ابراهیم، لطفا قسمت دوم بادیگارد را نساز!
امروز که برای ۲۸اُمین بار اثر ماندگار بادیگارد را دیدم، برای اولین بار از پایانبندی آن دلخور نشدم.
بعد از دیدن مکرر چندم، پیش خودم گفتم: واقعا ابراهیم حاتمیکیا چگونه باید این قصه را تمام میکرده است؟ آیا وقتاش نبوده که لااقل در میان این همه شلوغی، حاج حیدر خسته و ناامیدِ آژانس شیشهای را عاقبت به خیر کند؟
واقعا در دقایق نهائی این قصه، قبل از واقعهی نجات نابغه، دیگر برای پایان این محافظی که نمیخواهد بادیگارد شود، چه احتمالات دیگری وجود دارد؟ اگر خودمان با خودمان کمی خلوت کرده و جرات کنیم و به عوض ابراهیم، پایانبندی برای این قصه بنویسیم، چه خواهیم نوشت؟
واقعیت آن است که دو راه بیشتر وجود ندارد.
یا باید واقعیت این روزهای حاج حیدرها در تمامی زوایای کشور را تصویر کرد. مقدسترینهائی در هربخش از نظام عمر خود را به محافظت از تقدس و ایدهآلها نمودهاند و حالا، در خستگی مفرط از آنچه نشده است، دیگر کامل مُشرفاند که مقدس و غیرمقدس در نظام چیست و سالهاست تعلیق شدهاند میان بازنشستگی و کار، تا با آمدن این و آن بالاخره تصمیمی را برایشان بگیرند که تجربه نشان داده که همیشه غلط بوده است. آنانی که به خاطر قلیلی پر سروصدای خطاکار، جورکش گناهان ناکرده خود شدهاند، گوشهگیر و افسرده، بیسروصدا در حال تمام شدن هستند.
یا راهی جز پایانبندی ابراهیم که یک پایانبندی کاملا خوب و شاد، از اون Happy End های مرسوم سینما است، وجود ندارد. حاج حیدر، شَرَف و گذشته و ایمان خود را به اثبات میرساند، به آرزوی خود هم میرسد، خانوادهاش از یک خانواده تعلیقی به یک خانوادهی تشویقی، ارتقاء مییابند، عوامان تحلیلگر نیز فریاد بر میآورند که زمستان رفت و روسیاهی به زغال ماند و اندیشمند سینمائی فیلم، ابراهیم نیز، فقط در چند جمله در گوشه و کنار، مجبور به پیگیری موضوع آنکه چرا محافظ به بادیگارد تبدیل شده نمیرود، دوربین موشکاف خود را از روی کشتی که در حال سوراخ شدن است برمیدارد، کات میدهد، عوامل به خانه میروند، تهیهکننده نفس راحت میکشد و تماشاگر هم راضی، گوشههای چشم خود را پاک میکند و تمام. واقعا آیا از این Happy End تر میشد برای این قصه و حتی قصهی گذشته، آژانس شیشهای، نوشت؟
باور کنیم که بهترین پایانبندی همانی بوده است که هست ولا غیر.
اما شاید سوال اصلی این است که :
اگر روزی ابراهیم حاتمیکیا بخواهد بادیگارد ۲ را ، مثلا در زمان قصهای در ده سال بعد بسازد، آنوقت چه ؟
مهندس نابغه قصهاش از کجای جغرافیای جهانی شروع و روایت میشود؟ آیا او که دوبار پدر را برای ایدهآلهای مقدس از دست داده، یکی در قاب و خاطرات مادر فقط تصویر شده و دیگری در بغلاش مرده، به واقعگرائی نامزدش گوش داده و یا هنوز در حال آماده شدن برای مثلا اسطوره مردن است؟ در تنهائی و با خودمان و خدایمان به خودمان فقط پاسخ بدهیم. ویا …
الیاس کجاست؟ به واقعگرائی نامزدش گوش داده و به سر درس و کلاس رفته و حالا در مسیری غیر از محافظی ـ بادیگاردی است و یا مانده که محافظ بماند و سیسال بعد، وقتی بادیگارد ۳ ساخته شد، چیزی شبیه حاح حیدر، تبدیل به حاج الیاسی شده باشد که مقدسترین است و بهترین پایانی که پس از یک عمر مبارزه راستین داشته است، همان حاجحیدروار رفتن است؟ در تنهائی و با خودمان و خدایمان به خودمان فقط پاسخ بدهیم.
راستی اشرفی از کجا قصهاش ادامه خواهد یافت؟ نکند در شروع داستان ۲، عکس قاب شدهاش که در جادهی منتهی به فرودگاه بغداد، تکهتکه شده است، قاب نخست فیلم ، تابلوی خیابانی باشد که به نامش شده است؟ یعنی دقیقا نمائی دیگر، از زاویهی متفاوت، اما همان قصهی که بر حاج حیدرها گذشته؟ و شاید هم بهتر نیست که اشرفی اصلا در قسمت دوم نباشد؟ مانند بسیاری دیگر از اشرفیها که اگر فرصت کردند و سری هم به ایشان زدند، گوشهی سکوت در سکوت، دلشکسته، غرق در سوال و آه، منتظرند.
سلحشور که دیگر بعید میدانم با آن همه حرف و حدیث که دارد، در قسمت سوم، حضورش به صلاح باشد. اشتباه نخواندهاید! سلحشور آژانس شیشهای که حالا خودش تغییر نام سازمانی به قیصری داده، روی ویلچر در بادیگارد، هنوزم در پی منطقی حل کردن موضوعات و نگاه کلان داشتن به خطراتی است که او هم با جان و دل و مصمم در حال محافظت از آنچیزهائی است که آنها که واقعا باید مراقبش باشند نیستند اما … تا به امروز، همیشه آدم بد قصه بوده ، که سکوت در سکوت، دلشکسته، غرق در سوال و آه، او هم منتظر است.
راستی در قسمت دوم …
چه خبر از کشتی در حال سوراخ شدن ؟
از خلج چه خبر؟ رییس اصلی شده است؟
از ماشین بنز اسقاطی شهیدرجائی ـ حاج حیدر چه خبر؟ در موزه اسقاط شده است یا اسقاطیها، واقعا به اسقاط فروختنش؟
خدارا شکر میکنم که ابراهیم حاتمیکیا، قصد ساختن قسمت دوم بادیگارد را تا به حال نداشته است.
آرزو میکنم که هرگز دل را به دریا نزند.
آرزو میکنم خداوند مهربان، پایانبندی حاج حیدری لااقل برایمان نصیب فرماید.
خطرناکه حسن، خیلی خطرناکه حسن!
منبع: ویکی تماس
وبگردی
- الی گشت
- بلیط هواپیما
- قانون جذب
- کاندوم اکسپرس
- دانلود آهنگ ارشاد
- خرید کت شلوار دامادی ال سی من
- گاز صفحه ای تکنوگاز
- اجاره وثیقه
- خرید یوسی پابجی موبایل
- کارتون دوبله فارسی
- بلیط استانبول
- کاتالوگ
- خرید فالور ارزان
- بهترین آهنگ های ایرانی
- esfahanahan.com
- سایت ترجمه
- مجله سرگرمی فانیبو
- خرید فالوور واقعی فعال
- ردیاب
- فروشگاه اینترنتی
- تور مسکو سن پترزبورگ
- روشویی کابینتی
- مزایده ایران خودرو
- آموزش بورس
- آموزش تعمیرات موبایل
- سرور مجازی بورس
- گاز رومیزی
- vamezdevaj
- پارتیشن اداری
- خرید سرور مجازی
- رم سرور اچپی - قیمت رم سرور اچپی
- هارد سرور اچپی - خرید هارد سرور HP
- طراحی پورتال سازمانی
- تبلیغات چریکی
- سوالات آیین نامه اصلی
- ترجمه مقاله
- آموزش تعمیرات برد
- سرویس خواب دو نفره ساحل چوب
- اجاره وثیقه
- درمان ریزش مو زنان
- سالن عقد شیک
- شیر قهرمان
- الکترود جوشکاری آذرجوش
- آموزش طراحی لباس
- خرید ملک در ترکیه
- مزایده خودرو
- اخبار جدید سهام عدالت
- پرداخت شهریه دانشگاه
- تور استانبول
- آینه کاری
- دانلود فیلم جدید
- قیمت پارتیشن شیشه ای
- قیمت ورمی کمپوست
- چاپ سی دی
- بخاری گلخانه
- طراحی سایت تبریز
- اموزش فارکس
- شیرآلات
- هزینه معلم خصوصی ساعتی چند؟
- سوالات آیین نامه اصلی
- رپورتاژ آگهی
- پلی الکترولیت
- خرید سرور hp
- بلیط استانبول
- لوله مانیسمان
- رستاک شلف،انواع قفسه های فلزی فروشگاهی
- شیرآلات قهرمان
- خرید از ebay
نظر شما چیست؟
لیست نظرات
نظری ثبت نشده است