشتى را براى آنها توجيه نمايد. در مورد رشد و تجليات طبيعى و غيرطبيعى بايد نوجوان طورى تفهيم شود که کم‌کم بزرگ‌تر و کامل‌تر خواهد شد و به‌تدريج قابليت‌ها و توانائى‌هائى را که در پدر و مادر خود مى‌بيند پيدا خواهد کرد.


در هيچ دوره‌اى از زندگى به اندازه دوران بلوغ، فرد احتياج به حمايت، کمک و تفاهم ندارد و براى دادن اين کمک‌ها چه از نظر جسمى و چه از نظر عاطفى هيچ فرصتى بهتر از اين براى پزشک خانواده پيدا نخواهد شد. درک عاقلانه پزشک خانواده و راهنمائى‌هاى شخصى او که معمولاً مورد قبول، اعتماد و اطمينان نوجوانان مى‌باشد کمک فراوانى در زمينه‌هاى بهداشتى و روانى براى نوجوانان مى‌کند.