الگوى راهنمايى به عنوان دانش عمل هدف‌دار (Guidance as the science of purposeful Actio)

الگوى راهنمايى به عنوان دانش هدف‌دار در سال ۱۹۶۲ ميلادى توسط تيدمن (Tiedeman) و فيلد (Field) به وجود آمد. به نظر آنان عمل راهنمايى - بدون ايجاد کردن محدوديتى در کار معلم - موجب تدريس مؤثرتر وى نيز مى‌گردد. در اين الگو، به دانش‌آموز کمک مى‌شود تا مسؤوليت زندگى خويش را بپذيرد. اصطلاح ”عمل هدف‌دار“ مبين رفتارى است که اولاً دانش‌آموز به انجام آن تشويق گردد، ثانياً انجام آن براى متخصص راهنمايى عملى باشد، و ثالثاً تصادفى نباشد. با توجه به ماهيت نظام آموزش و پرورش، معلم نسبت به مشاور در وضعيت بالاترى قرار دارد. اين وضعيت ايجاب مى‌کند که مشاور به‌ عنوان يک تکنسين عمل کند و نظر و کارش نوعى تکنولوژى به حساب آيد.


عمل راهنمايى بايد در کنار آموزش و پرورش - و نه در ضمن آن - انجام پذيرد. اين‌گونه راهنمايى فاقد موقعيت حرفه‌اى و نظرى متحدى است که بتواند هدف و فنون آن را توجيه کند. بنابراين، کاربرد کامل و مؤثر راهنمايى امکان‌پذير نمى‌باشد. زيرا اولاً هنوز آموزش و پرورش به عنوان يک علم مطرح نيست، و با اصولى که از علوم انسانى به عاريت گرفته است به معلمان کمک مى‌کند تا به اهداف تربيتى خود برسند و مشاور در اين اثناء نقش کمکى به اصلى‌ترين مقام - يعنى معلم - را دارا است؛ ثانياً مشاوران و ساير متخصصان به‌خاطر بهبود و توسعهٔ کار معلم و کمک به او استخدام مى‌شوند و بايد در خدمت معلمان قرار گيرند.


تيدمن و فيلد، راهنمايى را به عنوان کاربرد تخصصى دانش عمل هدف‌دار در درون ساختار ويژهٔ آموزش و پرورش تعريف مى‌کنند. دانش‌آموزان بايد بتوانند اهداف خود را با حداقل مداخلهٔ ديگران برگزينند. راهنمايى متضمن بررسى تجارب فردى دانش‌آموزان و استنتاج از آن تجارب به نفع فرد مى‌باشد. از طريق راهنمايى دربارهٔ دانش‌آموز و موقعيت‌هاى متعدد او اطلاعاتى جمع‌آورى مى‌شود، معيارهائى براى ارزيابى اطلاعات جمع‌آورى شده تعيين مى‌گردد، منابع اطلاعاتى جامعه معرفى مى‌شوند، و دانش‌آموز براى مقابله با اوضاع و احوال جديد آمادگى لازم را کسب مى‌کند.


از ديدگاه اين الگو، راهنمايى بخش علمى آموزش و پرورش محسوب مى‌شود و ارزش تخصصى و عملى خود را باز مى‌يابد. بر اساس اين مدل، آموزش مشاور ماهر بايد از يک‌سال بيشتر باشد تا به عنوان يک تکنسين زبردست بتواند با موفقيت به کارش ادامه دهد. اِشکال اين مدل آن است که اولاً مبناى نظرى براى تغيير رفتار و استقلال فرد ندارد؛ و ثانياً برنامه‌اى براى آموزش مشاوران ارائه نمى‌دهد.

الگوى راهنمايى به عنوان بازسازى اجتماعى (Guidance as Social Reconstruction)

پايه‌گذار الگوى راهنمايى به عنوان بازسازى اجتماعي، ادوارد شوبن (Shoben) در سال ۱۹۶۲ ميلادى است. به نظر او راهنمايى نه تنها بدان‌گونه که بايد، ارزش و اهميت خود را نشان نداده، بلکه فنون اساسى مشاوره و اجراى آزمون‌ها موجبات بى‌‌اعتمادى بدان را نيز فراهم آورده است. از اين‌رو، بين ادعاها و موفقيت‌هاى حاصله از راهنمايى فاصلهٔ عميقى وجود دارد. به نظر شوبن، راهنمايى ارزش‌هاى معينى را بر هم مى‌زند. معلم موظف است دانش‌آموزان را بر اساس سنن و ارزش‌هاى اجتماعى راهنمايى کند. مشاور با فراهم آوردن اطلاعات و ارائهٔ توصيه‌ها دانش‌آموزان را در جهتى که با ويژگى‌ها و قابليت‌هاى آنان هماهنگ است سوق مى‌دهد.


امروزه اکثر راهنمايان خود را در زمينه‌هاى خاصى نظير اجراى آزمون، مشاوره و اطلاعات شغلى متخصص مى‌دانند. در هر حال جنبش راهنمايى به‌منظور مبارزه با تلاش‌هاى ناپسند آموزش و پرورش عمومى - يعنى توجه بيش از حد به تخصص و بى‌توجهى به استقلال فرد - به وجود آمد. راهنمايى با تأکيد بر رشد فردي، دانش‌آموزان را در کسب شيوه‌هاى احراز مقبوليت اجتماعى و ارزيابى ارزش‌ها کمک مى‌کند. خصوصيات شخصى زمانى رشد مى‌يابند که فرد در تعامل با ديگران قرار گيرد. از اين‌رو، مشاور بايد به ايفاى دو نقش جديد اقدام کند:


اوّلاً - بازخورد روابط انسانى را فزونى بخشد تا بدان وسيله ارزيابى تأثير مدرسه بر دانش‌آموز ممکن گردد و نتايج حاصله در دسترس کارکنان مدرسه قرار گيرد و ثانياً از مدرسه - که با زندگى اجتماعى دانش‌آموز ارتباط نزديکى دارد - به عنوان منبعى براى رشد جوانان استفاده شود. از اين‌رو، مشاور همواره به فرد کمک مى‌کند تا به ارزيابى مستمر و مداوم ارزش‌هاى زندگى خود پرداخته و اهداف خود را مجدداً تعيين و بازسازى کند.


يکى از اِشکالات اين الگو آن است که تعداد مشاورانى که به درجات بالائى از رشد شخصى رسيده باشند تا بتوانند دانش‌آموزان را در نيل به خودشناسى و استقلال يارى دهند بسيار اندک است. مشاور هم‌چنين بايد در گروه‌بندى دانش‌آموزان و متنوع‌سازى برنامه‌هاى معلمان به منظور کمک به بهره‌گيرى از امکانات، مهارت کافى داشته باشد. بازسازى گسترده و همه جانبهٔ مدرسه و آموزش اساسى کارکنان شاغل، از ضروريات اجراى اين الگو محسوب مى‌شود.